طبق قراردادی که در صلح حدیبیه میان مسلمانان و مشرکان مکه منعقد شده بود، مسلمانان یک سال بعد از آن قرارداد میتوانستند برای ادای عمره به مکه بیایند و پس از سه روز اقامت و انجام عمره، مکه را ترک کنند. بنابراین، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به قصد عمره اعلام آمادگی نموده و فرمودند: «تمام کسانی که در قضیه صلح حدیبیه شرکت داشتند برای ادای عمره آماده حرکت شوند».
بدین ترتیب تمام کسانی که در قید حیات بودند، برای ادای عمره شرکت داشتند. یکی از بندهای قرارداد این بود که به هنگام ورود به مکه، مسلمانان با خود اسلحه نیاورند. از این جهت، اسلحهها را در محل «بطن باحج» که هشت مایل از مکه فاصله داشت، گذاشتند و دویست نفر سوار برای حفاظت از آنها تعیین شدند. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم لبیکگویان به سوی حرم حرکت کردند. عبدالله بن رواحه، در حالی که زمام شتر پیامبر را در دست داشت، این سرود را میخواند([۱]):
خلوا بنی الکفار عن سبیله | الیوم نضـربکم على تنزیله | |
ضرباً یزیل الهام عن مقیله | ||
ویذهل الخلیل عن خلیله |
«ای کافران! از سر راه دور شوید، اگر امروز از ورود به مکه جلوگیری کنید، ما با شمشیر حمله خواهیم کرد، حملهای که سر از تن جدا میکند، و دوست را از فکر و خیال دوست فراموش سازد».
جمعیت بزرگ صحابه در رکاب آن حضرت بودند و آرزوی دیرینۀ آنها در انجام یکی از فرایض بزرگ مذهبی، در حال برآوردهشدن بود. اهل مکه میپنداشتند که آب و هوای مدینه با مسلمانان ناسازگار شده و آنان را ضیف کرده است. بنابراین، آن حضرت دستور دادند تا مسلمانان در سه شوط اول طواف، «رمل» کنند، یعنی مانند پهلوانان حرکت نموده و شانههای خود را تکان دهند. چنانکه این سنت تا امروز استمرار دارد. قریش مکه گرچه با دل ناخواسته به مسلمانان اجازه ادای عمره را دادند، ولی چشمهایشان تحمل مشاهدۀ آن منظر زیبا را نداشت. لذا بزرگان قریش شهر را تخلیه کرده به کوههای اطراف رفتند و پس از سه روز نزد حضرت علی رضی الله عنه آمده اظهار داشتند: به محمد صلی الله علیه و سلم بگو که شرط کامل شده و بر آن عمل گردیده است، لذا مکه را ترک کنید.
علی پیام آنان را به آن حضرت ابلاغ کرد و ایشان در همان لحظه مکه را ترک کردند. هنگام حرکت از مکه، دختر خردسال حمزه رضی الله عنه به نام «امامه» در حالی که «عمو! عمو!» میگفت به سوی آن حضرت شتافت، حضرت علی رضی الله عنه او را در آغوش گرفت، ولی حضرت جعفر و زید بن ارثه مدعی وی شدند. جعفر گفت: این دختر عموی من است. زید گفت: حمزه برادر دینی من بوده است. از این جهت، این دختر برادرزاده من است. حضرت علی اظهار داشت: همشیرۀ من است و لذا سرپرست او من هستم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همۀ آنان را به لحاظ ادعا در یک رتبه قرار داد و او را به «اسماء که خالهاش بود تحویل داد و فرمود: «خاله به منزله مادر است»([۲]).
[۱]– این واقعه و این اشهار در شمایل ترمذی منقول اند.
[۲]– رسول اکرم صلی الله علیه و سلم برادر رضاعی حضرت حمزه بودند، از این جهت، امامه ایشان را عمو! عمو! صدا میکرد و یا طبق عرف عرب چنین میگفت. قسمت اعظم این داستان از صحیح بخاری اخذ شده و قسمتی از آن از زرقانی به نقل از کتب حدیث اقتباس گردیده است.