حالا اگر مردی این هدایای سلاطین را با شهامت پذیرفته و در توجیه آن واقعات اصحاب و تابعین را مثال بزند، در حقیقت او میخواهد فرشتگان را با آهنگران مقایسه کند، زیرا یکی از پذیرفتن این اموال اختلاط به حکام و مدارات آنها و خدمت و همکاری به کارمندان آنها لازم است او ناگزیر است که در مقابل اوامرشان با مداحی و حضور دائمی در دربارشان، سر تسلیم فرود آورد، این همه معصیت و گناه میباشد.
حالا که از مضمون گذشته حلال و حرام بودن درآمدهای سلاطین به تفصیل ثابت شد، پس اگر برای این ممکن باشد که عطایای سلطنتی را از سهم حلال و به مقدار نیاز و استحقاق بپذیرد، این مقدار در منزل هم به او میرسد نیازی ندارد که او همیشه به دربار حاکم آماده باش، مداح و ثناگوی آن بشود و لزومی ندارد شرط همکاری به آنها را بپذیرد؛ پس در چنین صورت (از نظر فتوی) میتوان گفت که پذیرفتن این مبلغ حرام است؛ اما از نظر مفاسد و نتایج بعدی مکروه هست»[۱].
و در جایی دیگر کنارهگیری از سلاطین و تنفر از افعال و مظالم آنها را چنین تبلیغ میفرماید: صورت دوم این است که انسان از این سلاطین کلاً کناره کند و هیچ نوع تماسی با آنها نداشته باشد و همین رویه واجب است و راه سلامتی برای انسان، به علّت مظالم آنها نفرت و بغض نسبت به آنها ضروری است و نباید انسان خواستار طول عمر آنها باشد و نه مداحی آنها را بکند و همیشه دنبال جستجوی حالات آنها و تقرب و اختلاط آنها نباید باشد. در این دوران حکومت فردی و پادشاهان جابر و مستبد و وزراء و حکام مطلق العنان دورانی که زندگی ارزشمندترین افراد قوم و ملت مرهون لطف و کرم آنهاست و دورانی که به کوچکترین مشکوکیت قتل عام اجرا گردد. این رک گویی امام غزالی و انتقاد او از نظام مالیاتی سلطنت و در آمد آنها و تشویق او برای اعراض و خود داری از پذیرفتن عطایا (که علامت صریح نارضایتی و اظهار تنفر از حکومت است) این خودش جهاد مهمی بود که تصور آن در این دوران آزادی بیان و قلم و در این دوران به اصطلاح جمهوری امکانپذیر نیست.
امام غزالی/ تنها اکتفا به تالیف و تصنیف نکرد، بلکه هر زمان ایشان را با پادشاهان زمان برخوردی میشد در ملاء عام دربارش اظهار حق میکردند. سلطان سنجر پسر ملک شاه سلجوقی فرمانروای همه خراسان بود، زمانی که امام غزالی/ با وی ملاقات کرد با این کلمات او را خطاب کرد: «متاسفم که گردنهای مسلمانان از مصایب و مشقتها دارد میشکند و گردنهای اسبانت از بار طوقهای زرین»[۲].
محمد بن ملک شاه سلجوقی که برادر بزرگتر سنجر و بزرگترین پادشاه وقت بود، امام غزالی در نامهای به ایشان او را به مسئولیتهای خودش و خوف خدا و اصلاح کشور متوجه نمود (این نامه به صورت یک جزوهای میباشد و به نام نصحیت الملوک موسوم است)، چون زبان محمد شاه فارسی بود و در حکومتهای شرقی چون کلیه انتظامات و امور کشور به عهده وزرا بود، بنابراین با اصلاح آنها کل کشور اصلاح میشد، امام غزالی از این حقیقت باخبر بود؛ بنابراین نسبت به سلاطین سلجوقی بیشتر به وزراء آنها توجه مبذول میکرد و به آنها نامههای مفصل پر از هدایت مینوشت و باکمال شهامت به طور وضوح به بدرفتاریهای حکومت، اتلاف حقوق مردم، مردم آزاری حکام و مالیاتگیری بیجای ماموران دولت، غفلت و تساهل مسئولین آنها را متوجه گرداند و از قهر خدا و انجام حکام و وزرا قبلی تذکر داده و تخویف نمود و برای اصلاح انتظام کشوری متوجه نمود. این نامههای امام غزالی نمونهای از جرئت، اظهار حق، تاثیر، و قوت انشاء و تحریر او میباشد. در یک نامهای به فخر الملک چنین مینویسد:
«بدان که این شهر از قحط و ظلم ویران بود و تا خبر تو از اسفراین و دامغان بود همه میترسیدند و دهقانان از ترس غله میفروختند و ظالمان از مظلومان عذر میخواستند. اکنون که اینجا رسید همه خوف و هراس برخاست و دهقانان خبازان به تدبیر غله در دکان نهادند و ظالمان دلگیر گشتند. اگر کسی کار این شهر برخلاف این شکایت میکند، دشمن دین توست. بدان که دعای مردم طوس به نیکی و بدی مجرب است و عمید را از این بسیار نصیحت کردم نپذیرفت، تا حال وی عبرت همه گشت بشنو از این سخنهای تلخ با منفعت از کسی که او طمعگاه خویش را به همه سلاطین وداع کرده است تا این سخن میتوان گفت و قدر این بشناس که نه همانا از کسی دیگر شنوی. بدان که هرکس که خبر این میگوید با تو طمع وی حجاب است که میان او و کلمه حق».
و در نامهای به مجیرالدین مینویسد: «اما فریاد رسیدن خلق بر عموم واجب است که کار ظلم از حد گذشته و بعد از آنکه من شاهد این حال میبودم قریب یکسال است که از طوس هجرت کردم تا باشد که مشاهده ظالمان بیرحمت و بیحرمت خلاصی یابم، چون به حکم ضروری معاودت افتاد ظلم همچنان متواتر است».
سپس انجام وزراء اسبق ذکر نموده مجیرالدین را چنین توبیخ میکنند «و به حقیقت شناسد که هیچ وزیر بدین بلا مبتلا نبود که وی در روزگار هیچ وزیر آن ظلم و خرابی نرفت که اکنون میرود. اگرچه وی کاره است ولیکن در خبر چنین است که چون ظالمان را روز قیامت مواخذه کنند هم متعلقان را و هم ایشان را بدان ظلم بگیرند مسلمانان را کارد به استخراج رسید و مستاصل گشتند که همّت کردند اضعاف آن رعیت باشند و به سلطان نرسید و در میانه اراذل و عوامان و ظالمان ببردند».
[۱]– احیاء علوم الدین ج ۲ ص۱۲۳٫
[۲]– مکتبوبات امام غزالی.