بر اساس نظر مورخان عرب، یهود مدینه از نژاد عرب نبودند، بلکه از نژاد یهود بودند. حضرت موسی علیه السلام آنها را برای مبارزه با «عمالقه» فرستاده بود، ولی این نظریه با قرائن و شواهد تاریخی اسلام تأیید نمیشود، گرچه یهود در تمام جهان منتشر شدند، اما آنان در هیچ جایی دنیا نام و فرهنگ خود را تغییر ندادند، امروز نیز در هرکجای دنیا زندگی میکنند، نامهای اسرائیلی دارند، برخلاف فرهنگ عمومی آنها یهودیانی که از نسل عرب بودند با نامهای «قینقاع»، «مرحب»، «حارث» و غیره شهرت داشتند و این نامها، نامهای عربی خالص هستند. مردم یهود عموماً افرادی ترسو و پست خصلتاند، چنانکه وقتی حضرت موسی علیه السلام به آنها دستور داد تا جهاد کنند، در پاسخ گفتند:
﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ٢۴﴾ [المائده: ۲۴].
«تو و پروردگارت به جنگ بروید ما اینجا نشستهایم».
برعکس آنها، یهود مدینه بینهایت شجاع، جسور و دلیر بودند([۱]). علاوه بر این، قرائن و شواهدی که بیان گردید، یعقوبی مورخ بزرگ نیز تصریح کرده که از نژاد عرب، افراد قبایل عرب بنیقریظه و بنینضیر یهودی شده بودند: «ثم کانت وقعه بنی النضیر وهم فخذ من جذام إلا أنهم تهودوا وکذلک قریظه»([۲])، مسعودی در «کتاب الأشراف والتنبیه»([۳])، روایاتی نقل کرده با این مضمون که یهودیان ساکن در مدینه از قبیلۀ «جذام» بودند، و زمانی از «عمالقه» و بتپرستی آنها بیزار شده، به حضرت موسی ایمان آورده و از شام به سرزمین حجاز کوچ کرده بودند. یهودیان در قالب سه قبیله به نامهای «بنیقینقاع»، «بنینضیر» و «بنیقریظه» در اطراف مدینه سکونت داشته، دژها و قلعههای محکمی ساخته بودند.
دو قبیلۀ «اوس» و «خزرج» از انصار، بر اثر جنگهای خونین، مخصوصاً جنگ «بعاث» که به عنوان آخرین جنگ میان آنها در گرفته بود، نیرو و قدرت رزمی و اجتماعی خود را کاملاً از دست داده بودند. یهود ساکن مدینه همیشه در صدد این بودند که شرایطی فراهم شود تا انصار هیچگاه وحدت و انسجامی باهم نداشته باشند. بنابراین، زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به مدینه تشریف آوردند، نخستین برنامۀ مهم ایشان این بود که رابطه مسلمانان و یهود با یکدیگر خوب و دوستانه شود، لذا در اولین فرصت انصار و یهود را فرا خواندند و میان آنان پیمانی منعقد ساختند که مفاد آن به شرح زیر است، فریقین این معاهده را پذیرفته و امضاء نمودند، «ابن هشام» مفاد کامل این معاهده را مفصلاً ذکر کرده که خلاصه و چکیدۀ آن چنین است:
- رسمی که برای دادن خونبها و یا فدیه در مقابل قتل و یا اسیرشدن کسی از قدیم رواج داشته، بر همان صورت سابق خود باقی خواهد ماند.
- یهود در مسائل مذهبی خود آزادند و هیچکس در امور دینی آنان دخالت نخواهد کرد.
- یهود و مسلمانها با یکدیگر روابط حسنه خواهند داشت.
- اگر کسی با یهود و یا مسلمانها به جنگ بپردازد، بر هریک از آنان لازم است که به کمک و یاری یکدیگر بشتابند.
- هیچیک از فریقین حق ندارد افراد قبیله قریش را امان و پناه دهد.
- در صورت حمله به مدینه بر فریقین لازم است که مشترکاً از آن دفاع کنند.
- در صورتی که یکی از فریقین با دشمن صلح و آشتی کند، بر فریق دیگر لازم است که بر آن پایبند باشد. البته جنگهای مذهبی از این قاعده مستثنی خواهند بود.
[۱]– مارگولیوث، در باره یهود بحث جامعی مطرح کرده و نظرش بر این است که در جامعه بزرگ یهود مدینه و اطراف آن یکی دو خاندان یهودی النسل نیز وجود داشت. عربها که یهودی میشدند با آنها درآمیختند، غالباً این نظریه نیز صحیح است.
[۲]– یعقوبی ۲/ ۴۹٫
[۳]– الاشراف والتنبیه / طبع اروپا /۲۴۷٫