ابن تیمیه بر این باور است که مطابق با قاعده، ایمان کم و زیاد می شود، با عبادات زیاد و با گناهان دچار نقصان و کمبود میشود حتی از این نیز فراتر رفته و تفکر و اندیشه کردن در آیات خداوند متعال را اسباب رسوخ ایمان در قلب و تعمیق آن میداند و در رابطه ی میان عقل با ایمان، سخن جارودی را یادآور می شود که (ایمان، عقل نامحدود است.)
عوامل تقویت ایمان بسیار است مانند شنیدن قرآن، دیدار با اهل ایمان، اندیشه کردن در احوال آنان، شناخت حالات و معجزات پیامبر، اندیشه کردن در آیات خداوند متعال و تفکر در احوال درونی انسان و ضروریاتی که خداوند برای بنده بیان داشته است و سبب کرنش و تسلیم شدن در برابر وی و پناه بردن به او می شود.[۱]
با وجود این راههای علمی و تفکر و اندیشه و مطالعه ی علمی، بحث از راههای علمی تقویت ایمان پیش می آید پس آیا باید با زهد شروع کنیم یا با علم و یا با عبادت؟ یا میان همه ی اینها به اندازه ی توان خود جمع کنیم؟ شیخ الاسلام به این سوال اینگونه پاسخ می دهد:
ما ناگزیر از داشتن ایمان واجب، انجام عبادات واجب و زهد واجب هستیم و مردم درجات ایمانی متعددی دارند و یکسان نیستند همچنان که در شعبه های ایمان با یکدیگر متفاوت اند. هر انسانی هر آنچه که امکان درخواست آن هست، طلب میکند و در حد توان خود و آنچه برای وی مقدر شده فضائل را انجام می دهد و مردم در این باب درجات متفاوتی دارند: برای برخی علم آسانتر از زهد است و برای برخی دیگر برعکس، زهد آسانتر از علم است و برای برخی نیز عبادت آسانتر از این دو است؛ آنچه برای انسان مشروع است، این است که هرقدر خیر و نیکی برایش فراهم شد، انجام دهد چنانکه خداوند متعال میفرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»: «پس تا (جایی که) میتوانید از الله بترسید.» (تغابن: ۱۶)
در حالت ازدحام شعبه های ایمان، آنچه را که بیشتر سبب رضای خدا می شود و بیشتر توانایی آنرا دارد انجام دهد؛ گاهی بر انجام کار مفضول از انجام فاضل تواناتر است که آنچه از انجام آن به دست میآید برتر از آن چیزی است که از انجام کار فاضل حاصل میشود و به این شکل، افضل و برتر این است که چیزی را که بیشتر به نفع وی است طلب کند و این در حق او افضل و برتر است. و آنچه را که مطلقا برتر است، اما انجام آن بر وی سخت و ناممکن است اراده نکند تا آنچه برایش بیشتر فایده دارد از دست نرود. همانند کسی که تلاوت قرآن و تدبر آن و بهره بردن از آن برای او سودمندتر از نماز نفلی است چرا که نماز خواندن برای او سنگین است و از آن نفعی نمیبرد یا آنچه با ذکر عاید او میشود بزرگتر از آن است که از قرائت نصیب وی میشود، پس هر عملی که برایش فایدهی بیشتری داشته باشد و بیشتر اطاعت از خداوند حاصل شود، در حق وی برتر است از عمل سختی که نتواند از پسِ آن برآید.
زهد به دو قسم تقسیم میشود:
یک) زهد ضد رغبت است مانند بغض که مخالف محبت است و کراهیت و ناپسندی که مخالف با اراده و خواستن است.
دوم) چیزی که در آن زهد پیشه میکنند.
به معنای اول، حقیقت مشروع آن این است که کراهیت، انزجار و محبت بنده پیرو محبت، کراهیت، رضایت و خشم پروردگار متعال باشد.
پس باید چیزی را دوست بدارد که خداوند دوست دارد و چیزی را ناپسند دارد که خدا دوست ندارد و راضی به رضایت خداوند باشد و به امر پروردگار، از آنچه او بدان ناراضی است، ناراضی باشد.
و به معنای دوم ملاحظه میشود که بسیاری از زاهدان در زندگی دنیا از خوبیهای دنیا دوری میکنند. و آنچه را که خدا و رسول، دوست دارند نمیپذیرند که خدا و رسول او بر چنین زهدی فرمان ندادهاند؛ حتی در میان مشرکین و اهل کتاب و اهل بدعت نیز چنین زاهدانی یافت میشوند.
حال پس از شناخت این مساله که باید رفتار ما پیرو محبت و رضای خداوند متعال باشد و بر اوامر و نواهی او تعالی گردن نهیم، این مساله مطرح است که راه رسیدن به آن چیست؟
شیخ الاسلام با استناد به حدیث ذیل، به اسن سوال پاسخ میگوید.
پیامبر اکرم میفرمایند: «المومن القوی خیر واحب الی الله من المومن الضعیف»: «مومن قوی، بهتر و محبوبتر از مومن ضعیف نزد خداوند متعال است. و تا زمانی که اوضاع به این شکل است باید در انجام اوامر و ترک نواهی بکوشیم و به او تعالی در این راه استعانت بجوییم. در صحیح مسلم آمده است که رسول خدا فرمود: «المومن القوی خیر واحب الی الله من المومن الضعیف وفی کل خیر، احرص علی ما ینفعک واستعن بالله ولاتعجز، وان اصابک شیء فلا تقل لو انی فعلت کذا لکان کذا و کذا، ولکن قل قدر الله وما شاء فعل، فان لو تفتح عمل الشیطان»: «مومن قوی و نیرومند نزد خداوند از مومن ضعیف بهتر و محبوبتر است و در هریک از آنها خیر وجود دارد؛ تلاش کن و در آنچه به تو سود میرساند، حریص باش و از خداوند یاری بخواه و ناتوان نشو. هرگاه به تو چیزی برسد نگو اگر چنین میکردم، چنین و چنان میشد بلکه بگو خداوند مقدر نموده بود و آنچه خداوند بخواهد، انجام میدهد زیرا کلمه ی (اگر) دروازه ی وسوسه ی شیطان است.»
و در سنن آمده که پیامبر خدا بر کسی قضاوت نمود و شخص محکوم گفت: «خداوند مرا کافی است و او بهترین وکیل است.» پیامبر خدا فرمود: «ان الله یلوم علی العجز، ولکن علیک بالکیس فاذا غلبک امر فقل: حسبی الله ونعم الوکیل»: «خداوند ناتوانی و عجز را سرزنش میکند ولی باید زرنگ باشی و اگر امری بر تو غلبه نمود بگو: خداوند مرا کافی است و او چه وکیل خوبی است.»
ابن تیمیه این حدیث را اینگونه توضیح میدهد که بنده امر شده تا در آنچه سود و منفعت آن در آن است حریص باشد و در آن به خداوند استعانت جوید ولی در این حدیث، منفعت مشروط به تلاش در خیر و خوبی است که همان عبادت میباشد؛ هرچه به بنده منفعت رساند، او بدان امر شده است و از خواستن آنچه باعث ضرر وی است، نهی شده است هرچند که معتقد باشد به نفع اوست چنانکه محرمات را بخواهد درحالیکه سبب ضرر وی است و امر مفضولی را که به او نفع نمیرساند، میخواهد و خداوند متعال برای مومنان پاکیها را مباح قرار داده اند که به نفع آنان است و پلیدی را که به ضرر آنهاست، تحریم نموده است.[۲]
ولی چه بسا به ذهن خواننده ارتباط میان اوامر دینی با نفع و ضرر خطور کند. یعنی: آیا اوامر تنها برای کسب منفعت و دوری از ضرر تشریع شده یا حکم دیگری نیز در برخی اوامر وجود دارد که ما به حکمت آن آگاه نیستیم؟ شیخ الاسلام به ما پاسخ میگوید:
شیخ الاسلام ابن تیمیه حکمت از تشریع اوامر دینی را به سه قسم تقسیم میکند:
اول: حکمت در خود عمل میباشد – اگر چه بدان امر نشده باشد – مانند راستی و عدل و مانند آنها؛ مصالح حاصله برای فاعل آن عمل است و خداوند متعال به صلاح و خوبی امر کرده و از فساد و زشتی نهی می کند. او تعالی به عدل امر نموده و از ظلم نهی میکند به همین جهت ابن تیمیه معتقد است که خداوند متعال، دولت عادل را حتی اگر کافر باشد، یاری میکند و دولت ظالم را حتی اگر مسلمان باشد یاری نمیکند.
دوم: آنچه بدان امر شده و از آن نهی شده است موصوف به حسنی است که انسان از امر کسب میکند و نیز متصف به قبحی است که از نهی کسب میکند مانند شراب که ابتدا حرام نشده بود اما بعدا حرام شد و خبیث و پلید گشت؛ همچنین نمازگزاردن به سوی بیت المقدس امر نیکویی بود و چون از آن نهی شد، قبیح و زشت گشت؛ آنچه را که خداوند بدان امر کرده آنرا دوست داشته و سبب رضایت او می شود و آنچه از آن نهی کرده، سبب خشم و نارضایتی او می شود.
اگر خداوند با بنده ای محبت داشته و او را دوست داشته باشد، چنان از صفات نیک به وی میدهد که او را از کسانی که با او بغض داشته باشند و او را دشمن میدارند، ممتاز میکند؛ همچنین برخی مکانها و زمانها را دوست داشته و بزرگ میدارد مانند کعبه و ماه رمضان؛ و آنها را با صفات خاصی موصوف کرده که سبب تمییز آنها از باقی اماکن و اوقات میشود به این صورت که در آن زمانها و مکانها، چنان رحمتها، الطاف و نعمتهای خداوند حاصل و جاری و ساری میشود که در غیر آن زمانها و مکانها چنین نعمت ها و رحمت هایی حاصل نمی شود.
اگر گفته شود که شراب پس از تحریم و قبل از تحریم یکسان است، توصیف آن به پلیدی ترجیح بلامرجح است. در پاسخ گفته شده اینگونه نیست بلکه خداوند زمانی آنرا تحریم نمود که حکمت، اقتضای آنرا میکرد و معنای اینکه یک شی، نیک و بد است، مانند این نیست که یک چیز سیاه و یا سفید است بلکه جنس آن چیز، نافع و یا مضر، مناسب و یا نفرت انگیز، دوست و یا دشمن و دیگر صفاتی است که با تغییر حالات، تغییر میکند.
و یک چیز می تواند در یک زمان سودمند و در زمان دیگری، مضر باشد همچنین ممکن است یک چیز مضر باشد اما تحریم نشود چرا که فساد تحریم بیشتر است چنانکه اگر شراب در ابتدای اسلام تحریم میشد، چنان مردم با آن خو گرفته و بدان معتاد شده بودند که نیروی ایمان آنها تحریم آنرا نمیپذیرفت و دین و ایمان آنها کامل نبود تا در آن نقصی جز شراب خواری باشد که سبب جلوگیری از یاد خداوند متعال و نماز می شود؛ به همین دلیل است که این حکم به تدریج نازل شد به این صورت که ابتدا خداوند متعال فرمود: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»: «از تو درباره شراب و قمار میپرسند بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ است و سودهایی برای مردم در بر دارد و گناه هر دو از سودشان بزرگتر است.» (بقره: ۲۱۹) و زمانی که گروهی از مردم به نماز ایستادند و امام دچار اشتباه شد، خداوند از نمازگزاردن در حال مستی، نهی کرد. (نساء: ۴۳)
و در نهایت خداوند متعال، آیه ی تحریم را در سورهی مائده نازل کرد. (مائده: ۹۰)
سوم: اینکه مصلحت، ناشی از خود امر است و در فعل، مصلحتی نیست لکن مقصود آزمایش بنده است که آیا اطاعت میکند یا نه؛ و اگر معتقد بر وجوب فعل گشته و برای انجام آن عزمش را جزم کرد مقصود و منظور از امر، حاصل گشته و آن امر در این هنگام نسخ میشود همچنان که در قصهی ابراهیم خلیل و در داستان قربانی کردن چنین بود: در قربانی نمودن فرزند، مصلحتی نبود همچنین، ذبح نمودن مطلوب و مقصود پروردگار نبود بلکه مراد و مقصود پروردگار، آزمایش و ابتلای ابراهیم بود تا اطاعت از پروردگارش و محبت او را بر محبت فرزندش، ترجیح دهد. خداوند نمیخواست که او فرزندش را اهدا کند درحالیکه او خلیل الله بود و اراده و خواست خداوند تکمیل دوستی او با الله بود به این شکل که در قلب ابراهیم هیچ چیزی نباشد که مزاحم محبت با پروردگار او باشد: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ»: «پس چون هردو تسلیم شدند و (ابراهیم) او را به پیشانی (بر زمین) افکند. و او را ندا دادیم: «ای ابراهیم! یقیناً خواب (خویش) را تحقق بخشیدی». بدون شک ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. مسلماً این (خواب) آزمایشی آشکار بود.» (صافات: ۱۰۶- ۱۰۳)
همچون این مثال، داستانی در صحیح بخاری وارد شده است، داستان ابتلای فرد برص، کور و کچل که مقصود و هدف ابتلای آنها بود نه خود فعل.[۳]
در زیر نص حدیث را آوردهایم:
ابوهریره روایت میکند که پیامبر فرمودند: «إِنَّ ثَلاثَهً فِی بَنِی إِسْرَائیلَ، أَبْرَصَ، وَأَقْرَعَ، وَأَعْمَى، بَدَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یَبْتَلِیَهُمْ، فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلَکًا، فَأَتَى الابْرَصَ، فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: لَوْنٌ حَسَنٌ، وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِی النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَأُعْطِیَ لَوْنًا حَسَنًا، وَجِلْدًا حَسَنًا، فَقَالَ: أَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الابِلُ، فَأُعْطِیَ نَاقَهً عُشَرَاءَ، فَقَالَ: یُبَارَکُ لَکَ فِیهَا. وَأَتَى الاقْرَعَ: فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: شَعَرٌ حَسَنٌ، وَیَذْهَبُ عَنِّی هَذَا قَدْ قَذِرَنِی النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ، وَأُعْطِیَ شَعَرًا حَسَنًا، قَالَ: فَأَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الْبَقَرُ، قَالَ: فَأَعْطَاهُ بَقَرَهً حَامِلاً، وَقَالَ: یُبَارَکُ لَکَ فِیهَا. وَأَتَى الاعْمَى، فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: یَرُدُّ اللَّهُ إِلَیَّ بَصَرِی، فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَرَدَّ اللَّهُ إِلَیْهِ بَصَرَهُ، قَالَ: فَأَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: الْغَنَمُ، فَأَعْطَاهُ شَاهً وَالِدًا، فَأُنْتِجَ هَذَانِ، وَوَلَّدَ هَذَا، فَکَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ. ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الابْرَصَ فِی صُورَتِهِ وَهَیْئتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْکِینٌ، تَقَطَّعَتْ بِیَ الْحِبَالُ فِی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ الْیَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَعْطَاکَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ بَعِیرًا أَتَبَلَّغُ عَلَیْهِ فِی سَفَرِی، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ الْحُقُوقَ کَثِیرَهٌ، فَقَالَ لَهُ: کَأَنِّی أَعْرِفُکَ، أَلَمْ تَکُنْ أَبْرَصَ یَقْذَرُکَ النَّاسُ، فَقِیرًا فَأَعْطَاکَ اللَّهُ، فَقَالَ: لَقَدْ وَرِثْتُ لِکَابِرٍ عَنْ کَابِرٍ، فَقَالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا فَصَیَّرَکَ اللَّهُ إِلَى مَا کُنْتَ. وَأَتَى الاقْرَعَ فِی صُورَتِهِ وَهَیْئتِهِ، فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِهَذَا، فَرَدَّ عَلَیْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَیْهِ هَذَا، فَقَالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِبًا فَصَیَّرَکَ اللَّهُ إِلَى مَا کُنْتَ. وَأَتَى الاعْمَى فِی صُورَتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْکِینٌ وَابْنُ سَبِیلٍ، وَتَقَطَّعَتْ بِیَ الْحِبَالُ فِی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ الْیَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بِالَّذِی رَدَّ عَلَیْکَ بَصَرَکَ شَاهً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِی سَفَرِی، فَقَالَ: قَدْ کُنْتُ أَعْمَى فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِی، وَفَقِیرًا فَقَدْ أَغْنَانِی، فَخُذْ مَا شِئتَ، فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُکَ الْیَوْمَ بِشَیْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ، فَقَالَ: أَمْسِکْ مَالَکَ، فَإِنَّمَا ابْتُلِیتُمْ، فَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ، وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَیْکَ»: «خداوند متعال خواست سه نفر از بنی اسرائیل را که یکی بیماری پیس داشت و دیگری کچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش قرار دهد. پس فرشتهای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا که مردم از من نفرت دارند. فرشته دستی بر او کشید و بیماری اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک میگرداند. سپس فرشته نزد مرد کَل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا که مردم از من نفرت دارند. فرشته دستی به سرش کشید. در نتیجه، آن حالت بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه فرشته پرسید: کدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک میگرداند.
سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوبترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه خداوند روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینایاش را به او باز گردانید. آنگاه فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد.
آنگاه آن شتر و گاو و گوسفند، زاد و ولد کردند طوری که نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر و دومی، یک دره پر از گاو و سومی، یک دره پر از گوسفند شد. سپس فرشته به شکل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو میتوانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت کرده است به من شتری بده تا بوسیله آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را میشناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را از نیاکانم به ارث برده ام. فرشته گفت: اگر دروغ میگویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.
آنگاه فرشته به شکل همان فرد کَل، نزد او رفت و سخنانی را که به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ میگویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.
سرانجام، فرشته به شکل همان مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با کمک تو میتوانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی که چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینایی ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر میخواهی، بردار. سوگند به خدا که امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت ناراض شد.»
در پرتو این شرح، تفسیر قول خداوند متعال دانسته می شود که می فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»: «و من جن و انس را نیافریده ام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند.» (ذاریات: ۵۶) این امر متعلق به اراده ی دینی شرعی است که مراد و منظور آن گاهی حاصل میشود و گاهی حاصل نمیشود؛ و معنای آن این است: هدف و غایتی که ما برای آنها دوست داشته و بدان راضی میشویم و چیزی که بدان امر شده اند، عبادت است و عبادت عملی است که خداوند بندگان را برای آن آفریده است یعنی: عبادت سبب کمال و صلاح آنها می شود و با این کمال و صلاح محبوب گشته و مورد رضایت قرار میگیرند و هرکس این غایت و هدف را کسب نکند، محبت و رضایت را از دست داده است و اراده ی دینی که در آن سعادت و نجات او است، اراده و خواسته شده است و همچنین کمال و صلاح خویش را از دست می دهد که این نیز مستلزم فساد و عذاب وی میباشد.[۴]
[۱] – الفتاوی، ج ۷، ص ۶۵۰
[۲] – الفتاوی، ج ۷، ص ۶۵۲، ۶۵۴
[۳] – ابن تیمیه: جواب اهل العلم و الایمان، ص ۱۹۹- ۲۰۴ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت.
[۴] – مجموع الرسائل الکبری، ج۲، ص۷۸٫