منافقان میگفتند: خداوند به صدقه این فرد نیازی ندارد و هنگامی که ثروتمندی مال هنگفتی میآورد، میگفتند: این به خاطر تظاهر، انفاق میکند؛ چنانکه خداوند عملکرد منافقان را این گونه بیان مینماید:
{الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لا یجِدُونَ إِلا جُهْدَهُمْ (٧٩)} (توبه، ۷۹).
۲۱]«کسانی که مؤمنان را که مشتاقانه بیش از اندازه به خیرات و صدقات میپردازند و مؤمنان (فقیر) را که به کمکهای مختصری دست مییازند، مورد تمسخر قرار میدهند، خداوند ایشان را مورد تمسخر قرار میدهد».
بسیاری از مسلمانان فقیر که مالی برای انفاق و همچنین توشهای برای شرکت در جهاد نداشتند، بسیار اندوهگین گردیدند؛ چنانکه عُلََبه بن زید، شبی را در نماز و گریه به صبح رساند و چنین میگفت: بارالها! امر به جهاد نمودی و بدان تشویق کردهای و من چیزی ندارم که در کنار پیامبرت درجهاد شرکت کنم. بنابراین، من حقوقم را بر هر مسلمانی که در حق من ظلمی مرتکب شده است، صدقه میکنم و همه را میبخشم.
آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به او اطلاع داد که خداوند تمامی گناهنش را آمرزیده است.
[۲۲]براساس این داستان و محتوای آن علاوه بر اینکه نشانههایی از اخلاص و محبت و شوق جهاد برای نصرت دین خدا و انتشار دعوت آن در زمین مشاهده میشود، از لطف خدا نیز که شامل مؤمنان مستضعف گردد، نیز سخن گفته شده است.یکی دیگر از این مستضعفان به نام واثله بن اسقع، حکایت خود را این گونه بیان میکند:
هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، مسلمانان را به سوی غزوه تبوک فراخواند، من نزد خانوادهام بودم. وقتی به مدینه آمدم، متوجه شدم که دستههایی از صحابه بیرون شده بودند.
در میان مردم به جستجو پرداختم و اعلان نمودم که چه کسی مرا بر مرکب خود سوار مینماید تا در عوض، سهم خود را از مال غنیمت به او بدهم؟ پیرمردی از انصار گفت: اگر تو را بر مرکب خود سوار نمایم و خوراک بدهم، سهمت از آن من است؟ گفتم: بلی. گفت که پس به نام خدا حرکت کن. بدین صورت من با او رهسپار تبوک شدم و همسفر بسیار خوبی برایم بود. وهنگامی که خداوند، ما را از غنایم برخوردار نمود[۲۴].
سهم من چند شتر بود؛ آنها را از نزد او آوردم تا به او بدهم. او مرتب آنها را از جلو و عقب نگاه کرد؛ سپس گفت: اینها همان غنیمت بدست آمده است که با من شرط گذاشته بودی؟ گفتم: بلی. گفت: عجب شتران فربه و خوبی است! آن گاه رو به من کرد و گفت: برادرزادهام! شترانت را بگیر و برو، من سهم دیگری در نظر داشتم (هدفش اجر اخروی بود.)[۲۵]
بدین صورت واثله برای برخورداری از اجر اخروی، از سهم خود در دنیا صرفنظر نمود، اما آن مرد انصاری نیز به این دلیل که واثله از ثواب و پاداش اخروی برخوردار گردد، او را بر مرکب خویش سوار نمود و به وی خوراک و توشه داد.