اسم اعظم خداوند چیست و چه فضایلی دارد؟ آیا کسی می تواند آن اسم را داشته باشد؟ چون من کسی را می شناسم که می گوید من اسم اعظم دارم. می توانم هرکاری که بخواهم انجام دهم. آیا این حقیقت دارد؟
الحمدلله،
پیامبر صلی الله علیه وسلم در چندها حدیث به ما خبر داده است که خداوند دارای نام بزرگی است که ازسایر نامها متمایز است و هر شخص مسلمانی می تواند با توسل به اسم اعظم خداوند، حاجتش را طلب کرده است، و هرگاه بدان دعا شود، مستجاب می شود و هرگاه بدان چیزی خواسته شود، داده می شود.
این فضایلی بود که برای اسم اعظم خداوند در احادیث مختلف ذکر شده بود، اما لازمست بدانیم که علمای اسلام در خصوص وجود چنین اسمیإ یعنی، اثبات یا نبود آن اسم با همدیگر موافق نیستند، و کسانی هم که وجود چنین اسمی را برای خداوند ثابت می کنند در تعیین و تشخیص آن اسم اختلاف نظر دارند تا جائی که چهارده نظر و قول مختلف در این مورد از علما نقل شده است، و هرکدام از آنها برای خود دلایلی از احادیث نبوی دارند که بعضی از آن احادیث صحیح هستند و بعضی ضعیف و بعضی از آنها صریح نیستند.
در اینجا به ذکر بعضی از احادیثی که در این ارتباط وارد شده اند می پردازیم که علما در تعیین اسم اعظم خداوند به آنها استناد کرده اند، که بعضا صحیح یا ضعیف یا حتی دروغ هستند می باشند:
۱- از ابی امامه رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «اسْمُ اللَّهِ الأَعظَمُ فِی سُوَرٍ مِنَ القُرآنِ ثَلَاثٍ : فِی ” البَقَرَهِ ” وَ ” آلِ عِمرَانَ ” وَ ” طَهَ». ابن ماجه (۳۸۵۶).
یعنی: اسم اعظم خداوند در سه سوره قرآن یعنی در بقره و آل عمران و طه است.
علامه البانی رحمه الله این روایت را در ” صحیح ابن ماجه ” حسن دانسته است، و در کتاب “السلسله الصحیحه” (۷۴۶) گفته: «قاسم ابوعبدالرحمن گفته: اسم اعظم را در سوره بقره در آیه الکرسی ” الله لا إله إلا هو الحی القیوم ” و در آل عمران در آغاز آن یعنی در ” الله لا إله إلا هو الحی القیوم ” و در سوره طه در ” وعنت الوجوه للحی القیوم ” یافتم. نکته: این قول قاسم که ابوعبدالرحمن گفته اسم اعظم در سوره طه در ” وعنت الوجوه للحی القیوم ” است، دلیلی در احادیث مرفوع برای تایید آن نیافتم، و اقرب نزد من آنست که در ابتدای سوره طه یعنی در “ إنی أنا الله لا إله إلا أنا . . ” است، چرا که این آیه موافق با بعضی از احادیث صحیح است، نگاه کنید به: الفتح ۲۲۵ / ۱۱ وصحیح أبی داود ۱۳۴۱».
۲- از انس رضی الله عنه روایت شده است که او همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم نشسته بود و مردی نماز خواند سپس دعا کرد: « اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ یَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ » یعنی: بار الها! من فقط از تو مى خواهم چرا که حمد فقط از آنِ توست، هیچ معبود به حقی جز تو وجود ندارد، یا منّان! اى به وجود آورنده آسمان ها و زمین! اى صاحب عظمت و بزرگى! اى زنده ى پایدار. پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز فرمودند: «لَقَدْ دَعَا اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ الَّذِی إِذَا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ وَإِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى» براستی خدا را با اسم بزرگی خواند که اگر بوسیله آن اسم خوانده شود دعا اجابت شده و اگر از او چیزی خواسته شود عطا گردد.
ترمذی (۳۵۴۴) وأبو داود (۱۴۹۵) والنسائی (۱۳۰۰) وابن ماجه (۳۸۵۸) ، و ألبانی در ” صحیح أبی داود ” آنرا صحیح دانسته است.
۳- از بُرَیده بن حُصَیْب روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم دعای مردی را شنید که می گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ » یعنی: بار الها! بار الها! من فقط از تو مى خواهم، چرا که شهادت مى دهم که تو الله هستى، و هیچ معبودى به حقی جز تو وجود ندارد، تو آن یکتا و بى نیازى هستى که نه زاده است، و نه زائیده شده است، و هیچ همتایى ندارد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَقَدْ سَأَلْتَ اللَّهَ بِالِاسْمِ الَّذِی إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى وَإِذَا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ» براستی که خدا را با اسمی خواندی که اگر با آن از او چیزی خواسته شود عطا کند و اگر خوانده شود اجابت می کند.
ترمذی (۳۴۷۵) وأبو داود (۱۴۹۳) وابن ماجه (۳۸۵۷) ، و ألبانی در” صحیح أبی داود ” آنرا صحیح دانسته است، و حافظ ابن حجر در ” فتح الباری ” ( ۱۱ / ۲۲۵ ) مورد آن گفته: «این حدیث از لحاظ سند از تمامی روایاتی که در این باره آمده ارجح تر است» .
۴- از اسماء دختر یزید روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ: (وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ) ، وَفَاتِحَهِ سُورَهِ آلِ عِمْرَانَ (الم . اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ». رواه الترمذی (۳۴۷۸) وأبو داود (۱۴۹۶) وابن ماجه (۳۸۵۵).
یعنی: اسم اعظم خداوند در این دو آیه است: « وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ » بقره ۱۶۳، و آغاز سوره آل عمران یعنی در « الم * اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ».
این حدیث ضعیف است، چرا که در سند آن شخصی بنام عبید الله بن أبی زیاد و شهر بن حوشب است که هر دوی آنها ضعیف الحدیث هستند. و قول چهارم از چهارده قول ، همین روایت است که حافظ ابن حجر در فتح الباری آنرا ذکر کرده و بر این حدیث به خاطر وجود “شهر بن حوشب” معترض شده است.
۵- طبرانی در معجم از ابن عباس به صورت مرفوع روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده باشند: «اسم الله الأعظم الذی إذا دعی به أجاب فی هذه الآیه من آل عمران : ( قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء ) إلى آخره ». رواه الطبرانی ( ۳/۱۷۷/۱).
یعنی: اسم اعظم خداوند که هرگاه با آن خوانده شود دعا اجابت می گردد، در این آیه از سوره آل عمران است که می فرماید: (قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء..) آل عمران ۲۶٫
علامه البانی در “السلسله الضعیفه” (۲۷۷۲) می گوید: این حدیث دروغ و ساختگی است، که شخصی بنام “غلابی” آنرا وضع کرده که امام دارقطنی در مورد او می گوید: ” کان یضع الحدیث ” یعنی: او حدیث وضع می کرد. همچنین دو شخص بنام جعفر بن جسر و پدرش در سند حدیث هستند که هر دو ضعیف می باشند که پدرش از جعفر ضعیف تر است.
و من (البانی) می گویم: در حدیث ثابت شده که اسم اعظم خدا در آغاز سوره آل عمران است».
۶- واحدی در کتاب تفسیرش و دیلمی نیز از ابن عباس بصورت مرفوع آورده اند: «اسم الله الأعظم فی ست آیات فی آخر سوره الحشر». الواحدی (۴/۱۳۸/۲) ، والدیلمی (۱/۱/۱۷۳).
یعنی: اسم اعظم خدا در شش آیه آخر سوره حشر هستند.
علامه البانی در ” السلسله الضعیفه ” (۲۷۷۳) گفته: اسناد این حدیث ضعیف است، و در آن شخصی بنام ” یحیى بن ثعلبه ” وجود دارد که دارقطنی وی را تضعیف کرده است.
۷- حاکم در مستدرک از سعد ابن مالک رضی الله عنه آورده که گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم می فرمود: «هل أدلکم على اسم الله الأعظم، الذی إذا دعی به أجاب ؛ وإذا سئل به أعطى ؛ الدعوه التی دعا بها یونس حیث ناداه فی الظلمات الثلاث: (لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین) فقال رجل : یا رسول الله ! هل کانت لیونس خاصه أم للمؤمنین عامه ؟ فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: ألا تسمع قول الله عز وجل ( ونجیناه من الغم وکذلک ننجی المؤمنین) ، وقال رسول الله علیه وسلم: أیما مسلم دعا بها فی مرضه أربعین مره فمات فی مرضه ذلک ؛ أعطی أجر شهید ، وإن برأ وقد غفر له جمیع ذنوبه ». أخرجه الحاکم ( ۱/۵۰۵-۵۰۶ ).
یعنی: آیا بر اسم اعظم خدا آگاه هستید که هرگاه خدا بوسیله آن خوانده شود دعا اجابت گشته، و اگر بوسیله آن چیزی خواسته شود عطا می گردد؛ آن همان دعایی است که یونس علیه السلام هنگامی که در تاریکی های سه گانه (در شکم نهنگ) بود خدا را بوسیله آن خواند: «لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین» مردی گفت: ای رسول خدا! آیا این دعا فقط مخصوص یونس علیه السلام است یا برای عامه ی مومنان نیز هست؟ فرمود: آیا این فرموده خداوند عزوجل را نشنیدی: « ما دعاى یونس را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و مؤمنان را اینچنین نجات میدهیم« و رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: هر مسلمانی که در وقت بیماریش بوسیله آن چهل بار دعا کند و بخاطر آن بیماری بمیرد، خدای متعال اجر یک شهید را برایش می نویسد و تمامی گناهانش را می بخشد».
علامه ناصرالدین البانی رحمه الله در “السلسله الضعیفه” (۲۷۷۵) می گوید: این حدیث ضعیف است، و حاکم در مورد وضعیت حدیث سکوت کرده، همچنین ذهبی در کتاب “المیزان آن روایت را از عمرو بن بکر السکسکی آورده و گفته: “حدیث واهی است، احادیث او (عمرو بن بکر) شبه دروغ هستند”. و مؤلف کتاب “الضعفاء” گفته: “ابن حبان وی را متهم (به کذب) کرده است”.
خلاصه اینکه به دلیل وجود احادیث مختلف، علمای اسلام در تعیین اسم اعظم خداوند و یا حتی در اثبات وجود چنین اسمی اختلاف نظر دارند، و ما در اینجا به ذکر چند قول مشهور می پردازیم:
قول اول: بعضی از علما بطور مطلق وجود چنین اسمی را انکار کرده اند، زیرا معتقد هستند که هیچ اسمی از اسماء الهی بر دیگری تفضیل و برتری ندارد، و گفته اند که جایز نیست که اسمی را بر دیگر اسمها تفضیل داد، و این گروه از علماء احادیث وارده را به صورتهای زیر تاویل کرده اند:
صورت اول: گفته اند که معنی “اعظم” همان “عظیم” است و لذا تفاضلی مابین اسماء الله وجود ندارد و همه ی اسماء الله عظیم هستند، بنابراین هر اسمی از اسماء الهی را می توان بعنوان اسم اعظم شناخت.
حافظ ابن حجر در کتاب “فتح الباری” (ج۱۱/ص۲۲۴) اسامی کسانی که وجود این اسم را انکار کرده اند آورده: أبی جعفر الطبری، وأبی الحسن الأشعری، و أبی حاتم بن حبان، وقاضی أبی بکر الباقلانی.
صورت دوم: مراد از احادیث وارده، در حقیقت بیان ثواب بیشتر دعا بوسیله آن اسم است.
حافظ ابن حجر رحمه الله برای این صورت از ابن حبان نقل می کند که او گفته: “اسم اعظم وارده در اخبار: تنها منظور از آنها ثواب بیشتر دعا کننده بوسیله آن است، و مراد از آن یعنی ثواب بیشتر قاریء است”.
صورت سوم: مراد از اسم اعظم، حالتی است که دعا کننده در آن قرار می گیرد، و شامل هر کسی می شود که با هر اسمی از اسماء الهی دعا کند، مادامیکه اگر بر آن حال باشد.
حافظ ابن حجر در این مورد می گوید: “گفته شده که مراد از اسم اعظم: یعنی هر اسمی از اسماء خداوند متعال که بنده با آن دعا کرده و در آن غرق می شود، به گونه ای که در آن وقت در فکر و ذهنش جز خداوند متعال قرار نمی گیرد، هرکس چنین حالتی بیابد: دعایش را اجابت می کند، و این معنی از جعفر صادق و از جنید و غیره آن دو نیز نقل شده است.
قول دوم: خداوند متعال علم اسم اعظم خود را تنها به خودش منحصر کرده و احدی از مخلوقاتش را به آن آگاه نکرده است. ” فتح الباری “، للحافظ ابن حجر ( ۱۱ / ۲۲۴ ).
قول سوم: بعضی از علما وجود اسم اعظم را ثابت شده می دانند و حتی آن را مشخص و معین نموده اند، اما این دسته از علما در تعیین اسم اعظم تا چهارده قول مختلف اختلاف رأی دارند! چنانکه حافظ ابن حجر رحمه الله در کتاب ” فتح الباری ” (۱۱ / ۲۲۴، ۲۲۵) آنها را ذکر کرده است که عبارتند از:
۱- هو!، ۲- الله، ۳- الله الرحمن الرحیم، ۴- الرحمن الرحیم الحی القیوم، ۵- الحی القیوم، ۶- الحنان المنان بدیع السماوات والأرض ذو الجلال والاکرام الحی القیوم، ۷- بدیع السماوات والأرض ذو الجلال والاکرام، ۸- ذو الجلال والإکرام، ۹- الله لا إله إلا هو الأحد الصمد الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا أحد، ۱۰- رب رب، ۱۱- لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین، ۱۲- هو الله الله الله الذی لا إله إلا هو رب العرش العظیم، ۱۳- اسمی از أسماء الحسنى که مخفی است،۱۴- کلمه توحید: ” لا إله إلا الله”.
اما در بین این چهارده قول، کدامیک صحیح تر است؟
همانطور که سابقا ذکر کردیم؛ علمای اسلام در این مسئله اختلاف رأی دارند، و آنهم به دلیل وجود احادیث مختلفی است که در فوق ذکر کردیم. علامه محمد ناصر الدین البانی رحمه الله می گوید:
«بدان که علماء در تعیین اسم اعظم خداوند بر چهارده قول اختلاف نظر دارند، که حافظ ابن حجر در کتاب “فتح الباری” آنها را ذکر کرده است، و برای هر قولی دلیل آنرا نیز آورده است، و اکثر آن اقوال دلایلی از احادیث دارند، و البته بعضی از آن نظرات تنها رأی و نظر هستند که به آنها توجهی نمی شود، مانند قول دوازدهم که دلیل آن اینست که: فلانی در خواب از خدا خواسته تا اسم اعظم را به وی یاد دهد، و چنین در خواب دیده که اسم اعظم ” هو الله ، الله ، الله ، الذی لا إله إلا هو رب العرش العظیم ” است!!
و آن احادیث (که بدانها استناد می شود) بعضی صحیح هستند اما دلالت آنها صریح نیست، و بعضی هم احادیث موقوف هستند که آنها نیز گاها صریح نیستند، و بعضی احادیث نیز صریح دلالت می باشند که دو نوع هستند:
قسم صحیح صریح؛ که حدیث بریده رضی الله عنه است: « الله لا إله إلا هو الأحد الصمد الذی لم یلد ... الخ» که حافظ ابن حجر در مورد آن گفته: “و این روایت از لحاظ سند نسبت به تمامی آنچه که در این باره وارد شده راجح تر است”، و امام شوکانی نیز در کتاب ” تحفه الذاکرین ” (ص ۵۲) به آن اقرار نموده و حدیث در ” صحیح أبی داود ” (۱۳۴۱) تخریج شده است.
قسم دیگر: صریح غیر صحیح است که بعضی از آن احادیث را حافظ ابن حجر تضعیف کرده؛ مانند حدیث مربوط به قول سوم که از عایشه رضی الله عنه در سنن ابن ماجه (۳۸۵۹) روایت شده، و این حدیث در ” ضعیف ابن ماجه ” (۸۴۱) تخریج شده است، و حافظ در برابر بعضی دیگر از آن احادیث سکوت کرده و تحسین نکرده! مانند حدیث مربوط به قول هشتم که از معاذ بن جبل رضی الله عنه در سنن ترمذی وارد شده است، و آن حدیث در ”السلسله الضعیفه ” (۴۵۲۰) تخریج شده است.
و احادیث صریح دیگری نیز وجود دارند که حافظ ابن حجر بر آنها ایراد وارد نکرده، اما آن احادیث واهی هستند، و در کتاب ” السلسله الضعیفه ” به شماره های ( ۲۷۷۲ و ۲۷۷۳ و ۲۷۷۵ ) تخریج شده اند».
منبع: ” سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه ” ( ۱۳ / ۲۷۹ ).
رای راجح:
بعضی از علما گفته اند که رأی راجح در تعیین اسم اعظم خدا، اسم جلاله “الله” است، یعنی اسم اعظم خداوند همان “الله” است؛ چرا که الله اسم جامعی برای خدای متعال است که بر تمامی اسماء و صفاتش دلالت دارد، و این اسم جز بر ذات پاک باری تعالی اطلاق نمی گردد، و بیشتر اهل علم این قول را برگزیده اند:
۱- امام ابن قیم رحمه الله فرموده: «اسم الله بر تمامی اسماء حسنی و صفات بالا مرتبه خداوند متعال دلالت دارد به دلایل سه گانه: مطابقه و تضمن و لزوم». ”مدارج السالکین” ( ۱ / ۳۲ ).
۲- ابن امیر حاج حنفی رحمه الله گوید: «از محمد بن حسن نقل است که گفت: شنیدم که ابوحنیفه رحمه الله می گفت: اسم اعظم خداوند همان “الله” است، و نظر طحاوی و بسیاری از علما نیز همین است». ”التقریر والتحبیر” ( ۱ / ۵ ).
۳- ابو البقاء فتوحی حنبلی رحمه الله می گوید:
« دو نکته:
اول: اسم “الله” علم ذات است، و مختص به خداست، و جمیع اسماء حسنایش را در بر می گیرد.
دوم: نزد بسیاری از اهل علم، “الله” اسم اعظم خداست، چرا که آن اسم به تمامی صفات محامد متصف است». “شرح الکوکب المنیر” ( ص ۴ ).
۴- امام شربینی شافعی رحمه الله می گوید: «نزد محققین “الله” اسم اعظم خداوند است، و این اسم در قرآن عزیز در ۲۳۶۰ مکان ذکر شده است».”مغنی المحتاج” ( ۱ / ۸۸ ، ۸۹ ).
۵- شیخ عمر سلیمان اشقر رحمه الله می گوید: « آنچه که از تطبیق و مقارنه بین نصوص وارده پیرامون اسم اعظم خدا بر می آید، این است که اسم اعظم خداوند، همان “الله” است. زیرا لفظ “الله” تنها اسمی است که درمیان تمام نصوصی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم بیان نموده و در آنها اسم اعظم هست، یافت می شود.
از جمله دلائلی که دال بر این است که لفظ “الله” اسم اعظم خداوند است، این است که این اسم، ۲۶۹۷(دو هزار و ششصد و نود هفت) بار در قرآن تکرار شده است (بر اساس شمارش العجم الفهرس). و لفظ اللهم پنچ بار آمده است، درحالی که اسم دیگری که مختص به الله تعالی است که آن هم “الرحمن” می باشد، فقط ۵۷ بار آمده است. علاوه براین، معنی و مفهومهای زیادی که این اسم “الله” در بردارد دلیل دیگری بر اعظم بودن این اسم می باشند».” العقیده فی الله ” ( ص ۲۱۳).
بعضی دیگر از علما مانند امام نووی و علامه ابن عثیمین اسم اعظم خدا را “الحی القیوم” دانسته اند. و علامه عبدالرحمن بن ناصر السعدی رحمه الله چنین نظری دارد:
« .. صواب آنست که تمام اسمهای حُسنای الله تعالی نیک هستند و هریک از آنها عظیم و بزرگند، اما اسم اعظم در میان آنها عبارتست از هر اسمی که: مفرد باشد، و یا به اسم دیگری مقرون باشد بگونه ایکه دلالت بر تمامی صفات ذاتی و فعلی و یا دلالت بر معانی جمیع صفات خدا را داشته باشد، مانند: « الله » چرا که این اسم، جامع معانی الوهیت است، و تمامی اوصاف کمال را دربر دارد. و مانند: «الحمید المجید» چرا که “حمید” اسم است که بر تمامی محامد و کمالات الله تعالی دلالت دارد، و مجید که بر اوصاف بزرگ و جلال دلالت می کند و اسم « الجلیل الجمیل» و «الغنی الکریم » نیز نزدیک به آن اسم (حمید مجید) است.
و مانند «الحی القیوم » که حی دلالت بر حیات کامل و عظیم و جامع تمامی معانی ذات است، و قیوم یعنی بتنهایی پابرجاست و از تمامی خلایقش بی نیاز است، و قیوم اسمی است که تمامی صفات افعال در آن داخل می شوند.
و مانند اسم « العظیم الکبیر » که دربردارنده تمامی معانی عظمت و کبریاء در ذات و اسماء و صفاتش و جمیع معانی تعظیم از خواص خلقش است.
و مانند این سخن: « یا ذا الجلال والإکرام » که جلال از صفات عظمت و کبریاء و کمالات متنوعه است، و اکرام یعنی مستحق بودن خدای متعال بر بندگانش که وی را در نهایت حب و ذلیلی و همانند آنها اکرام کنند.
پس از این در می یابیم که اسم اعظم؛ “اسم جنس” است، که ادله شرعی و اشتقاق بر آن دلالت می کند؛ چنانکه در سنن آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم شنید که مردی می گفت: ” اللهم إنی أسألک بأنی أشهد أنک أنت الله لا إله إلا أنت الأحد الصمد، الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفواً أحد “، و ایشان فرمودند: سوگند به آنکسی که نفس من در دست اوست، خدا را با اسم اعظمش خواندی که هرگاه بوسیله آن خوانده شود دعا مستجاب است و اگر بوسیله آن از خدا چیزی خواسته شده عطا می گردد. و همچنین در حدیث دیگری آمده که مردی دعا کرد و می گفت: ” اللهم إنی أسألک بأن لک الحمد، لا إله إلا أنت، المنان، بدیع السماوات والأرض ذو الجلال والإکرام، یاحی! یا قیوم ” و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: سوگند به آنکسی که نفس من در دست اوست، خدا را بوسیله ی اسم اعظمش خواندی». منبع: کتاب “تفسیر أسماء الله الحسنى”؛ الشیخ / عبد الرحمن بن ناصر السعدی، ص ۱۶۵-۱۶۶٫
و باز ایشان در جایی دیگر گفته اند: «اسم اعظم اسم جنس است که اسم معینی از آن منظور نیست، چرا که اسمهای خداوند دو نوع هستند:
اول: اسمهایی که بر صفت واحدی یا دو صفت یا اوصاف متعددی دلالت دارند.
دوم: اسمهایی بر جمیع صفات کمال خداوندی دالات دارند، و متضمن اوصاف عظمت و جلال و جمال هستند، این نوع از اسمها، همان اسم اعظم هستند بخاطر دلالتی که بر معانی بزرگتر و واسعتر دارند. پس “الله” اسم اعظم است، و همینطور “الصمد”، و همینطور “الحی القیوم” و “الحمید و المجید”، و “الکبیر العظیم” و “محیط”». منبع: “فتح الرحیم الملک العلام فی علم العقائد والتوحید والاخلاق والاحکام المستنبطه من القران” ص ۱۹ – ۲۰٫
نکته: بعضی از مردم گمان می کنند که اسم اعظم را جز افراد معدودی که خدای متعال آنها را خاص گردانیده، نمی شناسند! درحالیکه این گمان اشتباه و نادرست است.
علامه عبدالرحمن سعدی رحمه الله در این مورد می گوید: «بعضی از مردم گمان می کنند که اسم اعظم از اسمهای نیک خداوند را جز کسی که خدای متعال او را بوسیله کرامتی خارق العاده خاص کرده باشد، نمی شناسد، و این گمان اشتباهست، چرا که خداوند تبارک و تعالی ما را ترغیب کرده تا اسمها و صفاتش را بشناسیم، و کسی را که آنرا بشناسد و در آن تفقه نماید و خدا را بوسیله آن و با دعای عبادت و مسئلت بخواند، تمجید و ستایش کرده است. و شکی نیست که اسم اعظم در این میان به این امر اولاتر است، خدای تعالی جواد مطلقی است که هیچ انتهایی برای بخشش و کرمش نیست، و او بخشش و سخاوت بر بندگانش را دوست می دارد، و از بزرگترین بخششهایی که خدای متعال بر بندگانش داده؛ شناساندن اسمهای حسنی و نیکش و صفات بزرگش است». منبع: کتاب “تفسیر أسماء الله الحسنى”؛ الشیخ / عبد الرحمن بن ناصر السعدی، ص ۱۶۵-۱۶۶٫
بنابراین کسی که ادعا می کند که “من اسم اعظم دارم میتوانم هرکاری که بخواهم با آن انجام دهم”! این سخن نشانگر جهل یا فریبکاری اوست، چرا که اسم اعظم خداوند چیزی نیست که تحت مالکیت افرادی درآید تا هرکاری که خواستند با آن انجام دهند! بلکه اسم اعظم خداوند، اسمی از اسماء حسنای الهی است که هرکسی می تواند با آن خدایش را بخواند و به آن متوسل شده و دعا کند و انشاءالله دعایش مستجاب است.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین
سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت