اختلاف مجتهدان اسباب زیادی دارد که آنها را باید در جاهای خودشان در کتابهای فقه و اصول فقه و خلاف شناخت و هدفِ ما در این جا تفصیل و شرح همهی آن موارد نیست. در این جا، از میان آن اسباب به چند مورد بسنده میکنیم، از جمله: «اختلاف آنان در قواعد تفسیر نصوص قرآن و سنت» که این موضوع منجر به اختلاف آنان در احکام استنباط شده از قرآن و سنّت میشود. از دیگر اسباب اختلاف آنان، این است که سنّت نبوی به صورتی موثق و مطمئن به برخی از فقها میرسد و آنان معنا و مقصود حدیث را فهم کرده، به مقتضای آن قایل میشوند، در حالی که این سنّت به فقیه یا فقهای دیگر نمیرسد و در نتیجه، آنان دست به اجتهاد میزنند و گاهی این اجتهادشان موافق با حکم سنّت و گاهی مخالف با حکم سنّت میشود و این مجتهدِ مخالف سنت، به خاطر این مخالفتِ خود معذور است و گاهی هم این سنتی که با آن مخالفت ورزیده به او میرسد و او از سخن خود که مخالف با آن سنّت بوده است برمیگردد و در نتیجه، اختلاف زایل میشود، اما گاهی این سنّت به او نمیرسد و این قولِ مخالف به صورت منسوب به او باقی میماند و گاهی، دیگران از روی تقلید یا حسن ظن به گویندهی آن، از این سخن تبعیت میکنند و در نتیجه، اختلاف در میان نسلهای بعد باقی مانده، آنان از آن دست برنمیدارند. گاهی هم، حدیث شریف نبوی به طریقی غیر موثق به دست فقیه میرسد و به همین دلیل، او آن را قبول نمیکند، اما همین حدیث به شکلی موثق به دست فقیه دیگری میرسد و او به مقتضای آن حدیث قایل میشود و در نتیجه، اختلاف روی میدهد. گاهی نیز، حدیث به دست فقها میرسد و آنها هم به طریق وصولش اطمینان دارند، لکن در مورد دلالت و مقصود آن باهم دچار اختلاف میشوند و در نتیجه، در مورد احکامی که استنباط میکنند، میان آنان اختلاف روی میدهد و این مورد باب وسیعی برای اختلاف دارد و چیزی که بر مسلمانان واجب است که آن را بدانند، این است که هیچیک از ائمهی مسلمین که ورع و پرهیزگاری و تقوی و علم آنان مورد اذعان است، هرگز در حالی که بداند که حدیثی صحیح است و نسخ نشده است و دلالتِ آن واضح و روشن میباشد، به طور عمدی با آنان مخالفت نمیورزد؛ چنین گمانی در مورد مسلمانان عامی هم وجود ندارد، چه برسد به علمایی که خداوند شأن و منزلت آنان را بالا برده است و میفرماید: ﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ﴾ [المجادله: ۱۱]، «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و به آنان که بهره از علم دارند، درجات بزرگی میبخشد». بنابراین، برای شخص مسلمان جایز نیست که زبان به جرحِ این ائمهی مجتهد در دین بگشاید با این استدلال که آنان سخن مخالف حدیث گفتهاند، زیرا آنان در این مخالفت خود معذور میباشند و خداوند هم هیچکس را به بیشتر از توانایش مکلّف نمیسازد و آنان به خاطر اجتهاد و این که شناختِ حق و احکام شرع را قصد کردهاند، مأجور میباشند.
مقاله پیشنهادی
خیار(داشتن اختیار در معامله)
حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …