همان امام دیار هجرت و نصرت و برادری و مصاحبت یعنی امام مالک بن انس بن مالک بن ابوعامر اصبحی رحمه الله می باشد.
تولد و رشد و بالندگی ایشان:
در شهر مدینه ی منوره، محل نزول وحی و مهد علم و سرچشمه ی معرفت، در سال هفتاد و سه ی هجری به دنیا آمد. در همان جا برآمده و بزرگ شد و آرام گرفت. دوران جوانی امام مالک رحمه الله در سرای علم، خصوصاً علوم حدیث و روایات، و آگاهی از آثار و اخبار صحابه و فتاوی آنان، طی شد. خانواده ای که ایشان در آن می زیست از خانه های معروف علم و دانش بود. کسی که در میان آداب و روشی از کودکی رشد می کند داشته ها و نداشته های او برگرفته از خانه اش و آنچه خانواده اش برای وی دوست می دارند خواهد بود. ایشان نیز در پرتو همین مواهب و نعمت ها بزرگ شد و بلکه زندگی وی در شهر رسول الله صلى الله علیه و سلم بود و همان آسمان بر وی سایه می افکند و همان زمین او را دربرگرفت، موطن شرع، مبعث هدایت، محل استقرار نخستین حکومت اسلامی و پایتخت حکومت اسلام در دوران خلافت خلفای راشد بود و جایگاه جمع آمدن نخستین صحابه و سپس شاگردان آنان بود تا آنکه نوبت به امام مالک رحمه الله رسید و تمام این میراث غنی علم و حدیث و فتوى را دریافت و استعدادهایش در پناه آن بالنده گشت و از میوه هایش بهره ها برد و از مردان آن بسیار آموخت.
ایشان رضی الله عنه از جمله داناترین کسان عصر خویش و جوانمرد ترین آنان بود. انسانی بسیار ساکت بود و کم تر سخن می گفت، مراقب زبان خود بود و می گفت: آنکه دوست دارد که قلبش گشوده شود و از ترس و هراس روز قیامت نجات یابد کارهایش بیش از آنکه آشکار باشد در خفا بماند. همچنین در میان خانواده و فرزندانش اخلاق نیکویی داشت، می گفت: در این کار رضایت پروردگار هست و توانگری مال و عمر زیاد را به دنبال دارد. این حدیث از اصحاب محمد صلى الله علیه و سلم به من رسیده که: {من أحب أن ینسأ له فی أثره، ویبسط له فی رزقه؛ فلیصل رحمه.} یعنی: « هرکس که می خواهد عمرش طولانی شود و روزی اش زیاد گردد، باید که صله رحم داشته باشد.»
امام مالک رحمه الله علاقه داشت که از زندگانی رسول خدا صلى الله علیه و سلم و صحابه رضوان الله علیهم که دارای اخلاق والا و طبع زیبا و روشنی ضمیر بودند پیروی کند. زندگانی وی چراغی روشن برای کسانی بود که به وی تأسی بجویند.
در آغاز زندگانی اش دچار تنگدستی شد تا حدی که دخترش از شدت گرسنگی می گریست و چیزی برای خوردن پیدا نمی کردند. تا آنکه شاگرد وی ابن القاسم می گفت: یکبار امام مالک مجبور شد برای پرداخت مخارج کسب علم سقف خانه اش را پایین آورد تا چوب های آن را بفروشد. بعد خداوند به رزق و روزی او فراخی بخشید و تنگی و دشواری معیشت را از وی دور نمود و اوضاعش بهبود یافت. ایشان در زمان فراخی زندگی به فضل و بخشش پروردگارش اعتراف می کرد، حتی می گفت: خوش ندارم که خداوند برکسی نعمت ببخشد و اثر نعمت خداوند بر وی دیده نشود. همچنین می گفت: دوست دارم که قاری قرآن لباس سفید به تن کند. نشان نعمت پروردگار بر وی معلوم بود؛ در خورد و نوش، در پوشاک و مرکبش اثر نعمت خداوند بر وی ظاهر بود، و سعی می کرد به خودش، به لباس و لوازمش برسد و عطرهای خوشبو استعمال می نمود.
اخلاق ایشان
درباره اخلاق امام مالک رضی الله عنه باید گفت: ایشان فردی نرم خو بوده و با دوستانش راحت و گشاده روی بود و درعین حال وقار و هیبت خود را نیز حفظ می کرد. بعضی از شاگردانش می گفتند: امام مالک وقتی با ما می نشست چنان بود که انگار یکی از ما است و با ما با گشاده رویی صحبت می کرد و بیش از آنچه ما در برابر وی فروتن بودیم او برای ما فروتنی می نمود. وقتی شروع می کرد به بیان احادیث رسول الله صلى الله علیه و سلم چنان سخنانش ما را به هیبت می انداخت که گویا نه ما او را می شناسیم و نه او با ما آشنایی دارد.
کسب علم ایشان
درباره ی علم آموزی ایشان چنین باید گفت:
ایشان بسیار پرتلاش بود و با جدیت و با اراده و پشتکار قوی وقف این کار کرده بود. امام مالک حافظه ای بسیار قوی، ذهنی اندیشمند و حضورذهنی عالی داشت و نیز انسانی بسیار درستکار و خداترس بود. در جلسات بزرگان شرکت کرده و برای فراگیری درس از فرزانگان زانو می زد و در رقابت با دانشمندان و صاحبان علم معروف بود. نه گرمای شدید و نه آب و هوای سخت سوزان مانع از آن نمی شد که از خانه بیرون رفته و منتظر خارج شدن علما بماند. خود می گفت: هنگام نیمروز نزد نافع، غلام ابن عمر، رفتم و در گرمای که آفتاب در سایه ی هیچ درختی پناه نداشتم چشم به بیرون آمدنش دوخته بودم. وقتی بیرون آمد لحظه ای او را فراخواندم و وقتی آمد از او پرسیدم: ابن عمر درباره ی فلان چیز و فلان چیز چه گفته است؟ سپس از پرسیدن سؤال های پشت سرهم باز می ایستادم چون کمی کج خلق بود. همچنین می گوید: روز عید نماز گزاردم و گفتم امروز روزی است که ابن شهاب زهری تنها است. بنابراین از مصلى بازگشته و بر در خانه اش نشستم و شنیدم که به کنیزش می گفت: به بیرون در نظری بیانداز. او هم نگاهی انداخت و شنیدم که می گفت: دوست سفید پوستت مالک است. گفت: او را بگو داخل شود. داخل خانه شدم. گفت: چه شده است آیا به خانه ی خویش بازنگشته ای؟
گفتم: خیر.
پرسید: چیزی خورده ای؟
گفتم: خیر.
گفت: چیزی بخور.
گفتم: بدان نیازی ندارم.
پرسید: پس چه می خواهی؟
پاسخ دادم: برایم حدیث بازگو نما.
گفت: بیاور.
من هم لوح هایم را بیرون آورده و او چهل حدیث را برای من بازگو نمود.
گفتم: بیشترم ده.
گفت: همین ترا کافی است، اگر این احادیث را روایت(حفظ) کنی تو یکی از حافظان خواهی بود.
گفتم: آن ها را حفظ نموده ام.
می گوید: زهری الواح را از دست من گرفت و سپس گفت: احادیث را بازگوی، من هم همه را برایش بازگفتم، او الواح را به من بازپس داد و گفت: برخیز که تو خود انبار (نگهبان) دانشی!
جوانان عزیز! فراگیران علم و دانش! و علاقه ی به دانش چنین است و جدیت و تلاش اینگونه باید باشد. ایشان اوقات تنهایی و فراغت خویش را صرف رسیدن به خواسته اش در مسیر علم و دانش و نیاز خویش به روایت و حفظ می کند. بس است شما را به جای هر چیز دیگر این نیروی حافظه و دریافتن روایت. چهل حدیث را با اسانید آن ها بلافاصله بعد از اتمام نگارش آن ازبر بخواند و الواح وی در دستان استادش باشند و این گواهی عالی و والا را دریافت نمود که: (قم فأنت من أوعیه العلم) برخیز که تو خود نگاهدار دانشی!
زیبنده ی طالبان علم و جوانان اسلام است که اراده و همت شان را بالاتر ببرند و آگاهی های خود را وسیع تر گردانند و به رنج های کوچک و خرد بسنده ننمایند و بر شیوه ی بزرگان پیشین و تلاش های گذشتگان و با حرص و علاقه به صلاح و تقوى و اخلاص زندگی کنند.
امام مالک رحمه الله می گوید: علم به فزونی روایات نیست، بلکه علم نوری است که خداوند در قلب می نهد و البته علم جز با قلب خداترس و خاشع انس نمی گیرد.
امام مالک رحمه الله بسیار زود در علم و دانش به کمال رسید و در فراگیری آن از همسالان خود پیشی گرفت و در حالی به صدور فتوا دست یافت که جوانی بیش نبود و برای دادن فتوا ننشست مگر بعد از آنکه علما بر لیاقت وی صحه نهاده و بدان گواهی دادند.
از جمله سخنان وی که در این باره نقل شده است این گفته های شیوا و عالی است: هیچ خیری نیست در آنکس که خود را به حالتی می داند که مردم وی را لایق آن حال نمی دانند. همچنین می گفت: برای دادن فتوا ننشستم مگر پس از آنکه هفتاد استاد عالم گواهی دادند که آن مکان جای من است.
ایشان در دین خداوند پارسا بود و در صدور فتوا بسیار موشکافانه عمل می کرد و بسیار حذر می نمود و از عجله نهی می کرد و می گفت: پیش می آمد که مسأله ای را بر من عرضه می کردند و من تمام شبم را بر سر آن بیدار می ماندم. همچنین می گفت: من ده سال و اندی است که درباره ی مسأله ای می اندیشم و تا امروز درباره ی آن بر یک نظر متفق نشده ام.
امام مالک رحمه الله وقتی که طلاب مسأله های بسیار از وی می پرسیدند، باز می ایستاد و می گفت: کافیست، آنکه بسیار گوید در خطا افتد. بر پاسخ های بسیار ایراد می گرفت و می گفت: آنکه دوست دارد پاسخ مسأله ای را بدهد ابتدا خود را بر بهشت و دوزخ عرضه دارد و اینکه حال وی در آخرت چگونه خواهد بود و آنگاه پاسخ بگوید. یکبار از وی چهل و هشت مسأله را پرسیدند که در پاسخ سی و سه مورد گفت نمی دانم!
این چنین کسی بود امام مالک رحمه الله. خداوند عمر ایشان را بلند گردانید و در نود سالگی دار فانی را وداع گفت. در روزهای پایانی عمرش بیمار شد و دیگر از رفتن نزد مردم بازایستاد اما از تدریس و علم و حدیث و فتوا نایستاد، خداوند بر وی رحمت کند.
مسلمانان! فرزندان اسلام! شعله پاره هایی از داستان زندگانی وی و ریز مرواریدهایی از حرکت ایشان در مسیر علم و دانش بود. در پرتو آن پرورش اسلامی را بنگرید و در حرکت این پیشوایان درنگ کنید. در مورد زندگی ایشان تحقیق نمایید. اینان کودکانی بودند که از نردبان زندگی بالا می رفتند و جوانانی که علم را فراگرفته و در کسب دانش و در جستجوی آن می کوشیدند و بزرگسالانی بودند که توانایی هایشان آشکار بود و راه و شیوه هایشان راست گردید و کهنسالانی که علم و دانش آنان بر آنانکه گرداگردشان بود منتشر گشت. آهنگ حرکت شترها به سوی آنان می بود و از گوشه و کنار دنیا به سوی آنان بار سفر می بستند و مجالسشان از حضور طلاب موج می زد و حلقه های درسشان با وجود شاگردانی که از هر گوشه ی جهان ایشان را فرستاده بودند و از هر راه و مسیری آمده بودند آباد بودند، برای علم، ایمان و تقوا. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ [المجادله:۱۱] یعنی: « اى کسانى که ایمان آوردهاید چون به شما گفته شود در مجالس جاى باز کنید پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند و چون گفته شود برخیزید پس برخیزید خدا [رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مىکنید آگاه است.»
خداوند متعال من را و شما را از قرآن عظیم و طریقه ی حضرت محمد صلى الله علیه و سلم سودمند سازد و این را هم می گویم که از خداوند برای خود و شما و دیگر مسلمانان از هر گناه و خطایی طلب آمرزش می نمایم از او طلب آمرزش کنید که او آمرزنده و مهربان است.
ترجمه: مسعود