گاهی، همانند چنان اخلاق نکوهیدهای یا نمونهای از آن در میان مسلمانان هم ایجاد میشود و موجب تفرقه و اختلاف مذموم در میان آنان میگردد، زیرا نفس افراد استعداد ظالم و حسادت و میل به برترییافتن در زمین- ولو از راه فساد- را دارد و اینها همه از مظاهر بغی میباشند. از جمله صورتهای بغی که در میان مسلمانان ایجاد میشود، این است که یک گروه کار مشروع و جایزی را انجام دهند، اما گروهی دیگر، از سرِ بغی و کینه نسبت به آنها آن کارشان را مورد انکار و سرزنش قرار دهند، مانند آنچه در تنوع و گوناگونی برخی از عبادات چون اذان و اقامه و قنوت و دعای استفتاح و نماز جنازه و نماز عید قربان و عید رمضان و چیزهایی از این قبیل، روی میدهد، زیرا هیئات این نوع از عبادات و کیفیتهای آنها همه جایز و مشروع میباشند و اگر هم در مورد آنها سخنی وجود داشته باشد، بر سر افضیلت است و نه در مورد مشروعیت، اما به سببِ بغی گاهی، برخی دیگران را به این خاطر که در این موارد به سانِ آنان عمل نمیکنند مورد انکار قرار میدهند و بلکه گاه به این مقدار هم بسنده نکرده، با گروه دیگر دشمنی ورزیده، قطع رابطه میکنند و در نتیجه، در اختلاف مذموم میافتند.
از دیگر صورتهای بغی در میان مسلمانان این است که هر گروهی همهی چیزهای حق و باطلِ گروه دیگر را مورد جحد و رد و انکار قرار دهد و این از چیزهایی است که موجب تفرقه و اختلاف مذموم میگردد، زیرا گروهی گروهِ دیگر را با وجود علم و یقینی که به حقِ موجود در نزد او دارد هم، اهل تعدی و باغی میداند، چه آن گروه همهی آنچه را که این گروه دارد جحد و رد کرده است و این جحد و انکار را وا میدارد که رد باطل موجود در نزد خود را قبول نکند. در آیهای نیز خداوند متعال در مورد این صورت از بغی میفرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ﴾ [البقره: ۱۱۳]، «یهودیان میگویند: مسیحیان دارای هیچ حق و حقیقتی نبوده، بر چیزی نیستند و مسیحیان نیز میگویند: یهودیان دارای هیچ حقی و حقیقتی نبوده، بر چیزی نیستند». این مذمت متوجه هردو گروه است به خاطر در پیشگرفتن این روش ناپسند که از مظاهر بغی است. چنین موردی در میان مسلمانان هم روی داده است، زیرا مثلاً اهل تصوف، اهل فقه را به خاطر تأکید بر امورِ ظاهری و اهل فقه، اهل تصوف را به علّت تأکید بر امور باطنی مورد انکار و سرزنش قرار میدهند و هریک روش دیگری را فاسد میدانند و همهی خطا و صواب موجود در نزد همدیگر را مورد انکار قرار میدهند و این امر موجب تفرقه و کدورت در میان دو گروه و افتادن آنان در خلاف مذموم میگردد. علّت همهی این موارد نیز بغی و عدم رعایت انصاف از جانب هر طایفه به نسبت دیگری است، زیرا به موارد صواب و حقی را که نزد همدیگر وجود دارد اقرار نکرده، بدین اعتراف نمیکنند که تنها قرآن و سنّت همان میزانی است که همه باید تابع آن باشند، تا آنچه را که قرآن و سنّت صواب و حق ندانست باطل بدانند و باید دانست که اسلام هم اعمال باطنی و قلبی را آورده و هم اعمال و کردار ظاهری را.