ازآنچه بین تو و علی ابن ابیطالب اتفاق افتاده باخبر شدیم…
و ما فکر میکنیم شما مستحق تر به خلافتید اگر امرکنید لشکری میفرستم که سر علی راتقدیمت کنند…
معاویه جواب داد..
“ازمعاویه به هرقل” دو برادر با هم مشاجره کرده اند تو چکاره ای که دخالت میکنی؟
اگر لال نشوی لشکری را بسویت میفرستم که ابتدایش پیش تو وانتهایش پیش من باشد که سرت را بیاورند وبه علی تقدیم کنم..
زمانی که ما بزرگ بودیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خالد بن ولید نامه ای رابه کسری پادشاه ایران نوشت وچنین گفت..
اسلام بیاور تا سالم بمانی والا مردانی رابه سویت روانه میکنم که مرگ را دوست دارند همانگونه که شما زندگی را..
زمانیکه کسری نامه راخواند نامه ای به پادشاه چین نوشت و از او تقاضای کمک و نجات کرد..
پادشاه چین جواب داد:
ای کسری من و مردانم توان مقابله با قومی را نداریم که اگر اراده کنند کوه را جابجا میکنند..
چه عزتی داشتیم..
(آن زمان که بزرگ بودیم)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
در دولت عثمانی..وقتی کشتیهای عثمانی ازجلوی لنگرگاههای اروپایی عبور میکردند..کلیساها از بصدا در آوردن ناقوسها خودداری میکردند ازترس اینکه مسلمین پیاده شده وآن شهر رافتح کنند…
آن زمان چه بزرگی ما داشتیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
زمان حکومت عثمانی بردرب منازل دونوع کوبنده بود یک کوچک و یک بزرگ…
هرزمان کوبنده بزرگتر به صدا در میامد میفهمیدند که مردی پشت درب است پس مرد خانه برای باز کردن درب میرفت و هرزمان کوبنده ی کوچکتر به صدا در میامد میفهمیدند خانمی پشت در است پس خانم خانه برا گشودن درب منزل میرفت…
وهرزمان خانواده ای مریض داشتند بردرب منزل گل قرمزی آویزان میکردند تا مردم بدانند وصدایشان را بلند نکنند…
چه بسیار باعزت بودیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
درشبی که لشکر صلاح الدین ایوبی برای فتح بیت المقدس خود را آماده میکرد… فرمانده بزرگ صلاح الدین ایوبی داشت به خیمه ها سر میزد ووارسی میکرد..ازاین خیمه صدای نمازخواندن اهلش میامد..دیگری اهل خیمه درحال ذکرکردن بودند..آنیکی درحال قرائت قرآن بودند..تا اینکه رسیدند به خیمه ای که ساکنینش خواب بودند..
به همراهانش گفت: بخاطر این خیمه شکست میخوریم..
چه عزتی داشتیم…….