تزکیه[۱] برگرفته از زکات به معنای پاکیزگی و رشد حاصل از برکت خداوند متعال می باشد. و تزکیه نفس به معنای پاکیزگی و طهارت آن می باشد چنانکه انسان در دنیا مستحق توصیف نیکو و در آخرت مستحق اجر و پاداش و وارد شدن به بهشت باشد. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ» (زمر: ۷۳) «و کسانی که از پروردگارشان ترسیدهاند، گروه گروه به بهشت برده میشوند، تا وقتی به (کنار) آن رسند و درهایش گشوده شود و نگهبانانش به آنان گویند: سلام بر شما پاکیزه بودهاید (خوش باشید) پس جاودانه به آن (= بهشت) وارد شوید».[۲] یعنی این مقام گوارای تان باد یا اینکه از خبائث گناهان پاک شدید. یا اینکه معنای آن از این قرار است که: شما در دنیا پاک و پاکیزه بوده اید. قلب های تان با شناخت خداوند و محبت و خشیت او و زبان تان با ذکر و ستایش اوتعالی و اعضا و جوارح تان با اطاعت و روی آوردن به اوتعالی پاک و پاکیزه بوده است.
اما شایسته ی هر انسانی است که به هر چیزی پاکیزگی و طهارت وی را به دنبال دارد، مزین باشد. اما این پاکیزگی گاهی به بنده، گاهی به خداوند و گاهی به رسول نسبت داده می شود:
۱- گاهی به بنده نسبت داده می شود. چرا که بنده است که آن را کسب می کند. خداوند متعال می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (شمس: ۹) «محققاً هرکس که نفس خود را تزکیه (و پاک) کرد، رستگار شد».
۲- گاهی به خداوند نسبت داده می شود. چرا که فاعل حقیقی آن خداوند است. چنانکه می فرماید: «بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً» (نساء: ۴۹) «بلکه الله هرکس را بخواهد پاک میگرداند و به آنها اندازهی نخ روی هسته خرمایی ستم نمیشوند».
۳- و گاهی به پیامبر نسبت داده می شود. از این جهت که واسطه ی رسیدن بندگان به پاکیزگی می باشد. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» (توبه: ۱۰۳) «تا بوسیلهی آن، آنها را پاک سازی و تزکیه شان کنی».
اما اخلاق عبارت است از: خلق و خوی و فضیلت هایی که انسان با شایستگی های خود کسب می کند.
اقسام اخلاق: اخلاق به دو بخش تقسیم می شود: ۱- بخش فطری ۲- بخش کسبی
۱- بخش فطری اخلاق: بخشی که انسان با آن خلق شده و جزئی از سرشت وی می باشد. چنانکه خداوند متعال در مورد جبرئیل می فرماید که به مریم در مورد عیسی علیه السلام گفت: «لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا» (مریم: ۱۹) «یقیناً من فرستادهی پروردگار تو هستم، تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم». یعنی اخلاق پاکیزه را داراست. و این از طریق انتخاب و توفیق الهی می باشد.
و از این قبیل است آنچه رسول خدا به اشج فرستاده عبدالقیس فرمود: «إِنَّ فِیکَ لَخَصْلَتَیْنِ یُحِبُّهُمَا اللهُ: الْحِلْمُ وَالْأَنَاهُ»:[۳] «دو خصلت در تو وجود دارد که خداوند متعال آنها را دوست دارد: صبر و شکیبایی و درنگ در کارها».
۲- بخش کسبی اخلاق: به این معنا که انسان می تواند این بخش از اخلاق را از محیط خود فراگرفته و از آن تأثیر بگیرد. و بر این اساس است که رسول خدا فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُ الْجَلِیسِ الصَّالِحِ، وَالْجَلِیسِ السَّوْءِ، کَحَامِلِ الْمِسْکِ، وَنَافِخِ الْکِیرِ، فَحَامِلُ الْمِسْکِ: إِمَّا أَنْ یُحْذِیَکَ، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ رِیحًا طَیِّبَهً، وَنَافِخُ الْکِیرِ: إِمَّا أَنْ یُحْرِقَ ثِیَابَکَ، وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ رِیحًا خَبِیثَهً»:[۴] «مثال همنشین خوب و بد مانند حامل مشک و دمنده ی دَم آهنگر است. حامل مشک یا به تو مشک می دهد یا از او می خری و یا اینکه بوی خوش آن به مشام ات می رسد. و دمنده ی دَم آهنگر لباس هایت را می سوزاند و یا بوی بد آن به مشام ات می رسد».
و نیز فرمودند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَإِنَّمَا الْحِلْمُ بِالتَّحَلُّمِ، وَمَنْ یَتَحَرَّ الْخَیْرَ یُعْطَهُ، وَمَنْ یَتَّقِ الشَّرَّ یُوقَهُ»:[۵] «علم با آموختن و حلم با بردباری و شکیبایی حاصل می شود. هرکس در پی کسب خیر باشد، به او داده می شود. و هرکس از شر و بدی دوری کند، در امان می ماند».
و از این دسته است نصیحت و راهنمایی عالمی که به قاتل صد نفر گفت: به سرزمین فلان و فلان برو، در آنجا مردمی زندگی می کنند که خدا را عبادت می کنند پس همراه آنان خدا را عبادت کن و به سرزمین خود باز نگرد که سرزمین بدی است».[۶]
اما اگر امکان کسب اخلاق و تغییر آن وجود نداشت، شریعت (در قرآن و سنت) ما را به اخلاق نیکو و دوری از اخلاق زشت و ناپسند امر نمی کرد.
[۱] – المفردات؛ راغب اصفهانی: ۱۵۸، ۲۱۳، ۲۱۴
[۲] – برخی از مردم بیش از اینکه نسبت به طهارت باطنی یعنی طهارت و پاکیزگی قلب حریص باشند، به پاکیزگی جسم و لباس و محل نشست و برخاست خود حریص اند!
[۳] – مسلم: ۲۶
[۴] – بخاری: ۵۱۰۸؛ مسلم: ۴۷۶۲
[۵] – دارقطنی، خطیب بغدادی در تاریخ بغدادی: ۹/۱۲۷؛ آلبانی در صحیح الجامع: ۲۳۲۸ و الصحیحه: ۳۴۲ آن را حسن دانسته است.
[۶] – مسند احمد: ۱۱۱۷۰؛ مسلم: ۴۹۶۷