از خدا راضی باش

اینکه بگویی: «به الله به عنوان پروردگار و به اسلام به عنوان دین و به محمد  صلی الله علیه وسلم  به عنوان پیامبر، راضی هستم»، لوازم و شرایطی دارد؛ از جمله اینکه از پروردگارت راضی باشی و به دستورات و قضا و تقدیر خیر و شر او راضی و خرسند گردی. ایمان به تقدیر و قضا به صورت گزینشی درست نیست؛ یعنی اینکه اگر تقدیر الهی، طبق میل تو بود، از آن راضی باشی و اگر بر خلاف میل تو بود، از آن ناراضی باشی؛ بنده نباید اینگونه باشد.

کسانی بوده و هستند که تنها در راحتی و خوشی و هنگام برخورداری از نعمت، از او راضی و خشنود می‌شوند و در سختی‌ها به مخالفت با او بر می‌خیزند: ﴿فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَهٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَهَۚ﴾ [الحج: ۱۱] «اگر خیری به او برسد، بدان مطمئن می‌شود و اگر بلایی به او برسد، روی می‌گرداند؛ دنیا و آخرت را از دست داده است».

بادیه نشینان، اسلام می‌آوردند؛ وقتی می‌دیدند که باران می‌بارد و گیاهان سبز می‌شوند، می‌گفتند: این، دین خوبی است. پس اطاعت می‌کردند و به دین خود پایبند می‌شدند؛ اما وقتی قحط سالی می‌آمد و اموال، از دست می‌رفتند و چراگاه‌ها خشک می‌شدند، از دین بر می‌گشتند و رسالت و دین خود را رها می‌کردند. چنین اسلامی، اسلام هواپرستی و اسلام تمایلات است. مردمانی هستند که از خداوند خشنودند؛ چون آنها چیزی را می‌جویند که نزد خداست؛ آنها رضامندی و فضل و لطف او را می‌خواهند و برای آخرت تلاش می‌کنند.

کسی که خداوند، او را برای بندگی و خدمت دین انتخاب می‌نماید، اما او، این گزینه و توفیق را نمی‌پذیرد، سزاوار است که برای همیشه سقوط کند و هلاک گردد. ﴿ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ ١٧۵﴾ [الأعراف: ۱۷۵] «آیات خود را به او دادیم؛ او، خودش را از آن بیرون کشید؛ پس شیطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد». ﴿وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِیهِمۡ خَیۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ وَلَوۡ أَسۡمَعَهُمۡ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣﴾ [الأنفال: ۲۳] «و اگر خداوند در آنها خیری سراغ داشت، آنها را می‌شنوانید و اگر آنها را بشنواند، پشت می‌کنند در حالی که رویگردانند».

رضامندی، دروازه تدین و دینداری است؛ از این در، مقربان، وارد بارگاه پروردگارشان می‌شوند؛ مقربان درگاه الهی، کسانی هستند که به هدایت او خرسند و شادمانند و تسلیم فرمان او می‌باشند. پیامبر  صلی الله علیه وسلم  غنایم حنین را تقسیم کرد؛ آن حضرت  صلی الله علیه وسلم  به بسیاری از سران عرب‌ها و آنهایی که اخیراً مسلمان شده بودند، غنیمت داد و به انصارy با اعتماد به رضامندی و ایمان یقین و خیر فراوانی که در دل‌هایشان بود، چیزی نداد؛ آنها چون مقصود پیامبر  صلی الله علیه وسلم  را نمی‌دانستند، ناراحت شدند. پیامبر  صلی الله علیه وسلم  آنها را جمع کرد و راز مسئله را برایشان توضیح داد و به آنها گفت که او، با آنهاست و آنها را دوست دارد و فقط بدین خاطر به عرب‌های تازه مسلمان، غنیمت داده که دل‌هایشان را به دست آورد. چون یقین آنها، ناقص است و به انصار فرمود: «آیا شما راضی نمی‌شوید که مردم با گوسفند و شتر برگردند و شما با پیامبر خدا به خانه هایتان برگردید؟ انصار، دوستان خاص پیامبر هستند و دیگران، دوستان عمومی او؛ خدا، بر انصار و بر فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار رحم کند. اگر مردم در وادی و مسیری حرکت کنند و انصار به وادی و مسیر دیگری بروند، من به همان وادی و راهی می‌روم که انصار می‌روند».

در این هنگام شادی، سراسر وجود انصار را فرا گرفت و آرامش یافتند و به موفقیت دستیابی به رضامندی خدا و پیامبرش نایل گشتند.

کسانی که به رضامندی خدا چشم دوخته‌اند ومشتاق بهشتی هستند که به اندازه آسمان‌ها و زمین گسترده است، تمام دنیا را با این رضامندی عوض نمی‌کنند.

بادیه نشینی در حضور پیامبر  صلی الله علیه وسلم  مسلمان شد؛ پیامبر  صلی الله علیه وسلم  مقداری مال به او داد. او گفت: ای پیامبر خدا! بدین خاطر با تو بیعت نکرده‌ام. پیامبر  صلی الله علیه وسلم  فرمود: بر سر چه چیزی با من بیعت نموده‌ای؟ ضمن اشراه به گلویش گفت: بر سر این با تو بیعت کرده‌ام که تیری بیاید و به اینجا بخورد و از اینجا بیرون برود؛ (به پشت گردنش اشاره کرد). پیامبر  صلی الله علیه وسلم  به او گفت: «اگر با خدا راست بگویی، با تو راست خواهد کرد»؛ سپس بادیه نشین در جنگ شرکت کرد و تیری به او خورد و از گلویش بیرون آمد و در حالی که راضی و خشنود بود، به لقای پروردگارش شتافت.

روزی پیامبر  صلی الله علیه وسلم  اموالی را تقسیم کرد و آنها را به کسانی داد که در دینداری و امانتداری، ضعیف بودند و در دنیای خوبی‌ها و آرمانها تهیدست؛ اما به مردمانی که در راه خدا لبه شمشیرهایشان کج شده بود و اموالشان را در راه خدا خرج کرده و برای دفاع از دین مجروح شده بودند، چیزی نداد و به آنها گفت: «من، به مردمانی که بی‌قراری و طمع در دل‌هایشان هست، می‌دهم و به برخی از مردم چیزی نمی‌دهم؛ چون خداوند، در دل‌هایشان، ایمان یا خیر قرار داده است. یکی از آنها عمر و بن تغلب است».

عمر و بن تغلب رضی الله عنه همواره می‌گفت: این، سخنی است که نمی‌خواهم به جای آن تمام دنیا به من داده شود.

این، رضایت از خدا و خرسندی از حکم پیامبرش می‌باشد. تمام دنیا نزد این صحابی با یک کلمه پیامبر  صلی الله علیه وسلم  که حکایت از رضامندی دارد، برابر نیست.

پیامبر  صلی الله علیه وسلم  اصحابش را به پاداش الهی و بهشت و رضامندی او وعده می‌داد. رسول خدا  صلی الله علیه وسلم  هیچ یک از اصحابش را به قصر یا حکومت یک سرزمین یا باغی وعده نداد؛ بلکه همواره به آنها می‌گفت: چه کسی فلان کار را می‌کند؟ هرکس، آن را انجام دهد، پاداش او، بهشت است و یا می‌فرمود: اگر فلان کار را بکند، در بهشت همراه من خواهد بود. چرا که پاداش تلاش و جان و مالی را که در راه خدا، تقدیم نمودند، در آخرت می‌بینند و از آنجا که دنیا، ناچیز و بی‌ارزش است، تمام دنیا، نمی‌تواند به عنوان مزد و پاداش، با تلاش‌های سترگ آنان برابری نماید.

در ترمذی روایت شده که عمر رضی الله عنه از پیامبر  صلی الله علیه وسلم  اجازه خواست که برای ادای عمره برود؛ پیامبر  صلی الله علیه وسلم  به او گفت: برادرم! مرا از دعای خود فراموش مکن.

پیامبر هدایت و پیشوای معصوم این سخن را می‌گوید؛ کسی درخواست دعا می‌کند که خودسرانه حرف نمی‌نزد. از اینرو این، سخنی بزرگ و گرانقدر است. عمر رضی الله عنه همواره می‌گفت: این، سخنی است که دوست ندارم به جای آن تمام دنیا را داشته باشم. شما خودتان چنین احساس کنید که پیامبر به شما بگوید: مرا از دعای خود فراموش مکن؛ چه حالتی به شما دست می‌دهد؟!

رضایت پیامبر  صلی الله علیه وسلم  از پروردگارش وصف ناپذیر است. او، در توانگری و فقر، در جنگ و صلح، در قدرت و توانایی و هنگام ضعف و ناتوانی، در تندرستی و بیماری و در سختی و راحتی، از خدا راضی بود.

وی، تلخی و رنج یتیمی‌را کشید؛ فقیر بود؛ چنانکه خرمای نامرغوبی هم برای خوردن نمی‌یافت؛ از گرسنگی بر شکم خود سنگ می‌بست. یک بار مقداری جو از یک یهودی قرض کرد و ردایش را گرو گذارد؛ روی حصیر می‌خوابید و اثر آن بر پهلویش می‌ماند.

سه روز می‌گذرد، اما چیزی برای خوردن نمی‌یابد و با این حال از پروردگارش راضی و خشنود است: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِیٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیۡرٗا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَیَجۡعَل لَّکَ قُصُورَۢا ١٠﴾ [الفرقان: ۱۰] «خجسته است خداوندی که اگر بخواهد به تو بهتر از این می‌دهد، باغ‌هایی که رودبارها از زیر درختان آن روان است و برایت کاخ‌هایی قرار می‌دهد».

در اولین رویارویی و روزی که او، در حزب خدا بود و تمام دنیا با تمام قدرت در مقابل او ایستادند، او از خدا راضی بود. در زمانی که عمو و همسرش خدیجه، وفات کردند و به شدت تکذیب شد و به کرامت او توهین گردید و صداقت او را زیر سؤال بردند و او را به دروغگویی و جادوگری و کهانت و دیوانگی متهم کردند، از خدا راضی بود؛ روزی که از شهر و دیارش طرد و آواره گشت و از شهری که کودکی خود را در آنجا گذرانده بود و یادآور خاطرات بچگی و بازی‌های دوران کودکی و جوانیش بود، بیرون رانده شد، نگاهی به مکه انداخت، اشک‌هایش سرازیر شد و گفت: تو را از تمام شهرها بیشتر دوست دارم و اگر اهالی تو، مرا بیرون نمی‌کردند، تو را ترک نمی‌کردم؛ اما با این حال از خدا راضی بود.

زمانی که به طائف رفت تا دعوت خود را عرضه کند، مردم طائف به بدترین شکل از او استقبال کردند و او را چنان سنگ زدند که پاهایش خونین شد؛ اما او، از پروردگارش راضی بود. آنگاه که از مکه رانده شد و در راه مدینه با اسب‌ها به تعقیبش پرداختند و زمانی که به هر سو می‌رفت، مانعی سر راهش ایجاد می‌کردند، از خدا راضی بود. آری! او، از پروردگارش در هرجا و در هر وقت راضی بود؛ در جنگ احد شرکت می‌کند، سرش زخمی می‌گردد، دندانش می‌شکند، عمویش شهید می‌شود و یارانش، به شهادت می‌رسند و لشکرش، آسیب می‌بیند، اما او می‌گوید: پشت سر من صف ببندید تا پروردگارم را ستایش کنم.

کافران اعم از منافقان، یهودیان و مشرکان، بر ضد او با یکدیگر هم پیمان شدند، اما او، استوار و با توکل به خدا و در حالی که کارش را به خدا سپرده، ایستادگی می‌کرد و به این افتخار نایل می‌گردید که: ﴿وَلَسَوۡفَ یُعۡطِیکَ رَبُّکَ فَتَرۡضَىٰٓ ۵﴾ [الضحی: ۵] «و پروردگارت به تو خواهد داد؛ پس خوشنود می‌شوی».

 

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …