همانا علت صالح نبودن تقلید جهت اثبات اصول، ظنی بودن آن است که یقین و قطعیت به انسان نمیدهد. اما آیا استدلال عقلی از این علت بری است؟ یا اینکه استدلال عقلی همانند تقلید خالی از ظن نیست، از اینرو جهت اثبات اصول هیچ گونه صلاحیتی ندارد و نباید بدان تکیه کرد؟.
استدلال عقلی عبارت است از به کارگیری عقل و به حرکت در آوردن آن برای تدبر و اندیشیدن در ادلهی عقلی به خاطر دستیابی به معانی مقصوده که در اینجا همان اصول عقاید است میباشد.
سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که: آیا این کار اگر از غیر معصوم صادر شود به طور قطع از خطا و اشتباه به دور است؟ جواب این است: نه، هرگز! اگر چنین نبود عقلاء راجع به اثبات و نفی معانی به دست آمده از راه ادلهی عقلی محض، در میان خود اختلاف نظر نمیداشتند. فلاسفه بهترین نمونه برای این مطلب هستند، که آنان در این خصوص میان خود اختلافات شدیدی دارند.
بنابراین، استدلال عقلی قابلیت خطا و اشتباه را دارد، از این رو از ظن و گمان منزه و بری نیست. پس چگونه میتواند به عنوان پایه و اساسی برای بنیان اصولی قرار گیرد که بر قطع و یقین نهادینه میشود؟
استدلال عقلی یا از شخص عالم سر میزند و یا از شخص عامی.
رأی عالم اگر قطعی و یقینی میبود، بدون شک صلاحیت آن را داشت که شخص عامی از او تقلید نماید و به او اعتماد کند در آن صورت تقلید در اصول دین قابل قبول میبود، چون از علت مانعه در این خصوص که همان ظن است، به دور است. و این مطلب مخالف اتفاق همهی علماست. بنابراین، استدلال عقلی یقینی نیست. و مادام که یقینی نیست پس ظنی است و امر ظنی نمیتواند دلیل برای اثبات اصول دین باشد.
از این رو استدلال عقلی نمیتواند جایگزین تقلید در اثبات اصول باشد، چون هر دو در یک علت مانعه که همان ظن است، اشتراک دارند.
این امر به نسبت رأی شخص عالم است، پس به نسبت رأی عامی چگونه باید باشد؟!
همانا امکان ظن و گمان در رأی عامی بیشتر از رأی عالم است. بنابراین، رأی عامی در این خصوص به ممنوع بودن و معتبر نبودن، اولیتر است.
بدین صورت برای ما روشن گردید که استدلال عقلی، شرط دلیل مسایل اصولی ـ که این شرط همان قطع یا یقین است – دارا نیست؛ بنابراین برای اثبات اصول عقاید نمیتوان بدان تکیه نمود.
پذیرش یک امر عقلی، مشروط به موافقت منقول با آن است، اما پذیرش منقول مشروط به موافقت معقول با آن نیست:
«همانا در (آفرینش) آسمانها و زمین نشانههایی هست برای مؤمنان».
اگر انسان با عقل خویش در آسمانها و زمین میاندیشید و به چیزهایی دست مییافت که با نصوص دینی در تناقض است – همان گونه که بسیاری از مردم این کار را میکنند – در این صورت آیا آنچه که بدان دست یافته، شرعاً معتبر میبود؟ و آیا در پیشگاه خدا به خاطر اعتقادش به غیر مراد خدا و مخالف آنچه که بر پیامبرش نازل فرموده، معذور میبود؟
گمان نمیکنم که انسان عاقل قائل به این باشد؟ بنابراین، استدلال عقلی شرعاً و بلکه عقلاً معتبر نیست مادام که با نص دینی موافقت و سازگاری نداشته باشد.
از این رو، تنها نصوص دینی اصل است و آنچه که انسان با عقل خود بدان دست مییابد، فرع و تابع آن است، که وظیفهی آن تأیید مسایلی است که ابتدائاً به وسیلهی نصوص دینی ثابت شده است. اما عکس آن درست نیست آن گونه که دیدگاه امامیه بدان قائل است.