درجه سوم:
احسان است که فقط یک رکن است، و آن اینکه خدا را طورى بپرستى که گویا او را مىبینى، چون اگر تو او را نمىبینى یقیناً او ترا مىبیند، بدلیل این فرموده خداوند که:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨﴾ [النحل: ۱۲۸]
«به درستیکه خداوند با پرهیزگاران ونیکو کاران است».
و این ارشاد الهى:
﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلرَّحِیمِ ٢١٧ ٱلَّذِی یَرَىٰکَ حِینَ تَقُومُ ٢١٨ وَتَقَلُّبَکَ فِی ٱلسَّجِدِینَ ٢١٩ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٢٢٠﴾ [الشعراء: ۲۱۷-۲۲۰] .
«و بر (خداوند) پیروزمند مهربان توکل کن همان که تورا به هنگامىکه (براى عبادت) برمىخیزى مىبیند و نیز تحولت را در (نماز از حالتى به حالت دیگر) میان نمازگذاران، چرا که او شنواى دانا است».
و همچنین این فرموده خداوند بزرگ:
﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ [یونس: ۶۱] .
«ای رسول ما (بدان که تو) در هیچ حالی نباشى و هیچ آیهای از قرآن تلاوت نکنى و به هیچ عملى تو و امتت وارد نشوید مگر آنکه ما همان لحظه شمارا مشاهده مىکنیم».
و دلیل از سنت: حدیث مشهور جبریل علیه الصلاه والسلام است که از عمر بن خطاب رضی الله عنه نقل شده که فرمودند:
«بَیْنَمـا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ رَسُول الله صلی الله علیه وسلم ذَاتَ یَومٍ، إذْ طَلَعَ عَلَینا رَجُلٌ شَدیدُ بَیاضِ الثِّیابِ، شَدیدُ سَوَادِ الشَّعْرِ، لا یُرَى عَلَیهِ أثَرُ السَّفَرِ، وَلا یَعْرِفُهُ مِنَّا أحَدٌ، حَتَّى جَلَسَ إِلَى النَّبیّ صلی الله علیه وسلم، فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیهِ إِلَى رُکْبتَیهِ، وَوَضعَ کَفَّیهِ عَلَى فَخِذَیهِ، وَقالَ: یَا مُحَمَّدُ، أخْبرنی عَنِ الإسلامِ، فَقَالَ رَسُول الله صلی الله علیه وسلم: الإسلامُ: أنْ تَشْهدَ أنْ لا إلهَ إلاَّ الله وأنَّ مُحمَّداً رسولُ الله، وتُقیمَ الصَّلاهَ، وَتُؤتِیَ الزَّکَاهَ، وَتَصومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ البَیتَ إن اسْتَطَعْتَ إِلَیْهِ سَبیلاً . قَالَ: صَدَقْتَ . فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ وَیُصَدِّقهُ ! قَالَ: فَأَخْبرنِی عَنِ الإِیمَـانِ . قَالَ: أنْ تُؤمِنَ باللهِ، وَمَلائِکَتِهِ، وَکُتُبهِ، وَرُسُلِهِ، وَالیَوْمِ الآخِر، وتُؤْمِنَ بالقَدَرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ. قَالَ: صَدقت. قَالَ: فأَخْبرنی عَنِ الإحْسَانِ . قَالَ: أنْ تَعْبُدَ اللهَ کَأنَّکَ تَرَاهُ فإنْ لَـمْ تَکُنْ تَرَاهُ فإنَّهُ یَرَاکَ. قَالَ: فَأَخْبِرنی عَنِ السَّاعَهِ. قَالَ: مَا المَسْؤُولُ عَنْهَا بأعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ. قَالَ: فأخبِرنی عَنْ أمَاراتِهَا . قَالَ: أنْ تَلِدَ الأَمَهُ رَبَّتَهَا، وأنْ ترَى الـحُفَاهَ العُرَاهَ العَالَهَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فی البُنْیَانِ. ثُمَّ انْطَلقَ فَلَبِثْتُ مَلِیّاً، ثُمَّ قَالَ: یَا عُمَرُ، أَتَدْری مَنِ السَّائِلُ؟ قُلْتُ: اللهُ ورسُولُهُ أعْلَمُ . قَالَ: إنَّهُ جِبْریلُ أَتَاکُمْ یعْلِّمُکُمْ أمْرَ دِینکُمْ».
«در حالىکه ما خدمت پیامبرصلی الله علیه وسلم نشسته بودیم ناگهان مردى بر ما ظاهر شد که لباسهایش به شدت سفید و موهایش شدیداً سیاه بود، هیچ نشانهاى از آثار سفر بر او دیده نمىشد و نه هم کسى از ما او را مىشناخت، جلو پیامبر صلی الله علیه وسلم همچنانکه پیامبر نشسته بودند دو زانو نشست و زانوهایش را به زانوهاى رسول الله صلی الله علیه وسلم چسپاند و دستهایش را بر رانهایش گذاشت و گفت: اى محمد، از اسلام مرا خبر ده. فرمودند: اینکه گواهى دهى که هیچ معبود بر حقى جز خداى یگانه وجود ندارد و اینکه محمد فرستاده خداست، و نماز را برپادارى و زکات بپردازى و ماه رمضان را روزه بگیرى و اگر توانایى داشتى حج خانه خدا کنى. گفت: راست گفتى، تعجب کردیم که چگونه هم از ایشان مىپرسد و هم تصدیق مىکند، گفت: از ایمان مرا خبر ده؟ فرمودند: اینکه به خدا و فرشتگان و کتابها و رسولانش و به روز قیامت و به تقدیر أعم از خیر و شر آن ایمان و باور داشته باشى، گفت: از احسان مرا خبر ده. فرمودند: اینکه خدا را طورى بپرستى که گویا او را مىبینى چون اگر تو او را نمىبینى او قطعا ترا مىبیند، گفت: از قیامت مرا خبر ده. فرمودند: در این باره سؤالشونده از سؤالکننده بیشتر نمىداند، گفت: از نشانیهاى آن مرا خبر ده، فرمودند: اینکه کنیز ارباب خودش را بزاید، و اینکه ببینى چوپانان تنگدست با پاى لخت و عریان در ساختمانها بر یکدیگر فخر مىورزند. راوى مىگوید: آنگاه رفت، ما اندکى درنگ کردیم آنگاه حضرت فرمودند: اى عمر! آیا مىدانید سؤال کننده کى بود؟ گفتیم: خدا و رسولش داناترند، فرمودند: این جبریل بود که آمد تا امر دینتان را به شما بیاموزاند».