شارعِ حکیم احکامِ لازم برای تحققِ مصالح بندگان را تشریع نموده است و از هیچ مصلحتی غافل نشده و هیچیک را بدون تشریع ترک نکرده است؛ پس قایلشدن به مصلحت مرسله به این معنی است که شارع برخی از مصالح بندگان را رها کرده و احکامی را برای تحقق آنها تشریع نکرده است و این جایز نیست، زیرا با این قول خدای متعال تناقض دارد که میفرماید: ﴿أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن یُتۡرَکَ سُدًى٣۶﴾ [القیامه: ۳۶]، «آیا انسان میپندارد که او بیهوده به حال خود رها میشود».
واقعیت این است که ظاهر این استدلال قوی است، لکن اگر در آن تأمل و دقت شود، ضعیف است؛ چرا که شریعت، به واقع، مصالحِ بندگان را مراعات نموده و احکام لازم برای رسیدن به این مصالح را هم تشریع کرده است، لکن بر همهی مسایلِ جزئی تا روز قیامت نص نگذاشته و آن را بیان نکرده است و فقط برخی را به نص بیان نموده است و مجموعِ احکام و مبادیِ شرع بر این دلالت دارند که قصد و هدفِ شارع و غرضِ وی از تشریع احکام، مصالح است. البته این روشِ شریعت -یعنی عدم بیان همهی مصالح- از محاسنِ شریعت و از دلایل صالحیت آن برای بقا و عامبودن آن است، نه از معایب شریعت، زیرا مسایلِ جزئی دچار تغییر و تبدیل میگردند، هرچند که اصلِ رعایت این جزئیات پایدار و ثابت است و دچار تغییر نمیگردد. پس در این صورت، نه ممکن و نه ضروری است که در ابتدا همهی مصالحِ جزئی برشمرده شده و برای هریک از آنها حکمی جداگانه صادر شود. بنابراین، اگر مصلحتی عارض گردید که در شرع حکمی خاص برای آن وجود نداشت و ملائم و هماهنگ با تصرفات شارع و جهتگیری وی در رعایتِ مصلحت بود و با هیچیک از احکام آن مخالفت نداشت، در این صورت ایجادِ حکمی که بر تحققِ این مصلحت بینجامد، جایز است و این نه وارد شدن در محدودهی حق شارع در تشریع است و نه بر این دلالت میکند که شارع مخلوقات خود را به حال خود رها کرده است، زیرا در واقع، خود شارع بوده است که ما را به رعایت مصالح و عمل به آن ارشاد کرده است.