اسلام آوردن عمروبن عاص (۱)

جنگ میان مسلمانان و مشرکین مردم را از یکدیگر جدا ، و گفت و گو میان آنان را منقطع ساخته بود. و در هر مکانی که با یکدیگر مواجه می شدند ، میان شان نبرد روی می داد. زمانی که آتش بس حدیبیه در ذوالقعده ی سال ششم هجری به وقوع پیوست، جنگ به پایان رسید و مردم از دست یکدیگر در امان ماندند. چنان که هر کسی که از اسلام صحبت می کرد و بهره ایی از خرد و دانایی داشت، به آغوش اسلام می پیوست. به طوری که در این آتش بس تعدادی از سردمداران و مهتران شرک که همواره خیمه ی شرک و جنگ را بر پا می داشتند ، همچون خالدبن ولید و عمروبن عاص و امثال آنها، به اسلام گرویدند. آتش بس تا قبل از نقض آن تا بیست و دو ماه ادامه داشت. در این مقطع زمانی به همان تعداد افرادی که قبلا به اسلام گرویده بودند، بلکه افزون تر مردم به دین اسلام گرویدند. و اسلام در تمام نواحی جزیره العرب گسترش یافت.
حضرت عمروبن عاص در محل حدیبیه و صلح آن حضور نیافت . زیرا در این زمان، به دلیل مرحله ی دوم سفارتش از سوی قریش عازم سرزمین حبشه شده بود. عمرو بن عاص(رض) پیش از سریه ی مؤته- فرستادن امراء به شام – در جمادی الاول سال هشتم هجری و در فاصله زمانی آتش بس حدیبیه و غزوه ی خیبر که در محرم سال هفتم هجری روی داد، به دین اسلام پیوست. بدین معنی که او پیش از عمره ی القضاء مسلمان شده بود. حضرت عمروبن عاص و خالد بن ولید و عثمان بن ابی طلحه همگی در جمادی الاولی و فاصله زمانی آتش بس حدیبیه به دامان اسلام در آمدند. عمرو بن عاص(رض) قصد داشت اسلام گرویدن خود را اعلام کند . اما بطور پنهانی نزد نجاشی اسلامش را اعلام کرده بود. و روشن است که او پیش از اظهار مخفیانه اسلام نزد نجاشی ، خودش را به اسلام نزدیک نموده بود. از این رو ابراز تمایل در آشکار ساختن اسلام نتیجه و پیامد بلند پروازی و کنجکاوی های شخصی اش بود.
عمرو بن عاص(رض) به هنگام ترک سرزمین حبشه و پس از بازگشت از سفارتش، دراندیشه آن بود پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه بیاید . اما پس از آن تا سال هشتم هجری مصمم به ملاقات نگشت.
حضرت عمروبن عاص(رض) داستان اسلام آوردنش را این گونه بیان می کند):…سپس به قصد دیدار با رسول الله (ص) بیرون آمدم و به سوی مدینه به راه افتادم . در این اثناء با خالد بن ولید که از مکه می آمد ملاقات کردم.این واقعه قبل از فتح مکه – در رمضان سال هشتم هجری- روی داد. به خالد گفتم: ای ابو سلیمان به کجا می روی؟گفت سوگند به خدا … (لقد استقام المنسم)… بدون تردید که این مرد پیامبر است. سوگند به خدا ! می روم و مسلمان می شوم. پس تا کی؟(مبارزه و نبرد و قرار گرفتن در برابر این دین) {عمروبن عاص می گوید} گفتم: سوگند به خدا، من نیز (به اینجا) نیامده ام مگر اینکه دین اسلام را بپذیرم . از این رو هر دو به مدینه و به نزد رسول الله(ص) آمدیم. خالد بن ولید جلو رفت و مسلمان شد و با پیامبر(ص) بیعت نمود.سپس من نزدیک شدم و گفتم: ای رسول خدا! به این شرط با تو بیعت می کنم که گناهان گذشته و پیشین من آمرزیده شوند، نه گناهانی که بعدا می آیند. رسول الله(ص) فرمودند:«ای عمرو!بیعت کن زیرا اسلام تمام گناهان پیشین را محو می گرداند و هجرت کردن تمام گناهان پیش از خود را نابود می گرداند»{عمروبن عاص می گوید} از این رو با پیامبر بیعت کردم و سپس از آنجا رفتم.
و در روایتی پیامبر(ص) فرمودند:«بدان که اسلام آن گناهانی را که قبل از گرویدن مرتکب شده ای پاک می کند و هجرت تمام آنچه قبل از وی بوده را می زداید.» در این زمان عثمان بن طلحه با عمروبن عاص و خالد بن ولید همراه بود.

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …