اعتراضات استاد کاتب به نظریه‌ی (امام مهدی) (۲)

۲- نظریه‌ی شیعه در خصوص مهدی از دو جزء ساخته شده که بعد از زمانی طولانی با همدیگر درآمیخته‌اند

کاتب از خلال نگاه به میراث امامیه به این می‌رسد که آن‌ها در ابتدای امر برای رهایی فکرشان از سقوط و نابودی معتقد به وجود فرزندی برای حسن عسکری شدند و در ابتدا نمی‌گفتند که او امام آخر است و ائمه فقط دوازده تا هستند. بلکه معتقد بودند که امامت در ذریه‌ی این فرزند مخفی تا روز قیامت ادامه دارد.

و اما بر اثر طولانی بودن غیبت و شدت گرفتن حیرت و تفرقه میان شیعه، قرن چهارم شاهد سیر جدیدی در نظریه‌ی امامیه می‌باشد و آن به وجود آمدن «شیعه دوازده امامی» در میان گروه‌های تندرو جناح شیعه‌ی موسوی است که به شدت به قانون وراثت عمودی ایمان داشتند و هیچ آسان‌گیری را در آن قبول نمی‌کردند.

این سیر فکری، عملیاتی بود برای رهایی از امری که قبلا برای رهایی از آن، عملیاتی اجرا شده بود، اما با ناکامی مواجه‌ شد، پس کاری جدید و عملیاتی دیگر ضروری به نظر می‌رسید. دقیقاً مانند کپسول‌هایی که یک قمر مصنوعی را پرت می‌کند و یکی پس از دیگری منفجر می‌شود. هر وقت شعله‌های کپسولی به پایان می‌رسد، دیگری برای تداوم حرکت و رسیدن قمر به مدارش منفجر می‌شود.

امامیه در ابتدا معتقد نبودند ‌که‌ پسر حسن عسکری خاتم (ائمه) است، و این را نوبختی در کتابش «فرق الشیعه/ الفرقه التی قالت بوجود ولد للعسکری» به تصریح بیان داشته و می‌گوید: «امامت در بازماندگان امام دوازدهم تا روز قیامت ادامه دارد.»

و این یک چیز طبیعی و مطابق با اصل نظریه است، نظریه‌ای که شورا را رد می‌کند و می‌گوید که وجود امامی در هر عصر که مسلمانان ‌را از شورا و انتخاب بی‌نیاز کند، ضروری است. بنابراین چرا عدد ائمه تنها در دوازده تا محصور شده است؟

۳-ادعای لیست قبلی به اسم (ائمه) دوازده‌گانه

این گروه به خاطر تقویت دیدگاهش، وجود لیست قبلی به نام ائمه دوازده‌گانه را ادعا می‌کنند و آن را به پهنای دیوار تاریخ شیعه و امامیه زده‌اند. گفتنی ایت که امامیه بعد از هر امامی درباره‌ی امام بعد از آن اختلاف برپا کرده‌اند! از این‌رو تقریباً حدود ۶۰ امام وجود دارد که در تاریخ شیعه ادعای امامت برای آن‌ها شده است.

و گاهی این نظریه در لای تاریخ از دو گذرگاه تنگ عبور می‌کند و هر بار به ناچار با اندیشه‌ی (بلاء) مواجه می‌شود: اولی در دوره‌ی جعفر صادق بود، یعنی زمانی که در دوره‌ی حیاتش، پسر بزرگش اسماعیل وفات یافت که مطابق نظریه‌ی ارجاع امامت به پسر بزرگ پس از وفات امام قبلی، به عنوان نامزد امامت معرفی شده بود. پس از طریق (بداء) امامت به پسر کوچک موسی بن جعفر انتقال یافت. بعد از آنکه امامت را بعد از مرگ اسماعیل به برادر دومش عبدالله بن جعفر ملقب به أفطح انتقال دادند، اما او ۷۰ روز بعد از وفات پدرش وفات کرد بدون این‌که‌ فرزندی از خود به جای گذارد. در حالی که فرقه‌ای قائل به وجود پسری در خفا و پنهان برای او بودند که اسمش محمد بود و آن‌ها (فطحیان) بودند.

همین مسأله دوباره در زمان مرگ محمد پسر بزرگ علی ملقب به (هادی) آن هم در حیات پدرش، تکرار شد. سپس از طریق (بداء) امامت را به برادر دومش حسن ملقب به عسکری انتقال دادند. اما او مرد بدون این‌که‌ فرزندی از خود به جای بگذارد. سپس حق بود که امامت را به برادر سومش جعفر بن علی هادی انتقال دهند – آن چیزی که در اول حاصل شد-. همچنان که در بار اول صد سال قبل این کار را کردند زمانی که امامت را سه بار بین سه برادر (اسماعیل و محمد و موسی پسران صادق) نقل و انتقال کردند و درستی ادعای (فطحیه) مبنی بر وجود فرزندی برای پسر دوم یعنی عبدالله افطح را رد می‌کردند. اما آن‌ها این بار فکر فطحیه را برگزیدند و راه و سلوک موسوی را ترک کردند و ادعای فرزندی را برای پسر دوم علی هادی که (حسن عسکری) بود، کردند و اسمش را به اسم خودش (محمد) گذاشتند، و پسر سوم (جعفر) را ترک کردند و داستانی طولانی دارد…. و خداوند متعال تنها کسی است که‌ شایستگی حمد و ستایش را دارا می‌باشد.

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw