افترای اهل بدعت به ابن تیمیه و دفاع از شخصیت برجسته ی وی (۱)

قبلا باید گفت که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله یکی از بزرگترین و بزرگوارترین علمای اهل سنت و جماعت است که متاسفانه در زمان خود و حتی الان حسودان و کینه توزانی داشته است که دائما سعی در تخریب شخصیت این عالم بزرگوار داشته اند، همانگونه که شیخ محمد بن عبدالوهاب در زمان خویش با معاندان و کینه توزانی از فرق گمراه روافض  صوفیه و گاها اشاعره داشته اند، شیخ الاسلام نیز از سوی این فرق مورد هجوم و افترا و اکاذیبی قرار گرفتند تا وی را نزد مسلمانان تخریب نمایند.

اسم ایشان تقی الدین احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام مشهور به شیخ الاسلام ابن تیمیه الحرانی الدمشقی الحنبلی است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه در شهر حرّان که از مراکز مهم ادیان قدیم است متولد شد، و این شهر در کردستان ترکیه نزدیک شهر اورفه که فعلاً شهرى آباد می‌باشد، واقع شده است.

تاریخ تولد شیخ الاسلام ابن تیمیه را جمهور مورخین از جمله شاگرد او حافظ ابن کثیر دهم ربیع الاول سال (۶۶۱هـ) دانسته‌اند.

هنوز ابن تیمیه به هفت سالگی نرسیده بود که مغولها بعد از تصرف عراق به حرّان محل ولادت او حمله کردند، و این خاندان علم و فرهنگ مجبور شدند وطن خویش را ترک نموده و به شام هجرت نمایند. آنها سرزمین شام را به این خاطر انتخاب نمودند که مغولها هنوز به آن سرزمین راه نیافته بودند.

زندگی ابن تیمیه یک زندگی کاملا علمی بوده است او در سنین جوانی شروع به تدریس و تصنیف کرد تا جائیکه کتابخانه‌ی اسلامی را با نوشته‌های پر بار خویش غنی ساخت.

حافظ ابن عبدالهادی می‌فرماید: “هیچ کسی را از متقدمین یا متأخرین امت اسلامی نمی‌شناسم که تصنیفاتی مانند تصنیفات ابن تیمیه، و یا نزدیک به آن داشته باشد.”

امام ذهبی رحمه الله درباره ی ایشان می گوید:” شیخ ما شیخ الإسلام یگانه ی زمان خویش و دریای علم و دانش بود.” همچنین می گوید: ” شیخ الاسلام از دیگران در شناخت فقه و اختلاف مذاهب و فتاواى صحابه و تابعین صاحب فضل در مذاهب اربعه پیشی جست و همتایی ندارد.”

و باز می گوید: ” او دریای دانش بود و از معدود نوابغ و پارسایان و فرزانگان و بزرگان و انسان های شجاع و بخشنده و سخاوتمند روزگار بود. مردی عمامه ای لازم داشت و وارد مجلس ابن تیمیه شد و او با حکمای هم عصرش بود، وقتی آن مرد که خجالت می کشید درخواست چیزی بکند اشاره ای نمود، ابن تیمیه عمامه اش را برداشت و آن را باز کرده و از نصف دو تکه نمود و یک نصف را برای خود برداشت و نصف دیگر را به او داد! بخشش وی از این دست بود. او خود را به دادن صدقه قبل از نمازها و دعاهایش تا حد امکان عادت داده بود. چون وقتی که قبل از نجوا کردن با پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم صدقه دادن مستحب باشد، طبیعتاً استحباب آن پیش از مناجات با خداوند متعال و دعاء و نمازها اولی تر است.”

 ابن سید الناس می گوید: “سید و استاد ما جناب امام دانشمند علامه ی فرزانه و خبره، حافظ و پارسا و پرهیزگار، پیشوا و شیخ اسلام و سرور علما و سرمشق پیشوایان و بزرگان، یاور سنت و کوبنده ی بدعت، حجت خداوند بر بندگان، بازدارنده ی کجروان و سرکشان است.” و باز در مورد او می گوید: ” هنگامی که پیرامون تفسیر سخن می گوید (شیخ الاسلام ابن تیمیه) پرچم دار آن است و زمانیکه در فقه فتوا می دهد نهایت آن را دریافته است.”

 

حافظ ابن کثیر رحمه الله می گوید: “کسی چون او در راز و نیازش، در یاری جستن از خداوند متعال، توجه و روی آوردن بسیار به پروردگار را ندیده ام.”

امام سیوطی رحمه الله گفته است: “ایشان شیخ اسلام حافظ، نکته سنج، فقیه، مجتهد، مفسر، یگانه ی زمان و یکی از مشاهیری که اقیانوس دانش و از زمره ی معدود نوابغ پارسا و دردانه ها بود.”

 امام شوکانی رحمه الله می گوید: “پس از ابن حزم کسی مانند وی را ندیده ام و گمان ندارم که فاصله ی زمانی بین این دو مرد همانند ایشان یا مدعی آن را به خود دیده باشد.”

 ابن دقیق العید رحمه الله بعد از آنکه از وی سؤال کردند: “آیا او را دیده ای؟ پاسخ داد: او را دیده ام. گفتند: با او سخن نیز گفته ای؟ گفت: با وی سخن گفته ام. پرسیدند: با وی به مناظره نشسته ای؟ پاسخ داد: خیر. گفتند: چرا؟ گفت: چون او سخن گفتن دوست داشت و من خاموشی را. (یعنی او وقتی به سخن می پرداخت همچون سیلی پیشرو بود و برای آنکه او دریای دانش بود.) پرسیدند: درباره ی او چه می گویی؟ گفت: گویم که او کسی چون خود را هرگز ندید.”

حافظ ابن حجر رحمه الله می گوید: “شهرت امامت شیخ تقی الدین اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ایشان به عنوان شیخ الاسلام از حیات وی تا کنون بر زبان دانایان جاریست و در طول آینده نیز همچون گذشته ادامه خواهد یافت و جز افراد ناآگاه و بی انصاف کسی منکر این عنوان نیست. او بزرگ ترین قیام را علیه بدعتگران، روافض، حلولیه و اتحادیه برانگیخت.. حافظ ابن حجر رحمه الله ادامه می دهد: در مورد برتری او در در دانش ها و بازشناسی گفتار و مفهوم از همدیگر، بزرگان هم عصر وی اعم از امامان شافعی و دانشمندان حنبلی بدان ازعان داشتند.”

 

ابوالحجاج مزی می گوید: “چون او کسی را ندیده ام.” این درحالی است که ابوالحجاج از نکته سنج ترین دانشمندان و حافظی کارآزموده و ریزبین بود که تسلط بسیاری بر جرح و تعدیل و علم رجال و اسانید داشت، درباره ی شیخ الإسلام می گوید: “کسی چون او را ندیده ام و او نیز چون خود کسی را ندیده است. کسی را داناتر به کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله علیه و سلم و پایبندتر از وی بدان را نیافته ام.”

و این اقوال اهل علم در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله بود و دیدیم که بجز اهل بدعت کسی با او کینه توزی نمی کند زیرا اهل بدعت از ردود و باطل شدن عقایدشان توسط کتابهای ابن تیمیه زخم خورده هستند و لذا چاره ای جز افترا و و ترور شخصیت این بزرگوار ندارند.

برگ دیگر زندگی شیخ الاسلام ابن تیمیه رضی الله تعالى عنه انصاف اوست. ایشان مردی بود که حتی در برخورد با مخالفانش منصفانه عمل می کرد. سلطان خواست تا مردانی را که به شیخ الاسلام نزد وی بهتان زده بودند و فتوای قتل او را داده بودند را به قتل برساند و آنان پیشتر به برکناری سلطان فتوا داده بودند. وقتی سلطان دوباره بر تخت سلطنت نشست. از شیخ الاسلام درخواست فتوای قتل آنان را نمود. ولی او بر زنوان نشست و گفت: از خدا بترس! آن ها جوهره ی دین اسلام هستند اگر آن ها را به قتل برسانی مانند آنان را هرگز نخواهی یافت! و آنقدر با سلطان گفت و اصرار کرد تا او را از قصد کشتن آنان منصرف ساخت.

قاضی ابن مخلوف که از سرسخت ترین دشمنان ابن تیمیه و از جمله کسانی است که به قتل وی فتوا داده بودند می گوید: کسی را مانند ابن تیمیه ندیده ایم، ما سعی داشتیم او را به قتل برسانیم ولی زمانی که او بر ما چیره گشت از ما درگذشت! انسان عالم باید به خاطر خداوند لله تبارک وتعالى انصاف به خرج دهد. چنین کسی با هر فرقه و گروهی انصاف نگاه داشته و حق هر صاحب حقی را به او بازمی دهد و نکات منفی و مثبت را به یاد داشته باشد. این بحث گسترده ای است که در این مقاله نمی گنجد، ولی گوشه از آن را بازگو می کنیم.

 

در اواخر شوال سال (۷۲۸هـ) شیخ الاسلام ابن تیمیه مریض شد و بیماری ایشان بیست و چند روز ادامه یافت تا اینکه در سحرگاه بیست و دوم ذی القعده (۷۲۸هـ) بعد از یک عمر دفاع از اسلام و سنت پیامبر  و ساکت نمودن اهل بدعت در قلعۀ دمشق جهان فانی را وداع گفت. (إنا لله و إنا إلیه راجعون).

خبر وفات شیخ الاسلام چون صاعقه بر مردم اثر کرد، و زن و مرد بسوی قلعه‌ی دمشق آمدند..

آنگاه غسل پیکر شیخ آغاز شد، کسی که متولى غسل ایشان شد امام حافظ مزی رحمه الله تبارک و تعالى بود، وی چندین مرتبه بر وی نماز خواند، و جنازه اش را به سوی مسجد اموی حمل نمودند. مردم شهر از اول بامداد در آنجا گردآمده بودند. چنین عده ی کثیری برای تشییع جنازه ی کسی دیده نشده بود جز در تشییع جنازه ی امام احمد که آن هم به اندازه ای که برای جنازه ی ابن تیمیه رحمه الله تعالى و رضی عنه گردآمده بودند نبود. برخی تعداد مردان را حدود سیصدهزار تن عنوان کرده اند و این به جز کسانی است که برای نماز به سوی قبر وی رفته بودند. نماز جنازه اعلام شد و مردم جمع شدند، خیابان ها از گریه و زاری، ستایش و دعا و رحمت گویی پر شد، مردم عمامه ها و مندیل هاییشان را بر روی پیکر وی می انداختند و این عمامه ها بر روی مردم می افتاد و کسی بدان توجه نمی نمود، کار در خیابان خیل مشکل گشتو چندین برابر شد و مردمان بیشتری جمع گشتند. جنازه را همان جا نهاده و برادرش زین الدین پیشنماز شد و سپس وی به سوی را مقبره اش که پهلوی برادر دیگرش شرف الدین عبدالله قرارداشت حمل کردند. از حضور در این مراسم جز کسانی که توان آن را نداشتند بازنماندند. تعداد مردان را به جز عده ی زنان حدود شصت الی دویست هزار نفر ذکر کرده اند. تعداد زنان حاضر نیز به جز کسانی که بر بام خانه ها و ساختمان ها بودند حدود پنج هزار تن تخمین می زنند.

در تاریخ دمشق چنین ازدحامی سابقه نداشت! امام برزالی می گوید: کسی نمی تواند تعداد شرکت کنندگان در مراسم را تعیین کند. و به طور تقریبی این تعداد برابر است با عده ی افرادی ازاهالی شهر که توان حضور داشتند. ابن رجب بیان می نماید: در دیگر سرزمین های اسلامی دور و نزدیک، در یمن و چین و …، بر وی نماز جنازه ی غایب خواندند و به مسافران خبر داده شد که در دورترین نقاط چین برای نماز بر جنازه ی او در روز جمعه نداداده شده است. نماز بر شارح و ترجمان قرآن کریم.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …