انداد به چه معناست (۶)

از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت است که گوید: باری به لات و عزی قسم خوردم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: «قل لا إله إلا الله، وحده لا شریک له، ثم انفث عن یسارک ثلاثاً، وتعوّذ ولا تعد»: «بگو هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد. او یکتا و بی‌شریک است. سپس سه دفعه از سمت راستت، آب دهان را بریز، به خدا پناه ببر و دیگر این کار را تکرار مکن». نسائی و ابن ماجه این حدیث را روایت کرده‌اند و این روایت، لفظ ابن ماجه است.[۱]

در این باره، احادیث متعددی وارد شده است. پس احادیثی که در رابطه با سوگند به غیر خدا وارد شده‌اند، قبل از نهی از سوگند به غیر خدا، طبق عادت بر زبان مردم جاری می‌شد؛ چون اصل بر این بود تا اینکه بعداً از سوگند به غیر خدا نهی شد.

فرموده‌ی: (فقد کفر، أو أشرک) گروهی از علما این رأی را گرفته و می‌گویند: هرکس به غیر خدا سوگند یاد کند، کفر ورزیده است. اینان می‌افزایند: به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه و سلم سعد بن ابی وقاص را به تجدید اسلام – موقعی که به لات و عزی سوگند یاد کرد – امر کرد که بگوید: لا إله إلا الله. پس اگر سوگند به غیر خدا کفر نبود و انسان را از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌کرد، او به تجدید اسلام و گفتن لا إله إلا الله امر نمی‌شد.

 جمهور علما می‌گویند: سوگند به غیر خدا کفری نیست که انسان را از دایره‌ی اسلام خارج سازد. ولی شرک اصغر است؛ همان طور که ابن عباس و دیگران بدان تصریح کرده‌اند. اما اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم سعد بن ابی وقاص را موقعی که به لات و عزی سوگند یاد کرد، امر کرد که لا إله إلا الله بگوید، برای این است که گفتن این کلمه، همراه طلب مغفرت کفاره‌ی سوگندش به غیر خدا می‌باشد. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و سلم در حدیثی می‌فرمایند: «من حلف فقال فی حلفه: واللات والعزی؛ فلیقل: لا إله إلا الله»[۲]: «هرکس سوگند یاد کند و در سوگندش بگوید: به لات و عزی قسم؛ باید لا إله إلا الله بگوید». در روایتی آمده: «فلیستغفر»[۳]: «باید طلب آمرزش بکند». پس گفتن این کلمه، کفاره‌ی سوگندش به غیر خداست، که نوعی تعظیم برای آن بت قایل شده، چون به آن قسم خورده است و گفتن این کلمه برای تجدید اسلامش نیست. اگر به فرض برای تجدید اسلام شخصی باشد، تجدید اسلامش به خاطر نقص اسلامش می‌باشد نه به خاطر کفرش.

اما کاری که قبرپرستان می‌کنند و وقتی از یکی‌شان بخواهی به خدا سوگند یاد کند، تا دلت بخواهد برایت قسم راست یا دروغ می‌خورد، اما وقتی از وی بخواهی به فلان شیخ یا خاک قبرش یا جانش و مانند آنها سوگند یاد کند، سوگند دروغ به آن یاد نمی‌کند؛ این کار بدون شک شرک اکبر است؛ چون کسی که می‌خواهد به او سوگند یاد کند، در نزدش ترسناک‌تر، بزرگتر و عظیم‌تر از الله است. این چیزی است که شرک بت‌پرستان هم به آن نرسیده؛ چون قسم سخت از نظر آنان، قسم به الله بود؛ همان طور که خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَا یَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن یَمُوتُ﴾ [النحل: ۳۸]: «(کافران علاوه بر شِرْکشان) مؤکدانه به خدا سوگند یاد می‌کنند که خداوند هرگز کسی را که می‌میرد زنده نمی‌گرداند».

پس کسی که قسم سختش، قسم به فلان شیخ یا قسم به جان یا خاک قبر فلان شیخ باشد، این بزرگترین شرک از جانب قبر پرستان است.

در حدیث مذکور این دلیل وجود دارد که برای قسم به غیر خدا، به طور مطلق کفاره واجب نیست؛ چون در این حدیث و احادیث دیگر، کفاره برای قسم به غیر خدا ذکر نکرده است. پس در قسم به غیر خدا جز بر زبان آوردن کلمه‌ی توحید(لا إله إلا الله) و طلب مغفرت، کفاره‌ای وجود ندارد.

برخی از متأخرین می‌گویند: «خاصتاً برای قسم به رسول الله صلی الله علیه و سلم کفاره واجب است».[۴] این گفته‌ی باطلی است که خدا برای آن دلیل نازل نکرده، پس توجهی به این قول نمی‌شود.

مؤلف می‌گوید: (وقال ابن مسعود: «لأن أحلف بالله کاذباً أحب إلی من أن أحلف بغیره صادقاً»).

 (ابن مسعود گوید: «اینکه به دروغ به خدا سوگند یاد کنم، برایم دوست داشتنی‌تر از این است که به راست به غیر خدا سوگند یاد کنم»).

مؤلف این اثر را از ابن مسعود آورده و طبق سند این گفته را به ابن مسعود نسبت نداده است. ابن جریر نیز بدون سند این اثر را آورده و می‌گوید: «مانند این گفته از ابن عباس و ابن عمر نقل شده است». طبرانی با اسناد خود به طور موقوف این گفته را روایت کرده است.[۵]

منذری می‌گوید: «راویان این روایت، راویان حدیث صحیح‌اند[۶]».

در گفته‌ی: (لأن أحلف بالله . . .)، «أن»، أن مصدری است و فعل بعد از آن، منصوب است و تأویل به مصدر می‌شود و آن وقت مبتدا و مرفوع می‌باشد و کلمه‌ی «أحب» خبرش می‌باشد. معنایش که روشن است. ابن مسعود رضی الله عنه سوگند دروغ به الله را بر سوگند راست به غیر الله را ترجیح داده است؛ چون قسم به الله، توحید و قسم به غیر الله، شرک است. و اگر صدق و راستی در قسم به غیر الله فرض شود، حُسن و خوبی توحید بزرگتر از حسن و خوبی صداقت است و بدی دروغ کمتر از بدی شرک است. شیخ الاسلام ابن تیمیه این را اظهار داشته است.[۷]

در این گفته‌ی ابن مسعود رضی الله عنه این دلیل وجود دارد که سوگند به غیر الله بدتر و خطرناک‌تر از سوگند ناحق و دروغ است. همچنین این دلیل وجود دارد که شرک اصغر از گناهان کبیره، بزرگتر و خطرناک‌تر است. همچنین گفته‌ی ابن مسعود شاهدی برای این قاعده‌ی مشهور فقهی است: «ارتکاب أقل الشرین ضرراً إذا کان لابد من أحدهما»: «وقتی ناچاراً باید یکی از دو تا شر و بدی را انجام داد، شری که زیانش کمتر است، باید مرتکب شد».

مؤلف گوید: (وعن حذیفه عن النبی قال: «لا تقولوا ما شاء الله وشاء فلان، ولکن قولوا: ما شاء الله ثم شاء فلان». رواه ابوداود بسند صحیح).

 (از حذیفه رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمودند: «نگویید: هرچه خدا بخواهد و فلانی بخواهد، بلکه بگوید: هر چه خدا بخواهد و سپس فلانی بخواهد». ابوداود این حدیث را با سندی صحیح روایت کرده است.

همان طور که مؤلف اظهار داشته ابوداود این حدیث را روایت کرده است. احمد، ابن ابی شیبه، نسائی، ابن ماجه و بیهقی نیز این حدیث را روایت کرده‌اند.[۸] این حدیث، معلول است و شواهدی دارد و بدون شک معنایش صحیح است. به امید خدا در باب: «قول ما شاء الله وشئت» روی معنای این حدیث، سخن به میان خواهد آمد.

مؤلف گوید: (وجاء عن ابراهیم النخعی: «أنه یکره أن یقول الرجل: أعوذ بالله وبک، ویجوز أن یقول: بالله ثم بک. قال: ویقول: لولا الله ثم فلان. ولا تقولوا: لولا الله وفلان»).

 از ابراهیم نخعی نقل شده که او مکروه و ناپسند می‌دانست که کسی بگوید: به خدا و به تو پناه می‌برم و به نظر او جایز است که انسان بگوید: به خدا و سپس به تو پناه می‌برم. ابراهیم نخعی افزود: [جایز است کسی] بگوید: اگر خدا و سپس فلانی نبود و نگویید: اگر خدا و فلانی نبود») .

این اثر را مؤلف بدون سند بیان کرده و عبدالرزاق و ابن ابی دنیا در کتاب «الصمت» از مغیره آن را روایت کرده‌اند[۹] که می‌گوید: ابراهیم نخعی«مکروه و ناپسند می‌دانست که کسی بگوید: به خدا و به تو پناه می‌برم و جایز می‌دانست که بگوید: به خدا و سپس به تو پناه می‌برم و ناپسند و مکروه می‌دانست که شخصی بگوید: اگر خدا و فلانی نبود و جایز می‌دانست که بگوید: اگر خدا و سپس فلانی نبود». لفظ روایت از آن ابن ابی دنیاست.

علت امر این است که «واو» مقتضی مطلق جمع است. یعنی هر دو کلمه یک حکم را دارند؛ از این روی از گفتن چنین عباراتی که «واو» در آنها آمده، منع کرده تا این وهم ایجاد نشود که میان الله و غیر الله جمع شده و هر دو یک حکم را دارند، همان طور که از آوردن اسم الله و اسم پیامبر صلی الله علیه و سلم در یک ضمیر منع کرده است.

ولی «ثم» فقط مقتضی ترتیب میان دو چیز است و بیان می‌دارد که درجه‌ی آن دو با هم فرق دارد.

پس به خاطر اینکه مانع در اینجا وجود ندارد، آوردن چنین عبارتی با «ثم» جایز است.[۱۰]

مطابقت این دو حدیث و این دو اثر با عنوان باب، مطابق آنچه که ابن عباس  رضی الله عنها آیه‌ی مذکور را تفسیر کرده، روشن و واضح است.

 

 

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– امام احمد در «المسند»، ۱/۱۸۶ و ۱۸۳؛ نسائی در سننش، به شماره‌ی ۳۷۷۷؛ ابویعلی در مسندش، به شماره‌ی ۷۱۹؛ ابن حبان در صحیحش، به شماره‌ی ۴۳۶۴ و دیگران این حدیث را روایت کرده اند و اسنادش صحیح است.

[۲]– بخاری در صحیحش، (شماره‌ی ۵۷۵۶- البغا) و مسلم در صحیحش، به شماره‌ی ۱۶۴۷ این حدیث را از ابوهریره رضی الله عنه روایت کرده اند.

[۳]– این لفظ در روایتی از حدیث سعد که شیخ سلیمان قبلاً ذکرش کرد، آمده و بزار در مسندش، شماره‌ی ۱۱۴۰؛ طحاوی در «شرح مشکل الآثار»، ۲/۳۰۱ و دیگران این روایت را آورده اند. لفظ طحاوی این است: «اتفل عن یسارک ثلاثاً وقل: لا إله إلا الله وحده، واستغفر الله تعالی، ولا تعد»: «سه مرتبه از سمت چپ ات، آب دهانت را بینداز و لا إله إلا الله بگو و از خدای متعال طلب آمرزش بکن و دیگر این کار را تکرار مکن». این حدیث، حدیثی صحیح است.

[۴]– ابن مفلح در «الفروع» ۶/۲۶۴، مرداوی در «الإنصاف»، ۱۱/۱۴ این رأی را به جمهور حنابله نسبت داده‌اند و اظهار داشته‌اند که این رأی، مذهب حنبلی هاست.

[۵]– ابن وهب- آن گونه که در «المدوّنه»، اثر سحنون ۳/۱۰۸ آمده-؛ عبدالرزاق در مصنف اش، به شماره‌ی ۱۵۹۲۹؛ ابن ابی شیبه در مصنف اش، شماره‌ی ۱۲۲۸۱؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره‌ی ۸۹۰۲ و دیگران این گفته را روایت کرده اند و اسنادش صحیح است.

[۶]– الترغیب و الترهیب، ۳/۳۷۲٫

[۷]– الفتاوی الکبری، ۴/۶۲۱٫

[۸]– طیالسی در مسندش، شماره‌ی ۴۳۰؛ ابن مبارک در مسندش، شماره‌ی ۱۸۰؛ امام احمد در «المسند»، ۵/۳۸۴، ۳۹۴ و ۳۸۹؛ ابن ابی شیبه در مصنف اش، شماره‌ی ۲۶۶۹۰؛ ابوداود در سننش، شماره‌ی ۴۹۸۰؛ نسائی در «السنن الکبری»، شماره‌ی ۱۰۸۲۱ و دیگران از عبدالله بن یسار از حذیفه رضی الله عنه این حدیث را روایت کرده اند. اسناد این حدیث، صحیح است. درست این است که عبدالله بن یسار از حذیفه این حدیث را شنیده است. بخاری درباره‌ی این حدیث در مقایسه با حدیث عبدالله بن یسار از قتیله- آن گونه که در «علل الترمذی» ص۲۴۵ آمده – می‌گوید: «به نظر من، اینکه عبدالله بن یسار این حدیث را از حذیفه رضی الله عنه شنیده، راحج‌تر و صحیح‌تر است. نووی در «ریاض الصالحین»،ص۳۹۵ این حدیث را صحیح دانسته است.

[۹]– عبدالرزاق از معمر در جامع اش، ۱۹۸۱۱- ۱۹۸۱۲ و ابن ابی دنیا در کتاب «الصمت»، شماره‌ی ۳۴۴ این گفته را روایت کرده‌اند.

[۱۰]– شیخ عبدالرحمن بن حسن در کتاب «فتح المجید»، ۲/۶۹۵ فوایدی در مورد به دست آوردن علم سودمند در دنیا و آخرت، بیان کرده است. اگر ترس از اطاله‌ی کلام نبود، قطعاً آن را نقل می‌کردم. جهت اطلاعات بیشتر به آنجا مراجعه کنید.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …