- وقتی در باره افرادی مانند حضرت عمر و حضرت ابوبکر و… احادیثی به میان میآید که امکان مخدوش کردن سلسله روات و زیر سئوال بردن صحت آن نیست میگویند بله این احادیث درست است ولی متعلق به زمانی بوده که آنها خوب بودهاند ولی پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه وسلم بد شدند یا اینکه چهره واقعی خود را بعد نشان دادند… ولی در مواقع دیگر برای تایید افراد مورد نظر خود به روایات و احادیثی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در زمان حیاتشان گفتهاند اشاره میکنند. یا وقتی میگوییم چگونه است که حضرت علی علیه السلام دخترش ام کلثوم را به عمر داد میگویند ازدواج در آن عصر مثل حالا نبوده و بنابر مقتضیات خاصی صورت گرفته و چنین ازدواجهایی مانند ازدواج پیامبر صلی الله علیه وسلم با عایشه بی اهمیت است. وقتی میپرسی پس چرا شیعه روی ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت فاطمه اینقدر مانور میدهد میگویند: این مساله فرق میکند و به اذن خدا بوده و… یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم و حضرت علی علیه السلام در بقیه موارد، بدون اذن خدا و نعوذبالله از روی هوی و هوس خود عمل کردهاند… (قضاوت به عهده خوانندگان).
- برخی احادیث در کتب اهل سنت وجود دارد ولی راوی آن یک نفر شیعه ضعیف یا دروغگو است. مثال بارز آن روایتشان نزول آیه اکمال در غدیر خم است که در برخی کتب اهل سنت وجود دارد ولی در بین سلسله روات اکثر آنها نام ابوهارون عبدی (عماره ابن جوین) وجود دارد که هم شیعه بوده و هم متروک و ضعیف (وفات ۱۳۰ هجری) پس این چه دلیلی است که این احادیث در کتب اهل سنت هم وجود دارد.
- برخوردهای متضاد با قضایای مشابه: نمونه جالب آن ازدواج عمر با ام کلثوم دختر حضرت علی (از حضرت فاطمه) است. من از یکی از حضرات پرسیدم چطور حضرت علی دختر فاطمه را به آدمی که غاصب خلافت و قاتل برادر (محسن) و مادر همان دختر[۱] و… بود دادند ایشان فرمودند ازدواجها در آن روزگار مثل حالا نبوده[۲] و نگاه اعراب به ازدواج با نگاه ما فرق داشته. من گفتم پس چرا شیعه در رابطه با ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت فاطمه اینقدر مانور میدهد. با عنایت به این نکته که حضرت فاطمه مادرش و برادران و خواهرانش معصوم نبودهاند ولی ام کلثوم هم مادرش و هم پدرش و هم برادرانش معصوم و شهید و.. بودهاند و پدربزرگش نیز پیامبر بوده و پدرش امام و… ایشان گفتند: این فرق میکند. ازدواج حضرت علی علیه السلام و فاطمه به دستور خدا بوده[۳] و… (قضاوت با خوانندگان)
- آیات قرآن را با توجه به علایق شخصی و تعصبات مذهبی به نفع و یا ضرر افراد مختلف تفسیر میکنند. به عنوان مثال وقتی میپرسیم: خداوند از همراهان پیامبر صلی الله علیه وسلم در جریان بیعت رضوان و جنگ بدر و هجرت به مدینه و… ستایش کرده و آنها را بهشتی دانسته. میگویند بله ولی در آیات فوق آمده: (مومنین) و عمر و ابوبکر مومن نبودند[۴]. میپرسیم از کجا متوجه این موضوع شدید؟ میگویند از روی روایات تاریخی. میپرسیم مگر نه این است که اگر حتی احادیث با آیات قرآن در تضاد بودند آنها را دور بریزید (چه برسد به روایات مخدوش تاریخی) ضمن اینکه شما از کجا فهمیدید آنها منافقند ولی نعوذ بالله پیامبر صلی الله علیه وسلم و حضرت علی علیه السلام و اصحاب متوجه این موضوع نشدند؟[۵] میدانید به اینجا که رسیدم چه پاسخ نغز و حکیمانه و دندان شکنی ایراد فرمودند: ((خدا لعنت کند عمر را)) لعنت، آخرین حربه روحانی صفوی. و من هم گفتم: خدا لعنت کند کسانی را که در امت اسلامی تفرقه میاندازند.
- عدم توجه به سیاق آیات قبل و بعد از آیات مورد اشاره: شاید برای خواننده شیعه جالب باشد که بداند حتی یک آیه مورد استناد شیعه (در اصول مورد اختلاف با سایر مذاهب اسلامی) را نمیتوان با در نظر گرفتن سیاق آیات قبلی و بعدی به نفع شیعه مدرک قرار داد و تمامی این آیات باید به خودی خود و به صورت یک جزء منفک از آیات قبلی و بعدی ترجمه و تفسیر شوند (به بهانههایی واهی مانند اینکه خلفاء جای آیات را جابه جا کردهاند و یا…!) و این پایان ماجرا نیست زیرا حتی یکی آیه مورد استناد شیعه را نمیتوان به خودی خود و از روی ظاهر آیه معنی کرد بلکه حتما باید با کمک روایات تاریخی منظور خداوند متعال را فهمید و این بر خلاف دهها آیه دیگر است که قرآن را تفصیل، فرقان، وسیلهای برای اتحاد و جدایی حق از باطل، مبین، روشن، حق و… معرفی کرده است! برای نمونه به آیات زیر که به طور مکرر توسط شیعه مورد استناد قرار میگیرد دقت کنید نه باید به سیاق آیات قبل و بعد توجه داشته باشیم و حتما هم باید یک روایت تاریخی منظور خداوند متعال را توضیح دهد. تازه بعد از همه اینها مشکلات صرف و نحوی و… در بیان معنی برخی از کلمات نیز پیش میآید که باید رجوع به استثنائات قواعد عربی کرد!:
آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾ [المائده: ۵۵]. (سیاق آیات قبلی و بعدی درباره این است که مسلمین نباید افراد سایر ادیان را دوست -ولی- خود بگیرند و صحبت از ولایت به معنای خلافت و حکومت نیست).
آیه تطهیر: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب: ۳۳]. (که طبق نظر شیعه نباید سیاق آیات قبلی و بعدی را در نظر گرفت زیرا سخن از زنان پیامبر اکرم است!).
آیه خمس (سیاق درباره جنگ بدر است پس خمس به غنیمت تعلق میگیرد و نه به سود و منفعت مال).
آیه اکمال و ابلاغ (نباید سیاق آیات قبلی و بعدی را در نظر بگیریم).
آیه: ﴿أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾ [النساء: ۵۹]. نباید به جمله فان ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ﴾ توجه کنید مگر میشود با امام منصوص منازعه کرد و تازه چرا باید امر را به کتاب خدا رد کنیم؟ مگر امام قرآن ناطق نیست؟.
جالب است که حتی یکی از آیات مورد استناد شیعه با توجه به آیات قبل و بعد به نفع شیعه قابل استناد نیست!.
- وقتی سخن از لزوم تقلید میشود علماء نظر میدهند که همانطور که در هر رشتهای باید به کارشناس آن رشته رجوع کرد، در مورد مسائل فقهی نیز باید از مجتهد جامع الشرایط تقلید کرد. اگر این استدلال را قبول کنیم چرا برخی از سخنرانان و مداحان بدون هیچ تخصص تاریخی، جامعه شناسی و… بالای بلند گو رفته و سخن پراکنی میکنند و بدتر از آن نویسندگانی که بدون مطالعات جامعه شناسی، قوم شناسی، تاریخی و… کتاب مینویسند. اگر کسی در امور دینی از مراجع مربوطه تقلید نکند ضررش فقط متوجه خود او میشود (آن هم مسائلی که جنبه اجتماعی و سرنوشت ساز ندارد مانند: شیوه وضو گرفتن، نماز مسافر و…) ولی سخنانی که ایجاد تفرقه کرده و سراسر دروغ و بهتان است آیا نباید کارشناسانه باشد؟ و کدام یک از این دو مهمتر است؟ و چرا برخی علماء در تمام شئونات کشوری و لشکری و قانونگذاری و… دخالت کرده و حتی نظرات خود را به مرحله عمل میرسانند. در کل، علت این برخوردهای متضاد و دوگانه آیا ریشه در احساسی بودن و تعصب ندارد؟ و آیا به قول پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم، جایگاه هر تعصبی در آتش نیست؟
[۱]– البته تمامی این موارد زاده اوهام و خیالات تاریخ نویسان و مداحان است.
[۲]– البه بعضی که از ریشه منکر این قضیه حتمی شده و میگویند ام کلثوم دختر حضرت ابوبکرt بوده است.
[۳]– نعوذ بالله، یعنی پیامبر و حضرت علی در سایر موارد به دلخواه و میل خود عمل میکردهاند. و در برخی موارد دیگر به اذن خداوند.
[۴]– البته با عنایت به اینکه بنا به عقیده شیعه این انصار بودند که ابتدا در سقیفه جمع شدند و سنگ اول انحراف را گذاشتند و بعد هم با حضرت ابوبکرt بیعت کردند پس آنها نیز از شمول این آیات خارج میشوند و تنها کسانی که مشمول این آیه میشوند عمار و سلمان فارسی هستند.
[۵]– جالب است که ما ایرانیها مسائلی را میفهمیم که خود اعراب در ۱۴۰۰ سال پیش نفهمیدند و تازه دختر آنها را گرفته به آنها دختر داده اجازه دادهاند که زمین مسجد را بخرند و در راه اسلام پول خرج کنند و…