انسان همانطور که متمدن است فطرتاً دیندار نیز است، چرا که خداوند انسان را با فطرتی آفریده است که به وجود آفریدگار (هستی) اعتراف کرده و به او پناه میبرد و از او طلب میکند و مقتضیات خالقیت و ربوبیّت خدا را بجای میآورد. پس اعتراف به وجود خدا به عنوان پروردگار و آفریدگار (هستی) همانطوریکه شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است، امری فطری است که حتی مشرکان نیز بدان اعتراف میکنند. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ ٨٧﴾ [الزخرف: ۸۷].
«اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی آنها را آفریده است، قعطاً میگویند: خدا، پس چگونه منحرف گردانده میشوند».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ ٩﴾ [الزخرف: ۹].
«اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، بدون شک خواهند گفت: خداوند عزیز و دانا آنها را آفریده است».
از این روی خداوند متعال از زبان پیامبران گرامی خود، معاندان و مخالفان دعوت پیامبران را پند و اندرز میدهد و میفرماید:
﴿قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِی ٱللَّهِ شَکّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [ابراهیم: ۱۰].
«پیغمبرانشان به آنها گفتند: مگر دربارهی وجود خدا، آفرینندهی آسمانها و زمین بدون الگو و نمونهی پیشین، شک و تردیدی درمیان است؟».
در همین حال گاهی انسان با وجود اینکه به دلایلی که بر ربوبیت و خالقیت خدا دلالت میکنند یقین دارد، آنها را انکار میکند. خداوند از چنین انسانهایی بعنوان نمونه از فرعون و قوم فرعون یاد میکند که چگونه آیاتی را که رسالت حضرت موسی را مورد تأیید قرار داده و دلالت میکنند بر اینکه تنها خدا شایستهی عبادت و بندگی است، انکار کردهاند؟ خداوند میفرماید:
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَٰتُنَا مُبۡصِرَهٗ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ ١٣ وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾ [النمل: ۱۳-۱۴].
«وقتی که این آیات روشن ما برایشان آمدند گفتند این سحری آشکار است و با وجود اینکه به آنها یقین داشتند (و میدانستند که حق و از جانب خدا هستند و قابل انکار نیستند،) ولی باز هم از روی عناد و تکبر آنها را انکار کردند و بدین ترتیب به خود ستم کرده و از پیروی کردن از حق کبر ورزیدند»[۱].
البته انکار وجود خدا و انکار ربوبیت و خالقیت او به این معنی نیست که فطرت انسان خالی از احساس عمیق نسبت به آفریدگار عظیم الشأن است، بلکه به این معنی است که چنین انسانی شخصی متکبر و معاند است و پردهای ضخیم فطرت او را پوشیده است. از این روی هر گاه چنین انسانی با خطر فراگیری مواجه شود و هیچ راهی برای رهایی از آن پیشروی نداشته باشد، خود بخود کبر و عناد او از بین رفته و بدون اختیار رو به خدا میکند و با زبان خود او را میخواند و با تمام هستی خود از او یاری میجوید.
به یاد دارم که در یکی از مجلات زمان جنگ جهانی دوم مصاحبهای از یک روزنامهنگار خواندم که آن را با یکی از خلبانان روسی انجام داده بود. روزنامهنگار در مورد سختترین ساعاتی که قبل از اسارت در حین انجام مأموریت با آن مواجه شده بود و از احساس او در آن ساعات دشوار سؤال کرده بود. خلبان در پاسخ او گفته بود: من در خانهای متولد شدهام که هیچ چیزی در آن نبود که مرا به یاد خدا بیاندازد، چون پدرم بیدین بود و به خدا ایمان نداشت و تنها به چیزهایی ایمان داشت که آنها را میدید و لمس میکرد. همین طور بیدین و بیایمان باقی ماندم تا اینکه از دانشکده نیروی هوایی فارغ التحصیل شدم و به نیروی هوائی جنگی ارتش ملحق شدم، و در یکی از پروازهایم که میخواستم دشمن را بمباران کنم، احساس کردم که هواپیمای من در آستانهی سقوط قرار دارد. در آن لحظاتِ سخت و دشوار به چیزی بر روی زمین فکر نمیکردم، نه به خانواده و نه به خویشاوندان و نه به همسر. بلکه بدون اینکه خود احساس کنم، دیدم که به خدا روی کردهام و او را میخوانم و از او درخواست کمک میکنم. بدین ترتیب بطور شگفت انگیز و به فضل خدایی که هرگز در مورد او فکر نکرده بودم، نجات پیدا کردم.
این داستان به نظر من صحیح است و قرآن کریم هم از وضعیت مشرکانی خبر داده است که خطر آنها را احاطه کرده است. خداوند در مورد چنین مشرکانی فرموده است:
﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ﴾ [لقمان: ۳۲].
«(منکران خدا) هنگامی که موجهایی همچون کوه آنان را فرا میگیرد، خدا را به فریاد میخوانند در حالیکه عبادت خود را برای او خالص میگردانند ولی هنگامی که انان را نجات داده و سالم به خشکی رساند، برخی از آنان میانهروی را در پیش میگیرند».
مسألهی ایمان به خدا از بدیهیاتی است که هیچ چیز به بداهت و وضوح آن نمیرسد، بطوریکه اگر این مسأله در عقل انسان به صحت نرسد، هیچ مسألهی دیگری در آن به صحت نمیرسد، چراکه هیچ مسألهای وجود ندارد که به اندازهی وجود خدا دلیل داشته باشد. و پر واضح است که ایمان به ربوبیت و خالقیت خدا مبنای ایمان به دیگر بنیانهای دین صحیح را تشکیل میدهد.
[۱]– تفسیر ابن کثیر: ج ۳، ص ۳۵۷٫ تفسیر ابن عطیه: ج ۱۱، ص ۱۸۰٫