اعتدال و میانه روی در دعوت به سوی حق

الحمد لله نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوب الیه و نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا، من یهده الله فلا مضل له و من یضلل فلا هادی له، و اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله ارسله الله تعالی بالهدی و دین الحق فبلغ الرساله و أدی الامانه، و نصح الامه و جاهد فی الله حق جهاده حتی اتاه الیقین فصلوات الله و سلامه علیه و علی آله و اصحابه و من تبعهم باحسان الی یوم الدین. اما بعد:
این ملاقات با شما برایم ممکن شد تا بتوانم حول موضوع مهمی که برای همه مسلمین دارای اهمیت است، بحث نمایم و آن موضوع دعوت کردن به سوی الله جلّ جلاله می باشد. خداوند متعال می فرماید: {وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلْمُسْلِمِینَ}[۱] «سخن چه کسی بهتر از سخن شخصی است که به سوی پروردگار فرا می خواند و عمل صالح انجام می دهد و اعلام می دارد که من از مسلمین هستم.» سؤالی کردن آیه به معنی نفی کردن است؛ یعنی هیچ گفتاری نیکوتر نیست. از اینکه به جای نفی، سؤال به کار رفته دو هدف مورد نظر می باشد: اول اینکه: با این کار مسئله مطرح شده را منتفی اعلام می کند. ثانیاً: مخاطب را به مبارزه طلبی دعوت می نماید؛ یعنی اگر چیزی بهتر از این دارید آن را رو کنید. ما ضمن قبول عجز در مقابل تعدی کردن با آن، می گوییم:هیچ فردی سخنش بهتر از کسی نیست که به سوی الله تعالی دعوت می کند و عمل صالح انجام می دهد و اعلام می دارد که من مسلمانم.
دعوت به سوی الله تعالی همان دعوت به سوی شریعتش می باشد که انسان را به شرافت و کرامت می رساند؛ دعوت پیامبران علیهم الصلاه و السلام حول سه محور دور می زند:
۱٫      شناخت خداوند متعال به وسیله اسماء و صفاتش.
۲٫      شناخت شریعت خداوند که انسان را به کرامت و شرافت می رساند.
۳٫      شناخت پاداش و جزای اطاعت کنندگان و کیفر و مجازات نافرمانان.
دعوت به سوی خداوند متعال یکی از ارکان عمل صالحی است که رستگاری بدون آن میسر نیست، چنانکه خداوند متعال می فرماید:{وَالعَصْرِ* إِنَّ ٱلإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ*إِلاَّ ٱلَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِٱلْحَقِّ وَتَوَاصَوْاْ بِٱلصَّبْرِ}[۲] «سوگند به عصر که انسان در زیانمندی است، مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و به حق و صبر سفارش می کنند.» لازمه سفارش کردن، دعوت نمودن به سوی آن است. و لازمه توصیه به صبر، دعوت کردن به صبر و پایداری بر دین خداوند صاحب اقتدار و عزت در اصول و فروع می باشد. دعوت کردن به سوی الله تعالی، هم اکنون نیز موجود می باشد اما همیشه در سه حالت افراط، تفریط و وسط در نوسان بوده است.
در طرف افراط، دعوتگر از خداوند می خواهد که دین را در زندگی خود عملی سازد و در آن شدت عمل نشان می دهد و نسبت به هیچ امر دینی مسامحه نمی نماید حتی اگر در مسائلی که دین هم نسبت به آن آسان گرفته باشد. چنانچه اگر در امورات مستحب خلافی مشاهده کند بشدت متأثر می شود و آنها را به تندی مورد مؤاخذه قرار می دهد؛ به مانند کسانی که واجبات را ترک کرده باشند. برای تفهیم آن چند مثال را ذکر می نماییم:
مثال اول: چنانکه فردی ملاحظه کند، کسانی هنگام برخواستن برای رکعت دوم یا رکعت چهارم بعد از فراغت از سجده هیچ مکثی در نشستن نمی نماید، در حالیکه اهل علم آن را جلسه استراحت میدانند و خودش هم آن را مستحب می داند؛ اما علی رغم آن وقتی مشاهده می کند که نمازخوانی آن را انجام نمی دهد بر او سخت می گیرد و می گوید:چرا آن را انجام ندادی؟ و چنان بحث می کند، گویی از واجبی سخن می راند حال آنکه تعدادی از علماء بر غیر واجب بودنش توافق دارند و اختلاف آنها به صورت سه اظهارنظر مطرح است: بعضی آن را مستحب می دانند و دسته ای دیگر آن را مستحب نمی دانند و نظر سوم این است که در صورت نیاز به آن، مستحب است؛ چنانکه فردی به خاطر پیری و یا مریضی نتواند یک دفعه برخیزد. با این حال بعضی از مردم آن را به عنوان واجبی تلقی نموده و در مورد آن سختگیری می نمایند.
مثال دوم: تعدادی از مردم اگر کسانی را ببینند که در هنگام برخواستن از رکوع دست راستش را بر دست چپش می نهد به او می گوید: تو اهل بدعت هستی چون باید دستها را پایین انداخت و گذاشتن دستها بر سینه بعد از رکوع از جمله بدعتها و منکرات است. در صورتیکه پایین انداختن دستها یک مسئله اجتهادی است و دلیل انجام دادن دستها بر سینه بعد از رکوع را این گفته بخاری که از سهل پسر سعد رضی الله عنه نقل می کند را تأیید می نماید:” کَانَ النَّاسُ یُؤْمَرُونَ أَنْ یَضَعَ الرَّجُلُ الْیَدَ الْیُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْیُسْرَى فِی الصَّلَاهِ “[۳] «به مردم امر می شد که در هنگام نماز دست راست را بر دست چپ قرار دهند.»
مثال سوم: تعدادی از مردم اگر در حال نمازخواندن بدانند یا مشاهده کنند فردی که نماز می خواند کوچکترین حرکت هرچند مباح باشد را انجام داده است، عملش را انکار می کنند. در حالیکه مثل آن یا بیشتر از آن در سنت روایت شده است و عمل خودش(شخص گوینده) قابل انکار است. ابوجحفه رضی الله عنه، صحابی جلیل القدر، روزی افسار اسبش را به دست گرفته بود و مشغول نمازخواندن بود، در همان حالت نماز، اسبش به جلو حرکت کرد، ایشان نیز با او به جلو حرکت نمودند، همینطور با او به جلو حرکت می کرد تا اینکه نمازش به پایان رسید. مردی از همین افراط گرایان وی را مشاهده نمود و (به اطرافیانش) گفت:به این مرد نگاه کنید! چندین بار جمله اش را تکرار کرد. هنگامی که ابوجحفه رضی الله عنه از نماز فارغ شد برای آن مرد شرح داد که امثال این حرکات برای انسان مباح می باشد و اگر او اسبش را رها می کرد تا شب نمی توانست آن را پیدا کند. حال با فهم و شعور در شریعت اسلام به گذشت و آسانگیری آن بنگرید. پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالیکه امامه دختر زینب را در آغوش داشت، نماز می خواند. رسول الله صلی الله علیه وسلم پدربزرگ این بچه خردسال بود، هرگاه برای قیام بلند می شد آن را برمی داشت و هنگامی که به سجده می رفت آن را بر زمین می گذاشت. در این کار هم حرکات اعضا و هم محبت و التفات وجود دارد؛ و این هنگامی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم امامت می کرد و کسانیکه پشت سرش بودند کارش را می دیدند و این در حالیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم متقی ترین مردم و عالمترین آنها به اسباب تقوا بود.
مثال دیگر: چند نفر از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم از اعمال پیامبر در نهانی سؤال کردند و بعد از اطلاع از آن مثل اینکه آن را ناچیز دانستند و گفتند که پیامبر صلی الله علیه وسلم گناهان اول و آخرش بخشیده شده است ولی ما برای اینکه مشمول بخشش خداوند قرار گیریم احتیاج به عمل بیشتری داریم. یکی از آنان گفت: من روزه می گیرم و هیچ وقت آن را ترک نمی کنم. دومی گفت: من شب زنده داری می کنم و خواب را بر خود حرام می نمایم. و سومی گفت: من ازدواج را بر خود حرام می کنم. سخنان آنان را به پیامبر رساندند. پیامبر فرمود:”أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّی وَأَنَامُ وَأَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی”[۴] (اما من روزه می گیرم و افطار می کنم، پاسی از شب را عبادت می کنم و بقیه آن را می خوابم. و ازدواج را ترک نکرده ام، هرکس از سنت من روی بگرداند از من نیست.)
همه این مطالب می رساند که شایسته نیست در دین الله چه در دعوت دیگری، به سوی اسلام یا در اعمال خصوصی خویش افراط کنیم بلکه باید امت وسط باشیم، همانگونه که الله تعالی ما را به آن امر نموده و رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن دستور داده است. خداوند متعال می فرماید:{وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَٱتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذٰلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ}[۵] «این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راههای غیر از آن بپرهیزید که شما را از راه راست دور می نماید و دچار تفرقه می شوید، این چیزی است که شما را به آن توصیه می کنم تا پرهیزگار شوید.» و رسول الله صلی الله علیه وسلم به اصحابش رضی الله عهنم می فرماید:”لَا تُطْرُونِی کَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السَّلَام” (در مورد من همانگونه که مسیحیت در مورد عیسی پسر مریم انجام دادند افراط نکنید.) در اثنای مراسم حج هنگام برگشتن از مزدلفه به سوی منی مقداری سنگریزه به دست گرفت و فرمود:”أَیُّهَا النَّاسُ بأَمْثَالَ هَؤُلَاءِ فَارْمُوا و إِیَّاکُمْ وَالْغُلُوَّ فِی الدِّینِ”[۶](ای مردم رمی جمرات را با امثال این سنگریزه ها انجام دهید و زنهار، از غلو و افراط در دین خودداری کنید.)
نقطه مقابل افراط در دعوت، کسانی هستند که در دعوت کردن به سوی الله سستی می کنند، فرصت و موقعیت مناسب برایشان ایجاد می شود اما آن را از دست داده و ضایع می کنند. و علت آن این است که بعضی وقتها شیطان بر آنها وارد می شود و می گوید که فعلاً وقت دعوت کردن نیست یا اینکه اینها اهل قبول کردن نیستند و مانند این شبهات را ایجاد می کند و باعث می شود فرصت را از دست بدهند. بعضی دیگر هنگامی که می بیند مخالفش مرتکب معصیت می شود، مثلاً واجبی را ترک و یا حرامی را مرتکب می شود بر او خشمگین شده و از او فاصله می گیرد و از اصلاحش مأیوس می گردد. این از جمله مشکلاتی است که واقع می گردد؛ در حالیکه خداوند متعال برای ما روشن نموده است که بر آن صبر کنیم و از پروردگار اجر و پاداش آن را بخواهیم. چنانکه به رسولش می فرماید:{فَٱصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلْعَزْمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَّهُمْ}[۷] «همانگونه که پیامبران اولوا العزم صبر کردند تو نیز صبر کن و در کارشان تعجیل مکن.» بر انسان واجب است که صبر نماید و اجر و پاداش آن را از خدا بخواهد هرچند آن کار برای او ناخوشایند باشد و آن را تنها به خاطر ذات الله تعالی انجام دهد. رسول الله صلی الله علیه وسلم آن هنگام که در جهاد انگشتش خون آلود گشت، فرمود:”هَلْ أَنْتِ إِلَّا إِصْبَعٌ دَمِیتِ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا لَقِیتِ”[۸] (آیا تو جز انگشتی خون آلود هستی که در راه خداوند دچار مصیبت شده ای؟)
این مسئله درست عکس حالت اولی است؛جریان را با چشمانش می بیند، با گوشهایش می شنود و می داند که آن کار خلاف شریعت خداوند است اما مردم را به پایداری در راه خداوند و ترک معصیت پروردگار و عدم مخالفت با او دعوت نمی کند بلکه ما می شنویم که بعضی از مردم می گویند: امت اسلامی یعنی آنهایی که به اسلام منتسب هستند و در نمازشان رو به قبله می کنند و لازم است که بدون اختلاف و فرق قرار دادن بین آنها یک طایفه واحد باشند.
بین اهل بدعت و سنت فرقی نمی گذارند و این مسئله بدون شک خطا و اشتباه است و خطرناک می باشد. چون واجب است حق از باطل متمایز گردد و اهل حق از اهل باطل جدا گردند تا حق روشن شود. اما اگر تمام مردم با هم باشند و اظهار دارند که می خواهند در زیر سایه اسلام زندگی کنند در حالیکه بعضی از آنها معتقد به بدعتی بودند که باعث خروج آنها از اسلام می گردد؛ ممکن نیست کسی که ناصح و خیرخواه برای خدا، کتاب و رسولش و رهبران جامعه اسلامی و عموم مردم باشد به آن راضی شود. و بعضی هم با توجه به علم و بصیرتی که دارند می توانند به راه خداوند دعوت کنند و در حالیکه مردم را محتاج به علم خود می دانند، اما به خاطر سرزنش دیگران از دعوت منصرف می شوند و از عواقب آن می ترسند؛ در نتیجه در انجام عمل کوتاهی می کنند و در دعوت به سوی الله راه تفریط را پیش می گیرند. اینها وقتی به دسته وسط می نگرند که به دین الله همانگونه که هست متمسک می باشند، می گویند: اینها گمراهند و افراط می نمایند و سخت می گیرند؛ در حالیکه آنها بر حقند. اهل افراط نیز وقتی به آنها می نگرند آنها را مقصر می دانند و از جمله افرادی تلقی می کنند که به حق قیام نکرده و ترسو و بی غیرتند.
به همین خاطر ما نباید مقیاس را در شدت عمل و یا نرمی و آرامی قرار دهیم و یا در آرزوها و تمنّاهایی که به ذهنمان خطور می کند؛ بلکه لازم است هدایت پیامبر و اصحابش را مقیاس خود قرار دهیم. پیامبر با گفتار و اعمال خویش آن را برای ما به صورت واضح ترسیم نموده است. وقتی ما در موقعیتی قرار می گیریم یکی از دو کار را باید انجام دهیم و نمی دانیم شدت عمل و یا سهل گیری، کدامیک مفید است باید در چنین وضعیتی کار آسان را ترجیح داد؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:”إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ”[۹] (دین آسانی است.) و آنگاه که معاذ یا ابوموسی اشعری را به یمن فرستاد، فرمود:”یَسِّرَا وَلَا تُعَسِّرَا وَبَشِّرَا وَلَا تُنَفِّرَا”[۱۰] (آسان بگیرید و سختگیر نباشید، مژده بدهید و دیگران را متنفر مکنید.) و هنگامی که یک نفر یهودی بر او گذشت و گفت “السَّامُ عَلَیْکَ یا محمد”[۱۱] (یعنی مرگ بر تو) در آن هنگام عائشه صدیقه رضی الله عنها که نزد پیامبر بود در جواب گفت:”عَلَیْکُمْ السَّامُ وَاللَّعْنَهُ” (مرگ و لعنت بر تو باد)، پیامبر به او فرمود:”إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ وَیُعْطِی عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا یُعْطِی عَلَى الْعُنْفِ”[۱۲] (خداوند آسانگیر است و آسانگیری را دوست دارد و خداوند به وسیله آسانگیری چیزی را می دهد که در سختی نمی دهد.) اگر ما در این حدیث به جمله آخر آن توجه کنیم”وَیُعْطِی عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا یُعْطِی عَلَى الْعُنْفِ”خواهیم دانست وقتی که در بکارگیری شدت عمل و یا سهل گیری مختار باشیم بهتر است که سهل گیری را به کار ببریم و در این کار به فرموده پیامبر اعتماد نماییم که فرمود:” وَیُعْطِی عَلَى الرِّفْقِ مَا لَا یُعْطِی عَلَى الْعُنْفِ” هرکس خواهان فهمیدن آن است باید آن را تجربه کند چون اگر شما با فردی که دعوت می کنید با تندی برخورد نمایید، خشمگین شده و متنفر می شود و به شدت نیز با تو مقابله می کند؛ اگر عامی و بی سواد باشد می گوید: ما علمایی داریم که از تو عالمترند؛ و اگر دانا و طالب علم باشد اگر چه باطلی که بطلانش به مانند روز روشن باشد باز با تو به مجادله بر می خیزد و از پذیرش سخنتان سر باز می زند مگر اینکه از آن برای کمک به خودش سود جوید.علت آن این است که او از شما نرمی و ملاطفتی ملاحظه نکرده و در دعوت به سوی دین خدا حکمت و موعظه حسنه را در برخورد شما مشاهده ننموده است.
حق فقط بر دو نفر، اعراض کننده از حق و مستکبر پوشیده می ماند. در غیر این صورت اگر کسی با حالت تسلیم و قبول به سوی حق روی آورد، بدون شک موفق خواهد شد.
از جمله تفریط در زمان ما، موضع گیری بعضی والدین نسبت به جوانان دختر و پسر در خانه است. هنگامی که آنها را می بینند که به اندازه تواناییشان به سنت عمل می نمایند بر آنها سخت می گیرند و مانع عبادتشان می شوند؛ آنها را از معروفی که هیچگونه ضرری به حال والدین یا فرزندان ندارد، نهی می کنند. چنانچه به فرزندش می گوید: نمازهای سنت را بجای نیاور؛ یا اینکه روزه های سنت را ترک کن؛ در حالیکه این اعمال هیچگونه ضرری به والدین نمی رساند و مانع رفع نیازمندیهای آنان هم نیست و به عقل و جسم و درسهای فرزندان هم صدمه ای نمی رساند، با این اوصاف باز هم به خاطر انجام آن عبادت بر فرزندان سخت می گیرند. و من بر چنین قومی می ترسم که این نهی کردن های ایشان ناشی از این باشد که حق را ناپسند می دانند و شریعت را نمی پسندند و این خطر بزرگی است. حال چنین افرادی چه بسا به ارتداد منجر می شود. چنانکه خداوند متعال می فرماید:{ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ}[۱۳] «این به آن سبب بود که آنها آنچه را خداوند نازل کرده بود ناپسند دانستند، در نتیجه اعمالشان نابود گردید.» همچنین می فرماید:{وَمَن یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلۤـٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی ٱلدُّنْیَا وَٱلآخِرَهِ وَأُوْلۤـٰئِکَ أَصْحَابُ ٱلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ}[۱۴]«هرکس از شما مرتد شود و در حال کفر بمیرد اعمالش در دنیا و آخرت تباه می گردد و در عذاب جهنم ماندگار خواهد بود.» این مثالی در افراط و برخورد شدید برای سرپرستان امور بود.
اما در مورد فرزندان دختر و پسر، در صورتیکه در مسیر زندگی بر مسیر شریعت باشند، کارشان افراط و شدت عمل نیست. در مقابل بعضی از فرزندان هستند که بر اهل خانواده خویش سختگیری می کنند؛ وقتی پدر، مادر، خواهر و برادرانش را می بیند که همچون او به شریعت ملتزم نیستند هرچند مرتکب گناه هم نشده باشند، بر آنها سخت می گیرند. در حالیکه آنچه بر آنها واجب است اینست که وقتی اهل خانواده اش را دید منکری را انجام می دهند، آنها را نهی کند اما وقتی دید که آنها در امری که شریعت آن را مجاز دانسته کوتاهی می کنند، چنانکه کسی بعضی از مستحبات را ترک کند لازم نیست بر آنها سخت بگیرد، همچنین در بعضی از مسائل اختلافی وقتی دید کارشان مستند به رأی یکی از علماء اسلام است بر آنها دست درازی و تعدی ننماید. آنچه زیبنده انسان است این است که چه در دعوت کردن دیگران به سوی خداوند و چه در عبادت فردی باید دور از افراط و تفریط، و مستقیماً بر اساس دین الله تعالی  باشد. همانگونه که پروردگار متعال به آن امر کرده است: {شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحاً وَٱلَّذِیۤ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰ أَنْ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کَبُرَ عَلَى ٱلْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ ٱللَّهُ یَجْتَبِیۤ إِلَیْهِ مَن یَشَآءُ وَیَهْدِیۤ إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ}[۱۵] «آنچه را به نوح سفارش کردیم همان را از دین برایت تشریع نمودیم. و آنچه را به تو و ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را بپا دارید و در آن متفرق نشوید. آنچه مشرکین را به آن می خوانید بر آنها سنگینی می کند، و خداوند هر که را بخواهد انتخاب و هرکس که توبه نماید، هدایت می کند.»
اقامت در دین همان استقامت و پایداری بر دین خدا و دوری از تفرق است، چون خطر تفرق بر امت اسلامی چه به صورت جمعی یا فردی بسیار بزرگ و دارای اهمیت می باشد. تفرقه امری دردناک و تأسف بار است همانگونه که الله تعالی می فرماید:{وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ}[۱۶] «نزاع مکنید، ضعیف می شوید و شوکت و عظمتتان از بین می رود.» آری وقتی مردم متفرق شدند و با هم به نزاع و دشمنی پرداختند سست و ضعیف می شوند و زیان خواهند دید و عزت خویش را از دست خواهند داد. دشمنان اسلام چه آنهایی که در ظاهر به اسلام منتسب می باشند و چه آنانی که در ظاهر و باطن مخالف اسلام هستند، به این امر خوشحالند و همینها هستند که آتش دشمنی و عداوت را بین دعوتگران به سوی الله برافروخته اند. بر ما واجب  است در مقابل حیله و نیرنگ این دشمنان خدا، رسول و دینش، بایستیم و برادروار همچون مشتی محکم که دلهایمان را بر اساس کتاب خدا و سنت رسولش صلی الله علیه وسلم الفت داده ایم، بایستیم؛ و آنگونه باشیم که سلف صالح ما در حیاتشان و در دعوتشان به سوی الله تعالی بوده اند.
چه بسا مخالفت با این اصل به مصائب و گرفتاریهای عظیمی باینجامد؛ آری تفرقه، چشم روشنی شیاطین انس و جن است، آنها دوست ندارند و نمی خواهند پیروان حق بر یک چیز اتفاق نمایند بلکه می خواهند که آنان متفرق باشند. چون خوب می دانند، تفرقه باعث نابودی قدرت و قوه ای است که در سایه وحدت، التزام و جهت گیری به سوی الله تعالی را میسر و مقدور می سازد. و این آیات قرآنی دلیلی است در تأیید آن. الله تعالی می فرماید:{وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ}[۱۷] «نزاع مکنید، ضعیف می شوید و شوکت و عظمتتان از بین می رود.» و می فرماید:{وَلاَ تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَـٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ}[۱۸] «و مانند کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند، برای آنها عذاب بزرگی آماده شده است.» و در جای دیگر می فرماید:{إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ}[۱۹] «آنان که در دینشان تفرقه نمودند و متفرق شدند تو در هیچ چیز مانند آنان نیستی.» و می فرماید: {شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحاً وَٱلَّذِیۤ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰ أَنْ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلاَ تَتَفَرَّقُواْ}[۲۰] «آنچه را به نوح سفارش کردیم همان را از دین برایت تشریع نمودیم. و آنچه را به تو و ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را بپا دارید و در آن متفرق نشوید.» خداوند ما را از تفرقه نهی نموده و عواقب وخیم آن را برایمان بیان کرده است. بر ما واجب است هر چند در بعضی مسائل و یا بعضی وسائل با هم اختلاف داشته باشیم امت واحد و کلمه واحد باشیم؛ چون تفرقه باعث فساد و پراکندگی می شود و ضعف امت را در پی دارد. اصحاب رضی الله عنهم در بین خود اختلاف داشتند اما این اختلاف باعث تفرقه بین آنان نشد و نسبت به هم بغض و عداوت پیدا نکردند. گاهاً در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم در امری دچار اختلاف شده اند، چنانکه در جنگ با بنی قریظه رسول الله صلی الله علیه وسلم به اصحاب فرمودند: “لَا یُصَلِّیَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلَّا فِی بَنِی قُرَیْظَهَ”[۲۱] (هیچکدام نماز عصر را جز در بنی قریظه بجا نیاورد.) اصحاب از مدینه خارج شدند در حالیکه وقت نماز عصر بود، در آن هنگام با هم اختلاف پیدا نمودند، تعدادی گفتند: هرچند خورشید غروب کند ما فقط در بنی قریظه نماز می خوانیم چون رسول الله صلی الله علیه وسلم اینگونه به ما دستور داده است، ما هم شنیدیم و اطاعت کردیم. دسته دیگر گفتند:هدف پیامبر از این فرموده، اقدام نمودن و تسریع در رفتن بوده است؛ بنابراین هنگام نماز عصر، نماز خویش را به جا می آوریم. این جریان به اطلاع رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید، بر احدی سختگیری نکرد و هیچ کس را به خاطر آن فهم و برداشت، توبیخ ننمود و خود اصحاب هم به خاطر اختلاف در فهم حدیث دچار تفرقه نشدند. و به همین منوال بر ما لازم است که متفرق نشویم و امتی واحد باشیم.
گاهاً گفته می شود که اگر مخالف اهل بدعت باشیم چگونه با ایشان تعامل نماییم؟ در جواب می گوییم که بدعت به دو قسمت تقسیم می شود:
۱٫      بدعتی که باعث کفر است.
۲٫      بدعتی که گناه است و به ذات خویش کفر نیست.
در هر دو نوع بدعت آنچه بر ما لازم است اینست که: کسانی که منتسب به اسلام هستند و مرتکب هر یک از این بدعتها می شوند را به حق دعوت نماییم و حق را برای آنان بیان کنیم بدون اینکه در ابتدا آنان را به خاطر آنچه بر آن هستند مورد هجوم قرار دهیم؛ مگر اینکه بعد از بیان حق، با عدم پذیرش و استکبار آنها روبه رو شویم. الله تعالی به رسولش صلی الله علیه وسلم می فرماید:{وَلاَ تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ}[۲۲] «به کسانی که غیر الله را عبادت می کنند، ناسزا نگویید که آنها جاهلانه و از روی دشمنی الله تعالی را دشنام دهند.» ما در آغاز لازم است که آنها را به حق و پذیرش آن دعوت کنیم و آن را با دلائل روشن برایشان بیان نماییم؛ چون حق برای هرکس که دارای فطرت سالم باشد، امری مقبول است؛ و هر زمان با عناد و تکبر آنها روبه رو شویم در صدد بیان بطلان آنان برآییم چون بدون مجادله، بیان باطل بودن آنها امری واجب می باشد.
اما دوری کردن از آنها بستگی به نوع بدعتشان دارد: در صورتی که بدعتشان موجب کفر شود، دوری کردن از آنها واجب است. اما اگر بدعتشان باعث کفر نیست، بلکه از آن پایین تر است، اگر در دوری کردن از آنان مصلحتی وجود دارد، آن را انجام می دهیم ولی اگر مصلحت در دوری کردن نبود، از آن اجتناب می کنیم. چون در رابطه با مؤمن اصل عدم هجرت است. چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:”لَا یَحِلُّ لِرَجُلٍ مؤمن أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلَاثِ”[۲۳] (برای مؤمن جایز نیست که بیش از سه روز از برادرش دوری جوید.) هر مؤمنی هر چند فاسق باشد، دوری گزیدن از وی بیش از سه روز حرام است؛ مگر اینکه در آن مصلحتی باشد که در این صورت باید آن را انجام دهیم و هجرت کردن، دوا می باشد. ولی در صورت عدم مصلحت و یا اینکه هجرت باعث سرکشی و عصیان بیشتر او می گردد، نباید دوری نمود؛ زیرا انجام چنین کاری مصلحت نیست و مصلحت در ترک آن است.
حل مشکل تفرقه
همانگونه که اصحاب عمل کردند، عمل نماییم و بدانیم اختلاف ناشی از اجتهاد در جایی که اجتهاد جایز است، تأثیری در اختلاف ندارد چون این کار برای ما در واقع اتفاق است. زیرا هرکدام از ما چیزی را که انتخاب نموده به باور خویش به مقتضی دلیل عمل نموده است. بنابراین به موجب دلیل، عمل کردن وجه اشتراک ماست و هیچکدام از ما به رأی خویش عمل ننموده بلکه تنها دلیل شرعی را مد نظر قرار داده است. بر هرکدام از ما لازم است نسبت به برادرش به خاطر انتخابش، هرچند مخالف ما باشد کینه ای نداشته باشد بلکه او را بستاید؛ چون این مخالفتش مقتضی دلیل شرعی است. اگر ما یکی را به پذیرش نظر دیگری ملزم کنیم یا اینکه به پذیرش رأی خود واداریم کار ما از عمل ایشان که می خواهد ما را به پذیرش رأی خود ملزم گرداند، لایق تر نمی باشد. پس لازم است این اختلاف مبنی بر اجتهاد را وسیله ای برای وفاق و دوستی قرار دهیم تا اجتماع تحقق و خیر حاصل گردد. هرگاه نیت، خوب گردد، علاج کار آسان است ولی در صورت نیت بد و اینکه هرکدام در رأی خویش دچار عجب و تکبر شویم و هیچ اهمیتی به رأی دیگران ندهیم، موفقیت و پیروزی بسیار دور خواهد بود. در حالیکه خداوند متعال بندگانش را به اتفاق سفارش می کند:{یٰأَیُّهَا ٱلَّذِینَ آمَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ* وَ ٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللَّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ}[۲۴] «ای کسانیکه ایمان آورده اید آنگونه که شایسته الله تعالی است، تقوا داشته باشید و کاری کنید که مرگتان هم بر آن اساس باشد و به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید.» این آیه دارای موعظه بسیار مهمی برای انسان است.
از خداوند متعال خواهانم که من و شما را از هدایت شدگان هدایتگر و صالحان اصلاحگر قرار دهد که او بسیار بخشنده و گرامی است.
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله و سلم علی نبینا محمد و علی آله و صحبه اجمعین

تألیف: محمد بن صالح العثیمین _ رحمه الله _
مترجم: عبدالهادی

________________________________________
[۱] فصلت:۳۳
[۲] العصر
[۳] رواه بخاری
[۴] رواه امام احمد
[۵] انعام:۱۵۳
[۶] رواه امام احمد
[۷] احقاف:۳۵
[۸] متفق علیه
[۹] رواه بخاری
[۱۰] متفق علیه
[۱۱] متفق علیه
[۱۲] رواه مسلم و احمد و غیره
[۱۳] محمد:۹
[۱۴] بقره:۲۱۷
[۱۵] شوری:۱۳
[۱۶] الانفال:۴۶
[۱۷] الانفال:۴۶
[۱۸] آل عمران:۱۰۵
[۱۹] الانعام:۱۵۹
[۲۰] شوری:۱۳
[۲۱] رواه بخاری
[۲۲] الانعام:۱۰۸
[۲۳] رواه بخاری
[۲۴] آل عمران ۱۰۲- ۱۰۳

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …