امام نفطویه رحمه الله میفرماید: عباس بن وزیر به من گفت: روزی در پیش مأمون نشسته بودیم، ناگهان مأمون عطسهای زد، لیکن کسی جواب عطسۀ وی را نداد. چنانچه از این سکوت و برخورد ما ناراحت شده گفت: چرا این سنت را ترک نمودید؟ در پاسخ گفتیم: بخاطر پاس احترام و عظمت امیرالمؤمنین این کار را نکردیم. اما مأمون گفت: من از آن پادشاهانی نیستم که از دعای خیر و رحمت خداوند بینیاز باشم[۱].
[۱]– تاریخ الخلفاء از علامه سیوطی ص ۳۱۴٫