اصطلاح توحید در سنت

بقلم: استاد مالک بن زین العابدین فرجانی

بعضی گمان میبرند که کلمه توحید واژه ای جدید است که بعداً درست شده و در سنت نیامده است خاستگاه این توهم عدم بررسی کامل کتابهای حدیثی است که این اصطلاح را نقل کرده اند.

در اینجا شماری از احادیث صحیح را ذکر میکنیم که در آن کلمه توحید به صراحت، و در بعضی فعل بر آن دلالت دارد، از این رو علمای حدیث و سلف صالح این اصطلاح را بیان کردهاند و در مورد آن کتابها تالیف کرده اند و تالیفات خود را «التوحید» ابن منده، و «التوحید» ابن خزیمه، و «التوحید» ابن عبدالوهاب نامیده اند.

نخست: احادیثی که کلمه توحید در آن به صراحت آمده است:

۱ـ عمرو بن شعیب از پدرش واو از جدش روایت میکند که عاص بن وائل در جاهلیت نذر کرد که صد شتر قربانی کند و هشام بن عاص سهمیه خود، یعنی پنجاه شتر را قربانی کرد و عمرو از رسول الله  در این مورد پرسید، رسول الله گفت: اگر پدرت به توحید اقرار میکرد، بعد از آن برای او روزه میگرفتی و صدقه میدادی به او سود میرسانید» الصحیحیه ۴۸۴٫

۲ـ حارث بن حارث غامدی میگوید: به پدرم گفتم: این گروه چه هستند؟ گفت این قوم پیرامون فردی که بی دین شده گرد آمده اند، میگوید: ما پائین آمدیم، دیدیم که رسول الله مردم را به توحید خداوند عزوجل و ایمان آوردن به او دعوت می دهد و مردم سخن او را نمی پذیرند و او را آزار می دهند تا اینکه ظهر شد و مردم از اطراف او پراکنده شدند و زنی آمد که سینه اش پیدا بود او کاسه و دستمالی به همراه داشت پیامبر آب و دستمال را از او گرفت و آب نوشید وضو گرفت، سپس سرش را بلند کرد و گفت: دختر سینه ات را بپوشان و برای پدرت هراسان مباش» گفتیم این کیست؟ گفتند: دخترش زینب است» والطبرانی الکبیر ۳۳۷۳) و ابن عاصم « الاحدیث و المثافی» ۲۴۰۳ و ملاحظه کنید «جلباب المرأه المسلمه ص۷۹).

۳ـ ابوهریره رضی الله عنه روایت میکند که رسول الله هرگاه میخواست قربانی کند دو قوچ بزرگ و بی شاخ و بارنگ سفید مایل به سیاه و آخته میخرید و یکی را برای امت خود قربانی میکرد، برای کسانی که به توحید گواهی داده اند و به اینکه پیامبر پیام الهی را رساند شهادت داده اند، و دیگری را از محمد و آل محمد قربانی میکرد» ابن ماجه۳۱۲۲ و ملاحظه کنید «ارواء الغلیل ۱۱۳۸».

۴ـ از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول الله فرمود: مردمانی از اهل توحید در دوزخ عذاب داده میشوند تا اینکه در آن مانند زغال میشوند سپس رحمت الهی آنان را در مییابد و از آن بیرون آورده میشوند و بر درهای بهشت انداخته میشوند، و آنگاه اهل بهشت بر آنان آب میپاشند آنگاه میرویند همان طور که خس و خاشاک در آنچه سیل آورده میروید، سپس وارد بهشت میشوند»۲۴۵۱٫

۵ـ و عباده بن صامت رضی الله عنه از رسول الله  روایت میکند:که «هر کسی گواهی دهد که هیچ معبود به حقی جز الله نیست و محمد رسول خداست؛ الله  دوزخ را بر او حرام کرده است». سپس ترمذی دلیل آن را ذکر کرده که این قبل از نزول واجبات و امرو نهی بوده است و سپس گفته است ابن مسعود و ابوذر و عمران بن حصین و جابر بن عبدالله و ابن عباس و ابی سعید خدری و انس رضی الله عنهم اجمعین از رسول الله  روایت میکنند که فرمود: «قومی از اهل توحید از دوزخ بیرون میشوند و به بهشت در می آیند».

و همین طور از سعید بن جبیر و ابراهیم نخعی و بسیاری از تابعین در تفسیر حجر:۲ «کافران چه بسا آرزو می‌کنند که ای کاش مسلمان بودند!» ذکر شده است. (ترمذی ۲۶۳۸) .

جعفر بن محمد میگوید: پدرم گفت: نزد جابر بن عبدالله رضی الله عنهما رفتیم. وی از ما خواست تا خودمان را معرفی کنیم تا اینکه نوبت من رسید. گفتم: من محمد بن علی بن حسین هستم. پس دستش را بسوی سرم پایین آورد و نخست، دکمه اول پیراهنم را باز نمود. سپس دکمه بعدی را باز نمود و دستش را روی سینه ام گذاشت و به من که در آن هنگام، نوجوان بودم، گفت: ای برادر زاده ام! خوش آمدی. هر چه میخواهی بپرس. قابل یادآوری است که او نابینا بود و من از او مسائلی پرسیدم. آنگاه، وقت نماز فرا رسید. پس او که خودش را در یک پارچه بافتنی پیچیده بود برخاست و نماز را برای ما اقامه نمود. گفتنی است که پارچه اش به اندازه ای کوچک بود که هر گاه آنرا بالای شانه هایش میانداخت، دو طرفش، پایین میافتاد. و این در حالی بود که ردای او کنارش بالای جالباسی آویزان بود.

من گفتم: درباره حج رسول الله  برایم بگو. او نه انگشت دستش را بست و گفت:

رسول الله نه سال در مدینه ماند بدون اینکه حج نماید. آنگاه در سال دهم، اعلان نمود که پیامبر الله  به حج میرود. لذا جمع کثیری به مدینه آمدند. همگی میخواستند به رسول الله اقتدا نمایند و مانند ایشان، عمل کنند. بهر حال، ما با ایشان براه افتادیم تا اینکه به ذوالحلیفه رسیدیم. در آنجا، اسماء دختر عُمیس رضی الله عنهما زایمان نمود و محمد بن ابی بکر بدنیا آمد. او قاصدی نزد رسول الله فرستاد که: چکار کنم؟ آنحضرت فرمود: «غسل کن، پارچه ای استفاده کن (مثل نوارهای بهداشتی امروزی) و احرام ببند».

آنگاه رسول الله (بعد از غسل نمودن) دو رکعت نماز در مسجد خواند و بر ناقه اش “قصواء” سوار شد تا اینکه به بیداء رسید. در آنجا، من نگاهی انداختم تا جایی که با چشم قابل مشاهده بود، روبرو، پشت سر، سمت راست و سمت چپش را جمعیت سواره و پیاده فرا گرفته بود. فراموش نکنید که رسول الله در میان ما بود، قرآن بر آن حضرت نازل میشد و تفسیرش را خوب میدانست و هر آنچه که آن حضرت انجام میداد ما نیز انجام میدادیم.

آنگاه رسول الله لبیک یکتاپرستی سر داد و فرمود: «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَهَ لَکَ، وَالْمُلْکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ». و مردم با کلماتی که امروزه لبیک میگویند، لبیک گفتند. (اشاره به بعضی از الفاظ لبیک که از برخی از صحابه نقل شده است). رسول الله  به هیچ یک از الفاظ آنها ایراد نگرفت ولی خودش بر همان الفاظ لبیک یکتاپرستی، پایبند بود. (لفظ دیگری استفاده نکرد و سنت هم همین است که ما همان الفاظ رسول الله را بگوییم).

جابر میگوید: ما فقط قصد انجام حج داشتیم و از عمره، اطلاعی نداشتیم تا اینکه همراه رسول الله به خانه خدا آمدیم. آنحضرت رکن حجر الاسود را استلام نمود (روی آن، دست کشید) و در سه شوط (دور) اول، رمل نمود (گام های نزدیک به هم و تندی برداشت و شانه هایش را تکان داد) و در چهار شوط دیگر، بطور عادی، راه رفت. سپس بسوی مقام ابراهیم علیه السلام حرکت کرد و آیه (وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى)، (مقام ابراهیم را جای نماز قرار دهید) را تلاوت نمود و مقام را بین خود و خانه خدا قرار داد (و دو رکعت نماز خواند).

جعفر میگوید: پدرم گفت: مطمئنم که از رسول الله نقل میکرد که ایشان در دو رکعت، سوره کافرون و اخلاص را خواند. سپس دوباره به حجر الاسود برگشت و آنرا استلام نمود. آنگاه از دروازه صفا بیرون رفت. هنگامی که به صفا نزدیک شد، این آیه را تلاوت فرمود که: (إِنَّ الصَّفَا والْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّه) (همانا صفا و مروه از نشانه های الهی هستند) و فرمود: «با همان چیزی که خداوند، آغاز نموده است، آغاز مینمایم».

لذا سعی را از صفا آغاز نمود و به اندازه ای بر آن، بالا رفت تا اینکه خانه خدا را مشاهده نمود. آنگاه روبروی آن ایستاد و بعد از بیان یگانگی و بزرگی خداوند عزوجل فرمود: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ، أَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ». یعنی هیچ معبود بحقی بجز الله، وجود ندارد؛ او یکتا است و شریکی ندارد؛ پادشاهی و حمد و ثنا فقط از آن اوست؛ او بر انجام هر کاری تواناست؛ هیچ معبود بحقی بجز الله یگانه، وجود ندارد؛ وعدهاش را عملی نمود، بندهاش را یاری کرد واحزاب را به تنهایی، شکست داد.

سپس دعا نمود و در این میان، کلمات فوق را سه بار، تکرار نمود. آنگاه بسوی مروه براه افتاد تا اینکه به وسط وادی رسید؛ در آنجا، دوید تا اینکه صعود، آغاز شد. آنگاه، بطور عادی راه رفت تا اینکه به مروه رسید؛ پس همان کارهایی را که بالای صفا انجام داده بود، بالای مروه نیز انجام داد. و در آخرین سعی، بالای مروه فرمود: «اگر آنچه را که اکنون میدانم،اول میدانستم، هدی (شکرانه) با خود نمیآوردم و این (اعمالم) را عمره قرار میدادم. پس هر کس از شما که هَدی با خود، همراه ندارد، از احرام بیرون بیاید و آنرا عمره بحساب آورد».

سراقه بن مالک بن جعشم برخاست و گفت: آیا این کار، ویژه این سال ماست یا همیشگی است. رسول الله  انگشتان یک دستش را در دست دیگرش، تشبیک کرد (تو در تو نمود) و دو بار فرمود: «عمره در حج، داخل شده است». و افزود: «نه، برای همیشه و ابدی است».

قابل ذکر است که علی شتران رسول الله  را از یمن آورد و متوجه شد که فاطمه جزو کسانی است که از احرام بیرون آمده، لباس رنگ شده، پوشیده و چشمانش را سرمه نموده است. علی این کار فاطمه رضی الله عنها را نپسندید و ایراد گرفت. فاطمه رضی الله عنها گفت: پدرم مرا به انجام این کار، دستور داده است.

راوی میگوید: بعد از آن، علی در عراق گفت: «آنگاه من نزد رسول الله رفتم و فاطمه رضی الله عنها را به خاطر کاری که انجام داده بود، مورد سرزنش قرار دادم. در عین حال از رسول الله آنچه را که فاطمه از ایشان نقل کرد، استفتا نمودم و به آن حضرت گفتم که من از فاطمه بخاطر این کارش، انتقاد نمودم. رسول الله فرمود: «فاطمه، راست گفته است؛ راست گفته است. تو هنگام نیت حج چه گفتی»؟

علی میگوید: من گفتم: خدایا من به همان نیتی احرام میبندم که پیامبرت احرام بسته است. رسول الله فرمود: «من هدی همراه خود آورده ام. پس تو از احرام، بیرون نیا».

راوی میگوید: شترانی را که علی بعنوان هدی، همراه خود از یمن آورده بود و شترانی را که رسول الله ( با خود آورده بود، در مجموع، صد شتر بودند.

بههرحال، بجز رسول الله و کسانی که همراه خود، هدی آورده بودند، سایر مردم، موهایشان را کوتاه کردند و از احرام، بیرون آمدند. و روز هشتم (ذوالحجه) برای حج، احرام بستند و بسوی منا حرکت کردند. قابل یادآوری است که رسول الله مسیر را سواره طی نمود و نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح (روز بعد) را در منا خواند و مقداری صبر نمود تا اینکه خورشید طلوع کرد. آنگاه دستور داد تا خیمهای مویین برایش در نمره برپا کنند. بعد از آن، آنحضرت به راه افتاد. قریش، مطمئن بودند که رسول الله در مشعر الحرام، همان جایی که آنان در دوران جاهلیت، توقف میکردند، توقف مینماید؛ اما رسول الله از مشعر الحرام عبور نمود و به عرفه رسید. در آنجا دید که خیمه را برایش در نمره، برپا کرده اند. لذا در آنجا توقف نمود تا اینکه خورشید مائل گردید. در این هنگام، دستور داد تا ناقهاش قصواء را برایش پالان کنند. آنگاه به وسط وادی (عُرنه) آمد و برای مردم، سخنرانی نمود و فرمود: «همانا مال و جان شما مانند این روز، این ماه و این سرزمین، محترم هستند؛ بدانید که همه امور جاهلیت را زیر پا گذاشتم؛ قتل های دوران جاهلیت، نادیده گرفته میشوند. و اولین خونی که از خونهایمان گذشت مینمایم، خون ربیعه بن حارث است (قابل یادآوری است که او به هدف شیرخوارگی در قبیله بنی سعد، بسر میبرد که توسط قبیله هذیل، کشته شد). رباهای دوران جاهلیت نیز نادیده گرفته میشوند. و اولین ربایی که از رباهایمان گذشت مینمایم، ربای عباس بن عبدالمطلب است. همانا همه آن، بخشیده شده است. درباره زنان از خدا بترسید. زیرا شما آنان را با عهد و پیمان خداوند به عقد خود در آورده اید و طبق شریعت الهی، شرمگاه هایشان را برای خود، حلال ساختهاید. یکی از حقوق شما بر آنان، این است که کسی را که شما دوست ندارید به خانه هایتان راه ندهند. اگر این کار را کردند، آنان را تنبیه کنید نه تنبیهی بسیار سخت. و حق آنان بر شما این است که آنان را بخوبی و به اندازه توان، خوراک و پوشاک بدهید. همانا در میان شما چیزی گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنید، گمراه نمی شوید. و آن، کتاب خداست. از شما در مورد من (روز قیامت) خواهند پرسید؛ چه جوابی می دهید»؟

صحابه رضوان الله علیهم اجمعین عرض کردند: ما گواهی می دهیم که شما پیام را رساندید، امانت را ادا کردید و نصیحت نمودید.

رسول الله که انگشت سبابه اش را بسوی آسمان بلند می نمود و به سوی مردم مرتب اشاره میکرد، فرمود: «خدایا! گواه باش، خدایا! گواه باش». و این کار را سه بار تکرار نمود.

سپس اذان و اقامه گفت و نماز ظهر را خواند. آنگاه، اقامه گفت و بدون اینکه میان نماز ظهر و عصر، چیزی بخواند، نماز عصر را خواند.

بعد از آن، رسول الله سوار بر مرکبش شد و شکم شترش را به سوی صخره ها (تخته سنگ های کوه رحمت) قرار داد طوری که راه افراد پیاده، روبرویش قرار گرفت و رو به سوی قبله نمود. وهمچنان ایستاد تا اینکه خورشید غروب نمود و زردی آن، اندکی از بین رفت. و قرص آن، ناپدید گردید. قابل یادآوری است که اسامه را پشت سرش سوار نموده بود. آنگاه حرکت نمود. آنحضرت طوری مهار شتر را میکشید که سر شتر به قسمت جلوی پالان آن، چسبیده بود (شتر را کنترل مینمود تا آهسته راه برود) و با دست راستش اشاره مینمود و میفرمود: «ای مردم! آرامش را حفظ کنید، آرامش را حفظ کنید».

هر گاه به تپههای ریگ میرسید، اندکی مهار شتر را شل مینمود تا شتر بالای تپه برود.

و اینگونه به مسیرش ادامه داد تا اینکه به مزدلفه رسید؛ در آنجا با یک اذان و دو اقامه، نماز مغرب و عشا را خواند بدون اینکه میان آنها نفلی بخواند. سپس دراز کشید تا اینکه فجر، طلوع نمود. و هنگامی که صبح برایش هویدا گردید، نماز صبح را با یک اذان و یک اقامه خواند. آنگاه بر ناقهاش قصواء، سوار شد تا اینکه به مشعر الحرام آمد. در آنجا، رو به قبله نمود و دعا کرد و تکبیر و لا اله الا الله گفت و یگانگی خداوند را بیان نمود و همچنان ایستاد تا اینکه هوا خوب روشن شد. و قبل از اینکه خورشید طلوع کند، حرکت نمود. این بار، فضل بن عباس رضی الله عنهما را که دارای چهرهای سفید و زیبا بود و موهای قشنگی داشت، پشت سرش سوار نمود.

هنگامی که رسول الله حرکت نمود، زنانی که میدویدند از کنار ایشان، عبور کردند. فضل شروع به نگاه کردن به آنان نمود. رسول الله دستش را روی صورت فضل گذاشت. فضل چهرهاش را به طرف دیگر، برگرداند و نگاه میکرد. رسول الله چهره فضل را از آن طرف دیگر نیز برگرداند. ولی فضل از آن طرف دیگر، نگاه میکرد. بهر حال، اینگونه رسول الله به مسیرش ادامه داد تا اینکه به وادی محسر رسید. در آنجا، اندکی شتر را تندتر راند. سپس راه وسطی را که به جمره بزرگ میرسد، در پیش گرفت تا اینکه به جمرهای که کنار درخت است (جمره بزرگ) رسید. پس آنرا با هفت سنگ ریزه از وسط وادی (به اندازه دانه باقلا) زد. هنگام زدن هر یک، تکبیر میگفت. آنگاه به محل قربانی نمودن رفت و شصت و سه شتر را با دست (مبارکش) ذبح نمود. سپس بقیه شترها را به علی داد تا ذبح نماید (مجموع آنها صد شتر بودند) و اینگونه علی را در هدیاش، شریک نمود. سپس دستور داد تا از هر شتر، یک قطعه در دیگ بگذارند. آنگاه رسول الله  و علی هر دو از گوشت و آبگوشت درست شده، میل نمودند. سپس رسول خدا  سوار شد و به کعبه آمد و نماز ظهر را در مکه خواند. و در آنجا فرزندان عبدالمطلب را دید که کنار زمزم ایستادهاند و مردم را آب میدهند. فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! آب بکشید. اگر بیم آن نمیرفت که مردم به شما هجوم آورند و خدمت آب دادن را از شما بگیرند، من هم همراه شما آب میکشیدم». آنان یک دلو آب به رسول الله تقدیم نمودند و آنحضرت از آن آب، میل فرمود.

۷ـ و رسول الله ( میفرماید: در میان کسانی که پیش از شما بودهاند فردی بود که هرگز کار نیکی جز توحید انجام نداده بود، وقتی در حالت احتضار قرار گرفت به خانوادهاش گفت: وقتی که مرد او را بسوزانند تا زغال و خاکستر شود سپس زغالها را خورد و آرد کنند و سپس آن زغال های خورد شده را در روزی طوفانی نیمی از آن را به دریا و نیمی در خشکی بریزند، چون اگر به دست خداوند بیفتد به او عذاب دردناکی خواهد داد، وقتی مرد، خانوادهاش چنین کردند، آنگاه خداوند به خشکی فرمان داد و آنچه در خشکی بود جمع شد و به دریا فرمان داد، و خاکسترهای آن مرد را دریا جمع کرد، و خداوند او را انسان نمود و ناگهان او دید که در محضر خداوند ایستاده است، سپس فرمود: ای انسان چرا چنین کردی؟ گفت: پروردگارا از ترس تو چنین نمودم و تو بهتر میدانی، آنگاه خداوند او را بخشید، و حال آن که او هرگز کار نیکی انجام نداده بود، جز توحید» الصحیحه ۳۰۴۸

دوم: احادیثی که در آن کلمه توحید به تأویل مصدر ذکر شده است:

۱ـ ابن عباس رضی الله عنهما میگوید: معاذ( گفت: رسول الله ) مرا به یمن فرستاد و فرمود: «تو نزد گروهی از اهل کتاب میروی؛ آنان را به توحید یعنی گواهی دادن به وحدانیت خداوند و رسالت من، فرا خوان. اگر این را پذیرفتند، به آنان بگو: خداوند در شبانه روز، پنج نماز بر آنها فرض گردانیده است. اگر نماز را هم پذیرفتند، به آنان بگو: خداوند بر آنان زکاتی فرض گردانیده که از ثروتمندانشان گرفته شده و به نیازمندان آنها برگردانیده میشود. اگر این را هم پذیرفتند، از گرفتن بهترین مال مردم، پرهیز کن و از دعای مظلوم بترس؛ زیرا بین او و خداوند، حجابی وجود ندارد

 ـ عبدالله بن عمررضی الله عنهما از رسول الله  روایت میکند که فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: اینکه خدا را یگانه و یکتا بدانند، و بر پا داشتن نماز، و پرداختن زکات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج» مسلم

سوم: احادیثی که کلمه توحید با فعلی که بر آن دلالت مینماید در آن ذکر شده است:

۱ـ ابی مالک اشجعی از پدرش روایت میکند که گفت: از رسول الله شنیدم که به قومی میگفت: هر کسی خدا را یگانه بداند و به آنچه غیر از او پرستش میشود کفر بورزد، خداوند مال و خون او را حرام نموده و حساب او با خداوند عزوجل است» مسند احمد ۱۵۸۷۵

مقاله پیشنهادی

از سوی به سوی شدن در خواب شب

عَنْ عُبَادَهَ بْنِ الصَّامِتِ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلمقَالَ: «مَنْ تَعَارَّ …