حکایت اسلام در ترکیه و جزر و مد آن طی قرن گذشته انعکاسی است روشن از نبرد حق و باطل. جنگ قابیل خودخواه و مغروری که هیچ عقل و منطقی نمیشناسد، و خون جلوی چشمانش را گرفته، و هابیلی که دلسوزانه به برادر ددمنش و خونخوارش میگوید:” «لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ ۖ إِنِّی أَخَافُ اللَّـهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ »﴿المائده/ ٢٨﴾ {اگر دست خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى، من دستم را به سوى تو دراز نمىکنم تا تو را بکشم، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان مىترسم.}
گر چه در ظاهر پوستینی که قابیلهای ترک بر تن داشتند همان شعار “جدایی دین از سیاست” و برپایی نظام مردم سالاری و دمکراسی به شیوه غربی را داشت ولی در میدان عمل ریشه کن کردن دین و ستیز با فطرت اسلامی بود که در اعماق ملت ترکیه ریشه دوانده است.
اسلام در ترکیه روزهای بسیار تلخی را سپری کرد. روزهایی که یادآوری آنها به یک کابوس سیاه وحشت بیشتر شبیه است تا به گزارشی از تاریخ!
نه تنها نماز و قرآن و شکل و شمایل اسلامی جرم نابخشودنی بود که اعدام و تیرباران را در برداشت، بلکه زبان عربی و حروف عربی نیز مورد تجاوز سربازان حقود و کینه توز و ددمنش قرار گرفت..
یکی از سالخوردگان ترکیه از خاطرات دردناک آن روزها میگفت: کار بجایی رسیده بود که به کلی نا امید شده بودیم. گمان میکردیم اسلام برای همیشه در ترکیه زنده بگور خواهد شد. در آن روزها شیخ ابو الحسن ندوی هندی به ترکیه آمده بود. در یک جلسه خصوصی با ایشان درد دل میکردیم. ایشان در کمال آرامش قلب، با چشمان مؤمنی که گویا پرده غیب را میخواند گفت:
«…وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ .. »﴿البقره/١۴٣﴾
“.. و خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند..”!
منظورش برایمان گنگ بود، از ایشان خواستیم توضیح دهند. ایشان گفتند: سوره کهف را بخوانید. خداوند در این سوره از دو پسر بچه یتیم خبر میدهد که بخاطر اینکه یکی از نیاکانشان نیکوکار بوده، آنها را مورد عنایت خود قرار داده است. {وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً} خداوند هرگز اجازه نخواهد داد اسلام در ترکیه از بین برود، چرا که در پدران شما در طول تاریخ پر فراز و نشیب افرادی بسیار پاک سیرت و نیکو سرشت و با تقوا و پرهیزکار بودهاند… شما فرزندان آنهائید و لطف و رعایت الهی شامل حالتان خواهد شد!
خلافت عثمانی پس از نگاشتن صفحاتی از مجد و پیروزی و عزت و سربلندی در تاریخ اول خود، در سایه نظام فاشل سلطنت گرایی و انتقال قدرت بصورت میراثی روی به ناکامی گذاشت. و در پایان کار از هیکل بیمار آن بوی تند قومگرایی و ترک منشی، و تحقیر ملتهای دیگر به مشام میرسید، ظلم و ستم در اطراف مملکت بیداد میکرد. سلطنت آستانه مست غرور و از همه جا بیخبر عربده میکشید..
دشمن از این نقطه ضعف و بیماری عمیق به بهترین روش بهره برداری کرد و در ۱۹۲۴ صدای سقوط خلافت عثمانی جهان را لرزانید.
آخرین طناب بسیار باریک و پوسیدهای که جهان اسلام را بهم میدوخت، و مسلمانان را میتوانست زیر یک پرچم گرد هم جمع کند پاره شد. قومگرایی و دین ستیزی و دعوت به تقلید جهان غرب مد روز شده بود. دیگر مشکلات هر منطقه تنها درد آن شهر و دیار به شما میرفت، اسلامی بودن دردها و مشارکت برادر مسلمان در حل مشکلات همسایهاش تدخل در مسائل دیگران تلقی شد.
این تنها درد ترکیه نبود، بیماری هولناکی بود که به تمامی جهان اسلام سرایت کرده بود.
“کمال اتاتورک” حرکت ریشه کن سازی خلافت اسلامی را با زیرکی ومکر بیمانندی طرح ریزی کرد، در ابتدای کار بسیاری از مردم او را ناجی و معمار آینده روشن تلقی کردند. احمد شوقی امیر الشعرای عرب او را خالد ترک نامید و در شعرش از او خواست تا پهلوانیها و رشادتهای خالد بن ولید (رضی الله عنه) را بار دگر به تاریخ بشریت یادآور شود:
اللَهُ أَکبَرُ کَم فی الفَتحِ مِن عَجَبٍ *** یا خالد الترک جدد خالد العرب
و شخصیتهایی اسلامی در داخل ترکیه در کنار او ایستادند!…
ولی دیری نپائید که خورشید حقیقت از پس ابرهای نیرنگ و حیله کمال اتاتورک بیرون جهید و چهره گرگ درنده ظاهر شد!
مسلمانان جهان با سقوط خلافت اسلامی احساس یتیمی کردند. به قول اقبال شاعر مشرق زمین: درد ما کمتر از یعقوب نیست .. او پسر گم کرده و ما پدر!
در خارج از ترکیه فعالیتهایی برای برپایی مجدد خلافت اسلامی پایهریزی شد. امام حسن البنا در مصر جماعت اخوان المسلمین را در سال ۱۹۲۸ پایه ریزی کرد. در پاکستان مولانا مودودی جماعت اسلامی را نیز بر مبنای بیداری اسلامی و برقراری وحدت جهانی اسلامی بر پا نمود. در مغرب و الجزائر و در گوشه و کنار جهان اسلامی فعالیتهای مشابهی صورت گرفت، و برپایی خلافت اسلامی چون آرزویی گم شده امید هر مسلمان شد. و بعدها فعالیتهایی چون حزب تحریر شعار خود را ” برپایی خلافت اسلامی” نامیدند. و هر جا مسلمانان جای پایی یافتند سرود برپایی خلافت نواختند، طالبان خود را امارت اسلامی نامیدند، و هر روستایی که در عراق بدست چند جوان پرشور و عاطفه مسلمان در افتاد امارت اسلامی خوانده شد!!..
جماعتهای اسلامی در هر گوشه و کنار روئیدن گرفت، اختلافهای سلیقهای و تفاوت فرهنگی وعقلی و علمی و نحوه نگرشها باعث بروز احتکاک واحیانا تنش و برخورد فیزیکی در بین افراد شد، و هر یک از داشتن امامی بخود میبالید و عاقلان مینالیدند که: هر یک از ما را امامی است و لیکن همه بی امامیم!
در ترکیه شیخ سعید بیران ـ مشهور به سعید کردی ـ از پیروان طریقه نقشبندی اسلحه بدست به مصاف فرعون زمانه رفت. ولی متأسفانه نیروی نظامی بسیار قدرتمند اتاتورک توانست قدرت ناچیز شیخ سعید را در نطفه خفه کند و او و بسیاری از همقطارانش را اعدام کرد.
شاید از نافله سخن باشد که در اینجا اشاره کنم که حرکت تصوف در ترکیه با نظام صوفیگری در سایر مناطق جهان اسلامی در این مرحله و پیش از آن بسیار تفاوت داشت. اگر صوفیگری در بسیاری از مناطق نوعی اندماج بین ظواهر اسلامی و رسوبات دیانتهای گذشته بود، و اگر نوعی مذهب فروشی و دعوت بسوی قبر پرستی و خرافات واوهام گرایی بود، در ترکیه سیمایی از تزکیه نفس و پاکی از زشتیها و گناهان و پیروی کامل از رسول خدا صلی الله علیه وسلم به شمار میآمد.
شاخصترین رهبران خلافت اسلامی که در خدمت به اسلام و گسترش دایره آن در جهان، در راه خداوند متعال زبانزد خاص و عامند چون؛ سلطان محمد فاتح، و سلطان مراد ثانی، و سلطان بایزید صاعقه، و سلطان سلیم اول و بسیاری دیگر، از جمله پیروان این دیدگاه از صوفیان هستند که نه تنها در سوراخهایی بنام “خانقاه” نخزیده بودند، بلکه در متن جامعه قرار داشتند و با جریانهای سیاسی و زنده روز آشنایی کامل داشتند و از گفتن حق و دفاع از آن هراسی نداشتند، و هرگاه موقعیت اقتضا میکرد چون سعید کردی یک تنه در مقابل لشکر فرعون زمانه قد علم میکردند.
با ریخته شدن خون سعید کردی طرح تجربه و نگرشی جدید برای فعالیت اسلامی ریخته شد. نگرشی که فعالیت اسلامی را نوعی معرکه تلقی میکرد، که باید بصورت بسیار برنامهریزی شده و دقیق پیش رود. این نگرش را علامه بزرگ و مجدد روزگارش بدیع الزمان نورسی (۱۸۷۷ ـ ۱۹۶۰) پایه ریزی کرد.
شیخ نورسی که در متن جامعه سیاسی روز بود، و با کمال اتاتورک از نزدیک آشنایی داشت، و در ابتدای کار تا حدودی بدو امیدوار بود، با شعار “پناه بر خدا از شیطان و سیاست” ـ أعوذ بالله من الشیطان والسیاسه ـ از میدان سیاست کناره گیری کرده، برنامهای تربیتی برای ساختار بنیه و پایه جامعه تقدیم داشت…
برنامه سعید نورسی در واقع همان تصوری بود که اخوان المسلمین در کشورهای عربی و جماعت اسلامی در کشورهای هندی روی آن کار میکردند، با این تفاوت که هر منطقه از جهان اسلام از ویژگی خاص خود برخوردار بود. برای همین چون نامه حسن البنا بنیانگذار حرکت اخوان المسلمین در مصر بدو رسید که او را به برنامه اخوان دعوت میکرد، در رد آن نوشت: ما جماعت اخوان در ترکیه و شما جماعت نور در مصر هستید!
متأسفانه دیدگاه عمیق و برنامه مرحلهای شیخ نورسی در فهم بسیاری از کسانیکه خود را پیروان او تلقی میکنند نگنجید و هوا داران او که امروزه شاید بیش از ۱۲ جماعت اسلامی را در ترکیه تشکیل میدهند، از کوته اندیشی بسیار شدیدی رنج میبرند. و حتی برخی راه به بیراهه بردهاند!
در سایه نظام دیکتاتوری و دین ستیز کمال اتاتورک و پس از او ارتش ترکیه سعید نورسی سالهای عمر خود را در بین زندان و بیش از ۳۵ سال تبعید سپری کرد. و با این وجود نوشتههای او که به “رسائل نور” مشهورند ورد زبانهای مردم شهر و روستای ترکیه بود.
روز بروز جنگال حکومت لادینیت دیکتاتور برگردن مردم تنگی میگرفت. شکل و پوشش زنها و مردها غربی شد. تنها پس از ۶ سال از سقوط خلافت در سال ۱۹۳۰ تمامی مدرسههای تربیت امامان مساجد و حفظ قرآن در کشور تعطیل شده بود. اذان عربی ممنوع گشت. در ترکیه که مرکز اسلام در جهان به شمار میرفت جز چند نمای مسجد تاریخی که بیشتر به موزههای باستانی تبدیل شده بودند هیچ اثر دیگری نمانده بود.
در سال ۱۹۳۸ کمال اتاتوریک به یک بیماری وحشتناک که شایسته بود او را مایه عبرت فرعونهای زمانه قرار دهد، مبتلا شد، و چون گرگهای زخمی زوزه میکشید، و اطرافیانش او را با کشتی به دریای مرمره بردند تا صدایش به گوش مردم نرسد و در آنجا پس از چندان روز عذاب برای همیشه سایه نحسش از ترکیه برچیده شد!
با برچیده شدن کابوس کمال اتاتورک در مناطق دور دست که هنوز احساسات دینی بکلی خفه نشده بود برخی در پی بازگشایی مدارس دینی برای آموزش ابتدایی قرآن بودند که در سال ۱۹۴۷ چنین اجازهای را توانسنتد بدست آورند، و درهمین سال نیز برخی از کمیتههای اسلامی برای برپایی بعضی مظاهر اسلامی تشکیل شد.
در سال ۱۹۵۰ ترکیه شاهد یک تحول تاریخی مهم بود. آقای عدنان مندرس با نگرش ملی از حزب دمکرات به نخست وزیری رسید. او طی ۱۰ سال حکومت خود تنها به مصلحت ترکیه میاندیشید. در حکومت او اثری از آزادی فردی پیدا شد و اسلامگرایان نیمه نفسی کشیدند، و تعداد مدرسههای تربیت امامان و روحانیون افزایش یافت. ارتش ترکیه که خود را پاسبان لادینیت و اتاتورکیت میداند چون لاشخوری چیره دست از بالا نظارهگر همه این تغییر و تحولات بود. در یک آن در سال ۱۹۶۰ سکوت را درهم شکست و با توپ و تانک به خیابانها ریخته عدنان مندرس و رئیس حزب دمکرات آقای جلال بایار و تعدادی از کادر رهبری حزب را اعدام کرده با حرکت اسلامی بشدت برخورد کرد. این انقلاب خونین مصادف بود با سال درگذشت علامه بدیع الزمان نورسی. و حقد و کینه ارتش تا بدانجا رسید که به قبر این بزرگوار حمله کرده در شب تاریک جثه او را از قبر بیرون آورده، در جای نامعلومی در گودالی زیر خاک کردند که تا امروز کسی از آن اطلاعی ندارد!
شب تاریک ظلم و ستم و دیکتاتوریت بار دگر بر ترکیه لنگر انداخت. تا اینکه شخصیتی کلیدی در تاریخ ترکیه ظهور کرد. البته در لباس یک مهندس تحصیلکرده غرب. او کسی نبود جز رهبر اسلام سیاسی ترکیه نجم الدین اربکان که در ۸/ اسفندماه ۱۳۸۹ درگذشت.
اربکان جوانی بسیار زیرک و فهمیده بود که بازی سیاست و ستیز چیره بر ترکیه را بخوبی درک کرده بود.
او فعالیت اسلامی خود را پله پله تعریف نمود. در ابتدا حزبی بنام (نظام ملی) در ۱۹۷۰ تأسیس کرد، که تنها شعار ملی گرایی سر میداد.
پس از آن در ۱۹۷۲م حزب “سلامت” را با شعار برپایی نظام عدل و انصاف تأسیس نمود. و در قالب آن پرده از نظام پوسیده و درهم شکسته لادینیت ارتش برکشید. این حزب که هیچ برنامه اسلامی را نمایان نمیکرد تنها در پی دست یابی به اصلاحات ملی بود.
رجب طیب اردغان در آن روزها دانشجوی اقتصاد و سیاست دانشگاه مرمره بود که اعجاب استادش اربکان را برانگیخت و با او در فعالیت سیاسی اسلامی همسفر شد.
فعالیتهای این جوان پویا و مخترع برخی از موتورهای تانکهای نظامی از چشم ارتش لادینی هرگز بدور نبود. ارتش در سال ۱۹۸۰ حزب سلامت را منحل اعلام کرد.
عزم آهنین اربکان و هدف فولادی او از تصورات پوچ وبی اساس ژنرالهای خون آشام و چپاولگر ارتش به مراتب نیرومندتر بود. او در سال ۱۹۸۳ حزب جدیدی بنام “حزب رفاه” با دیدگاههای اسلامی بسیار آرام و ابتدائی تأسیس کرد.