یعنی هم شخص و هم اسباب جزء برنامهی خداوند هستند. پس این برنامهی اوست که اگر کسی اسبابی را به کار گرفت به ثروت دست یابد و هرکس اسبابی به کار نگرفت به ثروت دست نیابد. دیگر این به فجور و تقوا و… ربطی ندارد.
در گذشته نیز این اشتباه صورت گرفته است. شخصی به نام «ابن راوندی»[۱] که ظاهرا فردی بیدین بوده است گویا این اشعار از او میباشند و آن قدر سردرگم بوده است که ندانسته این رزق و روزی به اسباب و مسببات مربوط است. او در اشعارش میگوید:
کم عاقل عاقل أعـیت مذاهبه | وجاهل جاهل تلقاه مرزوقا | |
هذا الذی ترک الافکار حائره | وصیر العالم النحریر زندیقا |
ترجمه: «چقدر انسانهای عاقل و عالم هستند که برای کسب نعمتهای مادی و دنیوی تمام راهها بر آنان بسته شده است و چقدر انسانهای نادان و جاهل وجود دارند که رزق و روزی بسیاری در اختیارشان است. این است که افکار را سرگردان میکند و دانای ماهر را زندیق و بیدین کرده است».
اما بسیار نادان است کسی که بدین خاطر بیدین میشود. او تصور کرده است که چون صرف و نحو و چیزهایی از این قبیل خوانده است باید از آسمان برایش طلا و روزی فرستاده شود بیخبر از اینکه اگر صرف و نحو میخواند سببش این است که معنای (کلمات و جملات) عربی را بداند نه اینکه درهم و دینار برایش نازل گردد.
یعنی کسانی که او آنها را به حساب عالم و دانشمند قرار داده است اگر به ثروتی دست نیافتهاند به این خاطر است که اسباب را به کار نگرفتهاند و کسانی که او آنها را جاهل قلمداد کردهاند اگر به ثروتی دست یافتهاند بدین خاطر است که اسباب را به دست آوردهاند. همانگونه که پیشتر نیز بیان کردیم این عالم بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده شده است.
یکی اسبابی را برای هدایت فراهم میکند و خداوند هم او را هدایت میکند و یکی هم اسبابی را برای گمراهی مهیا میکند و خداوند هم او را گمراه میکند. یکی اسبابی را برای عزت آماده میکند و خداوند هم او را عزت میبخشد و یکی هم اسبابی را برای ذلت فراهم میکند و خداوند هم او را ذلت میدهد. پس تمام اینها از طریق اسبابی روی میدهند که خداوند هم خالق سبب آن است و هم ربط دهندهی بین سبب و مسبب آن. اما بیتوجهی انسان را چنان میکند که از اینها صرف نظر و توجه میکند و در نتیجه این اشکالات ایجاد میشوند.
مثالی بسیار ساده: مثلاً اگر اکنون آیهای نازل میشد و فرض کنیم میفرمود که خداوند چون که میخواست محمد رضا[۲] ذلیل شود پس او ذلیل شد یا قاعدهی عمومیاش آنکه:
﴿تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ﴾ [آل عمران: ۲۶] «(بگو: پروردگارا!) هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هرکس را بخواهی خوار میداری».
و مردم در اینجا میگویند که «خوب خدا کجا بود؟ مردم خودشان تظاهرات کردند و او را بیرون کردند!.
میگوئیم که این هم دوباره به همان مسئله باز میگردد که از ابتدا طرحی از طرف خداوند برای مردم ریخته شده است و آن طرح هم این است که وقتی ظلمی از طرف «محمد رضا» صورت گرفت پس از مدتی مشخص، دیگر قابل تحمل نشود و تظاهرات و کشت و کشتار و… انجام شود و او (یعنی محمد رضا) با فشار و قتل کوتاه نیاید تا اینکه نهایتاً مجبور شود که با گریه فرار کند. این است که اگر بخواهد ذلیلش کند بدینگونه او را ذلیل میکند. پس اوست که ذلیل میکند اما از طریق اسباب.
[۱]– ابوالحسین احمد بن یحیی بن اسحاق اصلاً ایرانی و از مردم راوند (میان اصفهان و کاشان) بود. ابن خلکان گوید که ابن راوندی عقاید خاص خود را داشته است و صد و اندی کتاب دارد. ابن الندیم گوید که «او در اول مردی خوشسیرت و نیکو مذهب و با آزرم بود و به جهاتی که پیش آمد از جمله آن صفات بگشت چنانکه بیشتر کتب او کفریات است. » گویند که او هنگام مرگ از عقاید باطلهی خویش بازگشت و توبه کرد. الله اعلم (مترجم)
[۲]– مقصود محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع پیشین است. (مترجم)