مفسر بزرگ امام فخر الدین رازی در تفسیر خود ذیل آیه: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبه: ۳۱].
بعد از نقل حدیث عدی[۱] که بیانش گذشت میگوید: (ربیع از ابی العالیه تابعی بزرگوار پرسید اینکه بنی اسرائیل احبار و رهبان (علماء و عابدان) خویش را به غیر از خدا به خدائی و رب میگرفتند به چه صورت بود؟ ایشان پاسخ دادند: که هر گاه بنیاسرائیل در کتاب آسمانی خویش مسئلهای را مییافتند که با گفته احبار و رهبان مخالف بود حکم کتاب خدا را قبول نمیکردند و به اقوال احبار و رهبان عمل میکردند)[۲].
میگویم: طبری جواب ابی العالیه را چنین ذکر میکند (اوامر و نواهی احبار و رهبان را انجام میدادیم در حالی که یهود و نصاری مواردی را که بدان امر و یا نهی شده بودند در کتاب خدا مییافتند (ولی با این حال) کتاب الهی را پشت سر گذاشته و از افراد (که سلیقههای شخصی و منافع فردی و یا گروهی خود را اعمال میکردند) طلب نصیحت مینمودند[۳] طبری شبیه همان جریان را از ابن عباس و ابی البختری و سدیش نقل میکند.
امام رازی از استاد محقق و مجتهد خویش نقل میکند که ایشان گفتند: گروهی از فقهاء مقلد را دیدم، و در مورد بعضی از مسایل، آیاتی را که برخلاف مذهبشان بود برای آنان خواندم، هیچ توجهی به این آیات ننمودند و نپذیرفتند و به حالتی پر از تعجب به من نگاه میکردند که چگونه ممکن است به ظاهر این آیات عمل شود در حالی که روایات از اسلاف و علمای گذشته ما برخلاف این است؟
و اگر شما خوب بیاندیشید خواهید دید که این مرض (و خون آلوده) در رگهای بیشتر مردم دنیا جاری است، امام رازی میفرماید: اکثر مفسرین گفتهاند منظور از ارباب (در آیه) این نیست که آنان عقیده داشته باشند که (احبار و رهبان) خدیان عالم هستند بلکه مراد این است که در اوامر و نواهی از ایشان پیروی میکردند، سپس ایشان در دنباله بحث سه وجه و صورت دیگر را ذکر میکند و میگوید: «هر چهار صورت درمیان امت وجود دارد و مشاهده میشوند»[۴].
بعضی از مردم اعتراض میکنند و میگویند چگونه شما مقلدین مذاهب را تشبیه به یهود و نصاری میکنید؟ و چگونه این آیه را در حق آنان میآورید، حال آنکه این آیه درمورد اهل کتاب است، و مقلدین به مذهب مسلمان هستند و یهود نصاری غیر مسلمان؟ با طرح یک پرسش به این اعتراض پاسخ میدهیم و آن اینکه سبب گمراهی اهل کتاب چه بوده؟ آیا جز این بوده که اقوال بزرگان خود را بر قول خدا و رسول خدا مقدم میداشتند و بخاطر ترجیح گفتههای فلان و فلان انسان محترم از گفته خدا و رسول اعراض و روی گردانی میکردند، و هر گاه در کتاب خدا مطلبی مییافتند که با اقوال احبار و رهبان مخالف بود گفتۀ خدا را پشت سر میانداختند و گفتۀ احبار و رهبان را میپذیرفتند آیا این همان چیزی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب بزرگوارش مانند ابن عباس و حذیفه و ابوالعالیه و سدی و دیگران (رضوان الله علیهم اجمعین) تفسیر نمودهاند، مگر نه این است که هر گاه یک مسلمان همانند اهل کتاب عمل نماید ذات حکم بر او منطبق میشود؟ و قاعدۀ اصولی نیز بیانگر همین مطلب است، که عموم الفاظ معتبر هستند نه خصوص سبب (اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب).
[۱]– رواه الترمذی وابن جریر وغیرهما وفی إسناده ضعیف، ولکن قال شیخنا فی تخریجه کتاب (الـمصطلحات الأربعه فی القرآن للمودودی ص: ۱۸-۲۰) إنه یرتفع إلی مرتبه الحسن لأمرین:
الأول: أن الترمذی قد حسنه مع تضعیف إسناده، وهذا إشاره إلی أن له طریقاً اخری یتقوی بها.
الثانی: أن لهذا الحدیث شاهداً من حدیث حذیفه بنحوه، هو عند ابن جریر و البیهقی وهو وإن کان موقوفاً، فإن له حکم الـمرفوع، وکأنه لذلک جزم الشیخ أحمد – وهو من فی التثبیت والتحقیق– بنسبه الحدیث إلى النبی صلی الله علیه وسلم فی کتابه الاقتضاء.
[۲]– تفسیر الرازی الـمسمی بمفاتیح الغیب (۴/۴۳۱).
[۳]– تفسیر الطبری: ط شاکر (۱۴/۲۱۲).
[۴]– تفسیر الرازی الـمسمی مفاتیح الغیب: ۴/۴۳۱٫