افترای اهل بدعت به ابن تیمیه و دفاع از شخصیت برجسته ی وی (۲)

بزار می گوید: خبر وفات وی به هیچ شهر و دیاری نرسید مگر آنکه در همه ی مسجدهای جامعه بر وی نماز بخوانند. بویژه در سرزمین مصر و شام و عراق و تبریز و بصره و سایر شهرها. در مورد هیچ جنازه ای چنان وقار و هیبتی که برای جنازه ی پیدا بود دیده نشد. یکی از شاگردانش با دیدن این منظره متاثر شده و در میان مردم بانگ برآورد که: جنازه ی امامان سنت چنین است و

مردمان همگی باصدای بلند گریستند و زاری نمودند!

آنان حق داشتند که بر خورشیدی بگریند که در نیمروز آنان را گذاشته و پس از باز کردن راه سنت و پایه نهادن اساسی برای منهج سلف و محکم داشتن ستون ها آن به سوی پروردگار خویش شتافته بود. کسی که با مبتدعان مناظره نموده و با تیر سنت بر آنان حمله برده و قلب آنان را آماج این تیرها قرارداده بود رضی الله تعالى عنه و أرضاه.

امت اسلامی اگر چه ظاهراً این عالم مدافع خویش را از دست داد، اما کتابها، رساله‌ها و فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه به یاری الله روشن‌گر راه و چراغ هدایت برای آنها خواهد بود.

 

اما به سوال بازگردیم: این مواردی که در سوال آمده نیز از شبهات و کینه توزیهای روافض و بقیه ی اهل بدعت است که از ردود این شیخ بزرگوارد دلخور شده اند و قصد دارد ابن تیمیه رحمه الله و نفوذ کلام ایشان را نزد مسلمانان تخریب نمایند.

برخی از موارد فوق الذکر در مورد اثبات صفات درست هستند ولی ظاهرا قائل آنها از عقیده ی اهل سنت و جماعت یا بیخبر است و آنرا درک نکرده و یا آنکه عمدا سعی در ایجاد تشویش در عقیده ی اهل سنت و جماعت دارد، بعنوان مثال اهل سنت و جماعت عقیده دارند که خداوند ساق، ید، عین، سمع، قدم، و وجه (صورت) دارد، زیرا الله تعالی خود در کتاب خویش و پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث صحیح خود آن صفات را برای الله تعالی اثبات نموده اند:

 

اثبات شنیدن و دیدن برای الله سبحانه و تعالی:

الله تعالی می فرماید:{لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر}(شوری ۱۱) «به تأکید هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست» و می فرماید:{إن الله نِعِمَّا یعظکم به إن الله کان سمیعاً بصیراً}(نساء ۵۸) «نیکو چیزی است که خداوند شما را به آن پند می دهد همانا خداوند شنوای بیناست».

 

اثبات وجه برای الله سبحانه:

می فرماید:{ویبقى وجه ربک ذو الجلال والإکرام}(رحمن ۲۷) «و وجه پروردگار تو که صاحب جلال و اکرام است باقی می ماند»{ کل شیء هالک إلا وجهه}(قصص ۸۸) «همه چیز جز وجه خداوند نابود می شود».

 

اثبات دو چشم برای الله تعالی:

می فرماید:{واصبر لحکم ربک فإنک بأعیننا}( طور ۴۸) «در برابر دستور پروردگارت شکیبا باش به راستی که تو در برابر چشمان ما قرار داری»{وحملناه على ذات ألواح ودسر تجری بأعیننا جزاء لمن کان کفر}( قمر ۱۳- ۱۴) «او را بر تخته دار و میخ آجین(کشتی) سوار کردیم که در مقابل چشمان ما روان بود این کیفر کسانی است که کافر شده بودند»{وألقیت علیک محبه منی ولتصنع على عینی}( طه ۳۹) «و بر تو محبتی از خود افکندم تا در برابر چشمان من پرورش یابی».

 

اثبات شنیدن و دیدن برای الله سبحانه و تعالی:

می فرماید:{قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوجها وتشتکی إلى الله، والله یسمع تحاورکما إن الله سمیع بصیر}( مجادله ۱) «خداوند سخنان(زنی) را که در باره‌ی شوهرش با تو(پیامبر) گفتگو و به خداوند شکایت می کرد، شنید؛ و خداوند گفتگوی شما را می شنود زیرا خداوند شنوای بیناست» و می فرماید:{لقد سمع الله قول الذین قالوا إن الله فقیر ونحن أغنیاء}(آل عمران ۱۸۱) «همانا خداوند سخن کسانی که گفتند خداوند نیازمند است و ما بی نیازیم را شنید»{ام یحسبون أنا لا نسمع سرهم ونجواهم بلى ورسلنا لدیهم یکتبون}(زخرف ۸۰) «آیا این چنین می پندارند که ما راز و نجوایشان را نمی شنویم؟ آری می شنویم و فرستادگان ما نزد آن ها می نویسند» و می فرماید:{إننی معکما أسمع وأرى}( طه ۴۶) «من همراه شما هستم می شنوم و می بینم» و می فرماید:{ألم یعلم بأن الله یرى}(علق ۱۴) «آیا ندانست که خداوند می بیند»{الذی یراک حین تقوم وتقلبک فی الساجدین إنه هو السمیع العلیم}(شعراء ۲۱۸- ۲۲۰) «کسی که تو را هنگامی که برمی خیزی می بیند و حرکت تو را در میان سجده کنندگان (می بیند) همانا او شنوای داناست»{ وقل اعملوا فسیرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون}( توبه ۱۰۵) «و بگو (هر چه می خواهید) انجام دهید که به زودی خدا، پیامبر و مؤمنان عمل شما را می بینند».

 

اثبات پا و قدم برای الله سبحانه و تعالی:

پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:( لا تزال جهنم یلقى فیها، وهی تقول: هل من مزید؟ حتى یضع رب العزه فیها رجله) وفی روایه: ( علیها قدمه فینزوی بعضها إلى بعض فتقول قط قط ) «دوزخیان در آتش انداخته می‌شوند و دوزخ می‌گوید: آیا بیشتر از این هم هست؟ تا جایی که خداوند متعال پایش و در روایتی قدمش را در آن می‌گذارد. آن گاه برخی از قسمت هایش در هم پیچیده می‌شود. پس دوزخ می‌گوید: بس است بس است».( متفق علیه: بخاری ۶۶۶۱ و مسلم ۲۸۴۸ من حدیث انس بن مالک)

 

اثبات ساق برای الله تعالی:

قرآن می فرماید: « یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ»( قلم ۴۲)

یعنی: «روزی‌ که‌ ساق‌ (خداوند) ظاهر می شود» یعنی: در آن‌ روز که‌ خدای‌ عزوجل‌ ساق‌ خود را آشکار کند کار، اوضاع‌ به‌ غایت ‌دشوار می‌شود. و در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و غیر آن‌ از ابی‌سعید رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «پروردگار ما ساق‌ خود را برهنه‌ می‌کند پس‌ هر مرد مؤمن‌ و هر زن‌ مؤمنه‌ای‌ برای‌ او سجده‌ می‌کنند و کسانی‌ که‌ از روی‌ ریا و سمعه‌ در دنیا سجده‌ می‌کردند، باقی‌ می‌مانند پس‌ تا می‌روند که‌ سجده‌ کنند، پشت‌ آنان‌ (مانند تخته‌ الواری‌ راست‌ می‌ایستد) و قادر به‌ سجده‌ کردن‌ نمی‌شوند».

{با این حساب و بنا به قول اهل بدعت، شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز العیاذبالله متهم به تجسیم می شوند؟!}

 

اثبات صدا و کلام برای الله تعالی:

پیامبره می فرماید:(یقول تعالى: یا آدم، فیقول: لبیک وسعدیک، فینادی بصوت: إن الله یأمرک أن تخرج من ذریتک بعثا إلى النار) «یا آدم ،آدم می گوید پروردگارا گوش به فرمانم، پس همراه با صوت او را ندا می دهد که خداوند تو را امر می دهد که از فرزندانت گروهی را به سوی آتش بفرست» (متفق علیه: بخاری ۳۳۴۸ و مسلم ۲۲۲ من حدیث ابی سعید خدری )

و پیامبره می فرماید: (مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا سَیُکَلِّمُهُ اللَّهُ لَیْسَ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ تُرْجُمَانٌ) «هیچ یک از شما نیست مگر این که خداوند با او سخن خواهد گفت در حالی که بین او و خدا توضیح دهنده ای نیست(یعنی این که بین او و خدا هیچ واسطه ای نیست)».( أخرجه بخاری ۷۴۴۳ و مسلم ۱۰۱۶ من حدیث عدی بن حاتم)

 

 ولی باید دانست که اهل سنت کیفیت و تمثیل را برای این صفات و مابقی صفات دیگر الله تعالی قائل نیست، بعبارتی همانطور که شیخ الاسلام ابن تیمیه در عقیده واسطیه فرموده است، اهل سنت این صفات را بدون تمثیل یا تشبیه یا تحریف یا تکییف اثبات می کند، پس این عبارت به معنای عدم تجسیم است.

در اینجا لازمست چند نکته در مورد اسماء و صفات الهی گفته شود:

اولا؛ اهل سنت و جماعت، اسمها و صفتهایی را برای الله تعالی ثابت می کند که آن اسم و صفت یا در قرآن آمده باشد، یا در احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد باشد. پس هر اسم و صفتی لایق خدا نیست مگر آنچه که در قرآن یا حدیث آمده باشد.

دوما؛ اهل سنت و جماعت، اسمها و صفتهای باری تعالی را تشبیه به اسم یا صفت خلایق نمی کنند، همچنین آنها را تمثیل و تحریف (معنایی و لفظی) نمی کنند و منکر اسمآء و صفات الهی (که در عقل انسان نمی گنجند) نیستند. (مثلا اهل بدعت صفت “ید” به معنای دست را از الله تعالی نفی می کنند، زیرا گمان دارند که اگر آن صفت را برای الله تعالی ثابت کنند در حقیقت خدا را با خلایق تشبیه کرده اند و می گویند این مخلوقات هستند که دست دارند و خدا دست ندارد و اگر بگوییم خدا دست دارد مانند اینست که بگوییم خدا بمانند مخلوقاتش است! و بعد می گویند که منظور از “ید” در قرآن، یعنی “قدرت”! درحالیکه هیچ دلیلی برای این معنی خود ندارند.) اما اهل سنت این تفکر را رد می کند، و می گویند چون الله تعالی خود در قرآن صفت دست را برای خویش آورده، پس ما نمی توانیم منکر آیات قرآن باشیم؛ و این گفته ی ما نیز به این معنی نیست که چون برای خداوند صفت دست را انکار نمی کنیم، پس دچار تشبیه شده ایم؛ بلکه ما دست را برای خدا بگونه ای ثابت می کنیم که لایق خود الله تعالی باشد و لازمه ی اثبات صفت دست این نیست که دست الله تعالی بمانند دست خلایق باشد؛ چرا که هیچکدام از صفات الهی بمانند صفات مخلوقاتش نیست هرچند که در اسم تشابه داشته باشند زیرا الله تعالی خود می فرماید:

«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»(شوری ۱۱) یعنی: هیچ چیز همانند او نیست.

پس دست الله تعالی نیز بمانند مخلوقاتش نیست. پس چگونه است؟ جواب در نکته ی سوم می آید:

 

سوما؛ اهل سنت و جماعت برای اسماء و صفات الهی کیفیت و چگونگی آنها را بیان نمی کند؛ بلکه به معنای آنها اکتفا می کنند؛ مثلا اهل سنت عقیده دارد که خداوند دارای صفت “ید” است؛ زیرا قرآن فرموده که الله تعالی دارای “ید” است، چنانکه می فرماید:

«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»(فتح ۱۰) یعنی: و دست خدا بالاى دست آنهاست.

حال اهل سنت برای صفت “ید” کیفیت قائل نمی شود و توضیح نمی دهد که مثلا دست الله تعالی به چه صورت و کیفیتی است، زیرا ما به آن علم و آگاهی نداریم و هرچه بگوییم از روی حدس و گمان است، لذا کیفیت صفات (نه معنای آنها) را به خود الله تعالی واگذار می کنیم. اما با این وجود هرچند که کیفیت را برای صفات الله تعالی ثابت نمی کند ولی معنای آنها را بیان می نماید زیرا صفات الله تعالی با زبان و الفاظ عربی در قرآن بیان شده اند و می دانیم که زبان عربی دارای معنی است و بدون معنی نیستند؛ پس هنگامی که الله تعالی در قرآن که با زبان عربی نازل شده ، صفت “ید” را برای الله تعالی ثابت می کند؛ واضح است که “ید” در زبان عربی، معنی “دست” را می دهد نه معنی “قدرت” یا هر معنای دیگری.. پس اهل سنت و جماعت معنای اسمها و صفتهای الله تعالی را تفویض نمی کنند (یعنی همانند کیفیت آنها را به خدا واگذار نمی کنند) و بلکه معنای آنها را بر طبق معنیشان در زبان عربی اثبات می کنند بدون آنکه قائل به تشبیه یا تمثیل شوند یا بخواهند آن معانی را تحریف معنایی یا لفظی کنند یا بطور کل منکر آن شوند.

 

جالب اینست درحالی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله از طرف کینه توزان و حسادت ورزان به تجسیم متهم می شود که خود در کتاب عقیده واسطیه چنین می گوید:

” از نشانه های ایمان به خداوند این است که ایمان داشته باشیم به آن چه خداوند خود را با آن توصیف کرده و به آن چه رسولش محمد صلی الله علیه وسلم خبر داده است بدون تحریف، تعطیل، تعیین کیفیت و تمثیل یعنی اهل سنت و جماعت ایمان دارند به این که الله سبحانه و تعالی{لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر}(شوری ۱۱) «به تأکید هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست» و صفتی را که خداوند خود را به آن توصیف نموده، نفی نمی کنند و هیچ سخنی از احادیث و آیات را از جای خود تحریف نمی نمایند و نام ها و نشانه های خداوند را انکار نمی کنند و برای آن تعیین کیفیت نمی نمایند و صفات او را به صفات مخلوقاتش تشبیه نمی کنند زیرا الله سبحانه و تعالی همتا، مانند و نظیری ندارد و با مخلوقاتش مقایسه نمی شود و خداوند به نفس خود و به غیر از خود داناتر و آگاهتر است.”

 و باید دانست که این عقیده ی اهل سنت و جماعت از زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم تا به الان بوده است و سخن جدیدی از شیخ الاسلام نیست، و همان عقیده ای است که امام شافعی و احمد و مالک و بقیه ی سلف در مورد صفات داشتند. اما چون اهل بدعت و فرق ضاله این صفات را تاویل می کنند و یا تحریف کرده و یا بکلی انکار می کنند، لذا اگر کسی برخلاف عقیده ی فاسد آنها آن صفات را همانطور که خود در قرآن و کتاب خویش آنرا برای خود اثبات نموده، برای الله اثبات کند، به او می تازند و او را با معیار باطل خود در مورد اسماء و صفات خداوند می سنجند و چنانکه برخلاف عقیده ی و معیار آنها بود، وی را متهم می کنند به تجسیم یا تشبیه و یا دیگر اتهامات دیگر در حالیکه غافلند از اینکه عقیده ی آنها فاسد و باطل است! و برای همین است که دشمنان و کسانی که نسبت به شیخ الاسلام حسادت می ورزند، به ایشان تهمت تجسیم می زنند درحالیکه ایشان خود تجسیم را کفر می دانند!!

اما ما از صحت گفته های حافظ ابن حجر رحمه الله خبر نداریم ولی از همین مطالب وی (اگر درست باشند) چنین برداشت می شود که حافظ فقط نقل قول بقیه را که نسبت به ایشان کینه داشتند آورده اند ولی خود چنین اتهاماتی به ایشان نزدند، چنانکه در ابتدای مطلب تمجید حافظ ابن حجر رحمه الله را از ایشان آوردیم و اگر نسبت آن مطالبی که در سوال آمده به حافظ ابن حجر درست باشد، پس در اینجا حافظ فقط نقل قول معاندین شیخ الاسلام را آورده و چه بسا در ادامه از شیخ الاسلام دفاع کرده باشد ولی متن را بریده باشند!.

اما مواردی که از شیخ الاسلام در مورد علی رضی الله عنه نقل شده بدون شک و تردید اکاذیبی است که هیچ سندی بر آن وجود ندارد، البته ذکر اینکه علی رضی الله عنه دچار خطا شده باشد یا خیر، به معنای تضعیف شخصیت علی رضی الله عنه نیست بلکه به معنای عدم معصوم بودن است، ولی چون روافض این امر را ناخوشایند می دانند و مخالف عقیده ی عصمت آنهاست، بنابراین ذکر این مطلب که علی رضی الله عنه خطا کرده آنها را خشمگین می کند و لذا به قائل چنین گفته ای می تازند.. وگرنه در عقیده ی اهل سنت همه بجز پیامبر صلی الله علیه وسلم مرتکب خطا می شوند و حتی پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز گاها در اجتهادات خویش دچار اشتباه می شدند!

حال ببینید شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب عقیده واسطیه در مورد اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم چه می گویند: ” اهل سنت و جماعت، اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست می دارند و وصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را در موردشان حفظ می کنند هنگامی که در روز غدیرخم فرمود:(أذکرکم الله فی أهل بیتی)( أخرجه مسلم ۲۴۰۸ من حدیث زید بن أرقم)

 «در مورد اهل بیت من خدا را در نظر داشته باشید» .. اهل سنت و جماعت از آن چه اهل بدعت و گمراهی در حق صحابه و اهل بیت می گویند اعلام برائت می نمایند: از طریقه و راه روافض کسانی که نسبت به صحابه بغض و کینه می ورزند و به آن ها دشنام می دهند و طریقه و راه نواصب کسانی که اهل بیت را با سخن یا عمل اذیت می نمایند اعلام برائت می نمایند.”

 

اما برای آنکه آن اکاذیبی که به شیخ الاسلام نسبت داده می شود که ایشان علی رضی الله عنه را متهم به ریاست طلبی کرده اند، را آشکار نماییم، این نقل قول را از خود ابن تیمیه رحمه الله از کتاب عقیده واسطیه می آوریم تا بر همگان روشن شود که کینه توزان این عالم بزرگوار اهل سنت چقدر نسبت به ایشان کینه دارند و قصد دارند تا ایشان را تخریب نمایند:

” (اهل سنت و جماعت) به آن چه به صورت تواتر از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و دیگر صحابه نقل شده اقرار می کنند که بهترین این امت بعد از پیامبره، ابوبکر سپس عمر است و سومین آن ها عثمان و چهارمین علی رضی الله عنهم می باشد همان گونه که آثار بر آن دلالت دارند و همان گونه که صحابه بر تقدیم عثمان در بیعت اجماع نمودند. هر چند بعضی از اهل سنت در مورد عثمان و علی رضی الله عنهما اختلاف نمودند- بعد از این که بر تقدیم ابوبکر و عمر اتفاق نمودند- که این دو افضل هستند پس دسته ای عثمان را جلو اندازند و سکوت کردند و در علی توقف نمودند و دسته ای علی را مقدم کردند و دسته ای توقف کردند اما امر اهل سنت بر تقدیم عثمان سپس علی آرام و اسقرار یافت و این مسئله- مسئله عثمان و علی- از مسائل اصول نمی باشد که مخالفت در آن نزد جمهور اهل سنت باعث گمراهی شود اما در مسئله خلافت دچار گمراهی می شود.”

پیشنهاد می شود کتاب “عقیده واسطیه” شیخ الاسلام ابن تیمیه را از سایت نوار اسلام دانلود و مطالعه کنید.

اما بدون شک استغاثه نمودن به پیامبر صلی الله علیه وسلم یا دیگر انبیاء و اولیاء شرک اکبر است و این عقیده ی اهل توحید است که مشرکان زمان با آن مخالفند.

همچنین روایت “علی مع الحق والحق مع علی” روایتی ضعیف است، و حتی برخی از روایات و الفاظ دیگر آن موضوع و دروغ هستند. برای اثبات ضعف این روایت به منابع زیر مراجعه کنید:

میزان الإعتدال فی نقض الرجال (۳/۳۹۶).

الکامل فی ضعفاء الرجال (۴/۶۶).

صحیح وضعیف الجامع الصغیر (۱۷/۳۸۶).

شیخ الألبانی می گوید: ( ضعیف ) حدیث رقم : ۳۸۰۲ در ضعیف الجامع .

مجمع الزوائد (۹/۱۸۳).

حافظ ابن حجر در لسان المیزان (۵۲۳۲)

المعلمی در التنکیل (۲۴۷۲)

المغنی فی الضعفاء (۲/۳۹۴).

الضعفاء للأصفهانی (۱/۱۰۸).

الضعفاء والمتروکین لأبن الجوزی (۲/۱۰۶).

المقتنى فی سرد الکنى (۱/۳۲۱).

 

اما مردمان تاکنون همچنان شیخ الاسلام ابن تیمه رحمه الله را گرامی داشته و به او ارج می نهند و کتاب هایش را تدریس می نمایند، هرکس که خداوند را بطلبد خداوند برای او چیزی را اراده می کند که می خواهد، و این چه فوز و کامیابی بزرگی است برای علما!

فخر و مباهات تنها ازآن علما است، که آنان بر جاده ی هدایت و راستی اند و راهنمایان کسانی هستند که طلب هدایت نمایند. هرکس به آن اندازه از ارزش و احترام برخوردار می گردد که به نیکی و اصلاح پرداخته باشد، اشخاص نادان با علما و اهل علم و دانش سر ستیز دارند. بکوش تا با علم و دانش زندگانی ابدی را فراچنگ آوری! مردمان همه مردگانی هستند و تنها اهل علم و دانش زندگان این جهانند.

آری، این استاد بزرگوار و ارجمند خداوند تبارک و تعالی قدر و یاد او را برافراشت، چون عمر خویش را در مسیر خدمت به دین خداوند متعال سپری نمود. این همان مردی است که آنچه از آموخته های سنت را که مندرس و فرسوده بود را دوباره زنده نمود و شرع خداوند تبارک و تعالى را تجدید حیات بخشید و پرچم عقیده ی سلفیه را برافراشت، در برابر هرگونه کجروی جنگید و در راه خداوند تبارک و تعالى با شمشیر و نیزه و در راه اعلاء کلمه ی الله عزوجل به جهاد پرداخت. در هر منصب گذرای دنیایی که بود پارسایی پیشه نموده بود. امکان آن برایش بود که حکمرانی یک شهر را کاملاً به عهده بگیرد اما آن را نپذیرفت و گفت: من فردی مردمی هستم و مرد دولت نیستم. ایشان بدینگونه فقه مورد نظر خداوند عزوجل را پی گرفت و خویش را وقف خدمت به شرع خداوند تبارک وتعالى نمود.

ابن تیمیه شخصی عادی و معمولی نبود، وی یکی از مفاخر گرانقدر امت اسلام، کوهی راسخ، پدیده ای تاریخی، امتی جای گرفته در ضمیر یک مرد، منهجی نمایان گشته در رفتار یک انسان و تاریخی بود که به نام انسان نگاشته شده بود؛ وی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تبارک و تعالى بود.

صفحات زندگانی ایشان نورانی و درخشان از پرتوافشانی آن انوار هدایت بود که خاموشی نداشت. چون ما مسلمانان در میان دیگر اقوام و ملت ها چنین شخصیت های پیشرو و راهبری را داریم، گردن امت ها و ملت ها در برابرش کج می شود، کسانی مانند ابن تیمیه که با خطی از نور بر پیشانی زمان حک شده است و تا ابد ماندگار است؛ برای آنکه خداوند تبارک و تعالى پاداش نیک کرداران را تباه نمی سازد، این سنتی جهانی در این دنیا است.

خداوند تعالى اجر کسی را که کار نیک انجام می دهد ازبین نمی برد. این انسان که خون و جان خویش را به شرع خداوند عزوجل آمیخته است، و روز و شب را پیوسته در خدمت به راه حق و راستی سپری نموده است. بی تردید امت اسلام این شخص را چون تاجی بر سر خود نهاده است و همچنان آوازه و نام شیخ الاسلام ابن تیمیه در همه ی آفاق عالم پژواک می یابد.

اما کسانی که با وی به دشمنی برخاسته و او را با تیر واحدی هدف قرار داده اند، خداوند متعال نام و یاد آنان را فرونشاند و اکنون در زیر لایه های عصور خفته اند و فراموش شده اند. اما خداوند تبارک و تعالى یاد ابن تیمیه را تجدید نمود و قدر و ارج وی را بلند کرد و چنان شد که اکنون امت به دنبال وی در حرکت است و حتی دادگاه های شرعی در سرتاسر جهان اسلام بر اساس اجتهادات ابن تیمیه که پیشتر بدان می تاختند و طعنه می زدند عمل می نمایند و اکنون به عنوان شیوه ای پایدار در قوانین و دستوراتی که دادگاه های مذکور برپایه ی آن کار می کنند.

ابن قیم الجوزیه می گوید: “از شیخ الاسلام ابن تیمیه شنیدم که می گفت: در دنیا بهشتی هست ( یعنی بهشت ایمان و آنچه پیامبر صلى الله علیه و سلم آورده است) که هرکس داخل آن نگردد در آخرت وارد بهشت نگردد.

یک بار به من گفت: دشمنانم چه می توانند با من بکنند؟! بهشت و بستان من در سینه ی من است!! (یعنی: ایمان و علم) هرجا که بروم همراه من هستند، زندان برای من خلوت است و اخراج و تبعید برایم گردش و سیاحت است و کشتن من شهادت در راه خداوند تبارک و تعالى است! پس تمام آن ها را به خداوند عزوجل سپردم، عنان تدابیر را به قدر وامی گذارم، آنگاه دیگر دشمنان خدای تبارک و تعالی با طالب علمی که عنان زندگی خویش را به خداوند عزوجل سپرده است چه می توانند بکنند؟ می داند که در هر امری از امور زندگی اش حکمتی از جانب خداوند تبارک و تعالى نهفته است، مگر نام آن ذات پاک حکیــم نیست؟!”

همچنین ابن قیم جوزیه می گوید: “هنگامی که ترس بر ما شدت می گرفت و بدگمان می گشتیم و دنیا بر ما تنگ و دشوار می گشت نزد او می رفتیم و کافی بود او را ببینیم و صدایش را بشنویم، در لحظه تمام آن حالات رخت برمی بست و به گشادگی سینه و قدرت و یقین و آرامش مبدل می گشت! منزه است خدایی که بهشت را پیش از دیدار خویش به بندگانش نشان می دهد و دروازه هایش را در سرای عمل برویشان می گشاید. ابن قیم می گوید: شنیدم که می گفت: ذکر برای قلب مانند آب برای مشگ است، حال و روز مشگ در فراق آب چگونه است؟! دفعه ای نزدش رفتم درحالیکه او از نماز صبح فارغ شده بود، همچنان نشست و تا نزدیکی های ظهر به ذکر خداوند مشغول شد و سپس روی به من نمود و گفت: این بامدادان من است و اگر خود را تغذیه ننمایم نیروهایم سست گردند. یعنی: آنکه ذکر خداوند تبارک و تعالى ماده ایست که بدان نیرویی می گیرم که بر قلبم وارد آمده و آفاق جان مرا روشن می کند و به کار و عمل برای خداوند تبارک و تعالى می شتابد.”

 

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین

سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

مقاله پیشنهادی

تعداد تابعین:

تعداد تابعین بسیار زیادند و امکان محصور کردن آن‌ها به تعداد مشخصی وجود ندارد، و …