احکام قربانی کردن برای غیر الله(۳)

زمخشری می‌گوید: «آنها وقتی خانه‌ای می‌خریدند یا می‌ساختند و یا چشمه‌ای می‌شکافتند، حیوانی ذبح می‌کردند از ترس اینکه جن‌ها به آنان گزندی نرسانند، بنابراین ذبیحه‌ها به جن‌ها نسبت داده شدند[۱]».

بنابراین نووی می‌گوید: «شیخ ابراهیم[۲] مروذی از اصحاب ما می‌گوید آنچه به هنگام استقبال از پادشاه برای تقرّب به او ذبح می‌شود اهل بخارا به حرام بودن آن فتوا داده‌اند، چون چنین حیوانی از زمره‌ی حیواناتی قرار می‌گیرد که برای غیر از خدا قربانی شده‌اند[۳]».

 رافعی می‌گوید: «آنها چنین حیوانی را آنها به خاطر شادمانی از آمدن پادشاه سر می‌بریدند، پس به عقیقه می‌ماند که به هنگام تولد فرزند ذبح می‌شود[۴].

می‌گویم: اگر آنها به هنگام آمدن پادشاه برای اظهار خوشحالی حیوان ذبح می‌کرده‌اند، در این داخل نیست و اگر برای تقرّب به پادشاه آن را ذبح می‌کنند، در حدیث داخل است.

گفته‌اش: (لعنت خدا بر کسی باد که پدر و مادرش را نفرین می‌کند).

بعضی گفته‌اند: «یعنی پدر و مادرش و پدرِ پدر و مادرِ مادر و …[۵]».

در حدیث صحیح روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «یکی از گناهان کبیره این است که فرد به پدر و مادرش ناسزا و فحش بدهد». گفتند: ای رسول خدا آیا کسی به پدر و مادرش ناسزا می‌گوید؟ گفت: بله پدر کسی دیگر را ناسزا می‌گوید و آن کس پدر او را ناسزا می‌گوید و مادر کسی را فحش می‌دهد و در مقابل او به مادر این فحش می‌دهد[۶]». پس وقتی کسی که سبب می‌شود تا به پدر و مادرش ناسزا و فحش گفته شود اینگونه است، در مورد کسی که خودش به طور مستقیم اقدام به ناسزاگویی به پدر و مادرش می‌کند چه فکر می‌کنید؟!

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که جنایتکار یا بدعت‌گذاری را پناه دهد).

(آوَی» یعنی: نزد خود آورده و از او حمایت نمود.

(محدثاً) ابوالسعادات می‌گوید: «با فتح «د» و با کسره آن روایت می‌شود ، اگر با کسر «دال» خوانده شود معنای محدث می‌شود جنایتکار،  یعنی کسی که به جنایتکاری پناه دهد و نگذارد که طرف جنایتکار قصاص و حق خود را از او بگیرد و اگر به فتح «دال» خوانده شود یعنی چیزی که بدعت است که در این صورت ایواء (پناه دادن) یعنی راضی بودن به بدعت و صبر کردن بر آن، چون او وقتی به بدعت راضی باشد و با انجام دهنده‌اش کاری نداشته باشد و به او اعتراض نکند، در حقیقت او را پناه داده است[۷]».

می‌گویم: ظاهراً هر دو معنی را در بر می‌گیرد، چون محدث عام است که یا مرتکب جنایتی شده یا مرتکب بدعتی در دین گردیده است، بلکه کسی که در دین بدعت ایجاد می‌کند از کسی که جنایت می‌نماید بدتر است و پناه دادن به بدعت گذار گناهش بزرگتر و بیشتر است، بنابراین ابن قیم [پناه دادن به بدعت گذار] را در کتاب «الکبائر» به حساب آورده است و می‌گوید: «مراتب این گناه کبیره بر حسب مراتب بدعت فرق می‌کند، پس هر چند بدعت بزرگتر باشد گناه بزرگتر و بیشتر خواهد بود[۸]».

گفته‌اش: (و لعنت خدا بر کسی باد که نشانی زمین را تغییر می‌دهد).

مؤلف می‌گوید: «نشانی زمین علامت‌هایی هستند که زمین شما را از زمین همسایه‌ات جدا می‌کند[۹]». و نووی می‌گوید: «یعنی علامت‌های حدود آن[۱۰]»  که معنی‌اش یکی است[۱۱]. و گفته‌اند:

   تغییر نشانی زمین یعنی جا به جا کردن و عقب و جلو نمودن آن[۱۲]». و این از ظلم زمین است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد آن می‌گوید: «هر کسی یک وجب زمین را از روی ظلم تصاحب کند، روز قیامت هفت زمین بر گردن او آویخته خواهد شد[۱۳]». [روایت بخاری و مسلم].

این حدیث دلیلی است بر اینکه لعنت فرستادن بر فاسقان جایز است، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد[۱۴]». و امثال این، اما در مورد لعنت فرستادن بر فاسق معین دو قول است که شیخ الاسلام هر دو را ذکر کرده است:

یکی اینکه: جایز است؛ این را ابن جوزی و دیگران برگزیده‌اند.

و قول دوم اینکه جایز نیست، این را ابوبکر عبدالعزیز[۱۵] و شیخ الاسلام برگزیده‌اند.

  می‌گوید: «قول معروف از امام احمد این است که لعنت فرستادن بر فرد معین همچون حجاج و امثال او مکروه است[۱۶]. بلکه باید همان طور گفت که خداوند می‌فرماید:

﴿أَلَا لَعۡنَهُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [هود: ۱۸] «آگاه باشید که لعنت و نفرین الله بر ستمکاران است».

می‌گوید: (و از طارق بن شهاب روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت گردید و مردی به خاطر مگسی به دوزخ رفت.» گفتند: چگونه‌ ای پیامبر خدا؟ فرمود: دو نفر از کنار قومی عبور کردند که بتی داشتند و هیچ کس از کنار آن بُت نمی‌گذشت مگر آن که برای آن چیزی قربانی می‌کرد، آنها به یکی از آن دو نفر گفتند: قربانی کن. گفت: چیزی ندارم. به او گفتند: قربانی کن حتّی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی را برای بُت قربانی کرد و آنان او را رها کردند. پس به دوزخ رفت. و به دیگری گفتند قربانی کن. گفت: من برای غیر از خدا چیزی قربانی نمی‌کنم. آنگاه گردن او را زدند و او به بهشت رفت». [روایت احمد[۱۷]].

مؤلف این حدیث را ذکر کرده و به احمد نسبت داده است و فکر می‌کنم در نسبت دادن حدیث به احمد وی از ابن قیم پیروی کرده است.

ابن قیم می‌گوید: «امام احمد می‌گوید: ابومعاویه برای ما از اعمش و او از سلیمان بن میسره از طارق بن شهاب از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‌کند که فرمود: «مردی به خاطر مگسی وارد بهشت شد…».[۱۸]

«المسند» را مطالعه کردم و این حدیث را در آن نیافتم پس شاید امام آن را در کتاب الزهد یا جایی دیگر روایت کرده است[۱۹].

گفته‌اش: (طارق بن شهاب)  بجلی أحمسی أبوعبدالله، در حالی پیامبر صلی الله علیه و سلم را دید که مرد و بزرگ بود و گفته می‌شد او از پیامبر صلی الله علیه و سلم حدیثی نشنیده است.

بغوی می‌گوید: و او در کوفه اقامت گزید. أبو حاتم می‌گوید: صحبت و همراهی او با پیامبر صلی الله علیه و سلم ثابت نیست. و حدیثی که روایت کرده مرسل است. أبوداوود نیز می‌گوید: او پیامبر صلی الله علیه و سلم را دید و از او چیزی نشنیده است. حافظ می‌گوید: وقتی ثابت است که او پیامبر صلی الله علیه و سلم را ملاقات کرده است پس بنابر قول راجح او صحابی است و وقتی ثابت شود که از پیامبر صلی الله علیه و سلم حدیثی نشنیده است، پس روایت او از پیامبر صلی الله علیه و سلم مرسل صحابی است و بنابر قول راجح مرسل صحابی مقبول است[۲۰]. نسائی چند حدیث از او روایت کرده است و این نشان می‌دهد که صحبت او ثابت است. و وفات او طبق قول ابن حبّان سال ۸۳ هـ.ق بوده است[۲۱].

گفته‌اش: (مردی به خاطر مگسی به بهشت رفت).

گفته‌اش: (گفتند: چگونه ‌ای پیامبر خدا؟) در مورد این امر شگفت ‌انگیز از پیامبر صلی الله علیه و سلم سؤال کردند؛ چون آنها می‌دانستند که هیچ کسی جز با اعمال صالحه به بهشت نمی‌رود چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّهَ بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ [النحل: ۳۲]  «به پاداش کردارتان وارد بهشت شوید».  و هیچ کسی جز به سبب کارهای بد به دوزخ نمی‌رود. پس گویا آنها این را ناچیز و حقیر دانستند و تعجب کردند، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم این امر را توضیح داد که چگونه این امرِ ناچیز، بزرگ شد و فرد به خاطر آن سزاوار بهشت گردید و دیگری به خاطر آن مستحق دوزخ شد و شاید این دو مرد از بنی اسرائیل بودند، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد بنی اسرائیل احادیث زیادی به آنها می‌گفت.

گفته‌اش: (دو مرد از کنار قومی گذشتند که بُتی داشتند) صنم: به چیزی گفته می‌شود که به شکل موجودات تراشیده می‌شود[۲۲].

گفته‌اش: (لا یجاوزه) یعنی از کنارش عبور نمی‌کرد مگر آن که چیزی هر چند اندک برای آن قربانی می‌کرد.

گفته‌اش: (گفتند: قربانی کن حتی اگر مگسی باشد، آنگاه او مگسی قربانی کرد و آنها او را رها کردند و او به دوزخ رفت) در اینجا خطرناک بودن شرک حتی اگر چیز کمی باشد بیان شده است و گفته شده که شرک هر چند اندک باشد باعث می‌شود تا مشرک به جهنم برود، آیا این فرد را نمی‌بینید که وقتی پست‌ترین و ناچیزترین حیوان را برای آن بُت قربانی کرد مستحق دوزخ گردید، چون در عبادت خدا شرک ورزید؛ زیرا ذبح به صورت قربت و تعظیم عبادت است، چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ مَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ ٱلۡجَنَّهَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾ [المائده: ۷۲] «به راستی هرکس به الله شرک ورزد، الله بهشت را بر او حرام نموده و جایگاهش دوزخ است و ستمکاران هیچ یاوری ندارند». و حدیث به این اشاره می‌کند که از گناهان هر چند کوچک باشند باید پرهیز کرد، چنان که انس می‌گوید: «شما کارهایی می‌کنید که از نگاه شما از مو باریکتر هستند اما ما در زمان پیامبر آن را از مهلکات می‌شمردیم». [روایت امام بخاری[۲۳]].

مؤلف می‌گوید: «و در حدیث به این نیز اشاره شده که آن مرد به خاطر چیزی به دوزخ رفت که قصد آن را نداشت، بلکه او آن کار را کرد تا خود را از شرّ آن مردم نجات دهد و همچنین در حدیث اشاره شده که فردی که این کار را کرد مسلمان بوده است، چون اگر کافر می‌بود، گفته نمی‌شد: «به خاطر مگسی به دوزخ رفت» و حدیث می‌گوید: «که هدف بزرگ و اصلی عمل قلب است و حتی بت‌پرستان همین را در نظر می‌گیرند[۲۴]».

گفته‌اش: (و به دیگری گفتند: قربانی کن. گفت: من چیزی برای غیر از خدا قربانی نخواهم کرد…).

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]-الفائق زمخشری (۲/۴).

[۲]– ابراهیم بن احمد بن محمّد، ابواسحاق مروذی از فقهای بزرگ شافعی بود، وی تألیفات زیادی دارد، در سال ۵۳۶ هـ.ق وفات یافت.الطبقات الشافعیه إبن قاضی شهبه (۲/۱۰۵) و طبقات الشافعیه الکبری سبکی   (۷/۳۱-۳۲).

[۳]– شرح مسلم (۱۳/۱۴۱) و در روضه الطالبین (۳/۲۰۵) می‌گوید:«بر آن تعلیقی از شیخ ابراهیم مروذی است…». که آن را ذکر می‌کند. المجموع شرح المهذّب (۸/۳۰۲).

[۴]-شرح مسلم نووی (۱۳/۴۱) و المجموع شرح المهذّب (۸/۳۰۲).

[۵]– سخن مناوی است در فیض القدیر (۵/۲۷۵).

[۶]-صحیح بخاری (۵۹۷۳) و صحیح مسلم (۹۰) از عبدالله بن عمرو ب.

[۷]-النهایه فی غریب الحدیث (۱/۳۵۱).

[۸]– کتاب الکبائر امام ابن قیم، تا جایی که می‌دانم این کتاب چاپ نشده است.

[۹]– مسئله ی ششم

[۱۰]– شرح صحیح مسلم نووی (۱۳/۴۱).

[۱۱]– در فتح المجید (۱/۲۷۳) قول ابوالسعادات را اضافه کرده که در النهایه فی غریب الحدیث و الأثر (۱۸۴ـ۱/۱۸۳) می‌گوید: یعنی نشانه‌ها و حدود آن، واحد آن «تَخم»(یعنی حد فاصل بین دو مکان) است و گفته‌اند منظورش فقط حدود حرم بوده است و گفته‌اند عام است و همه زمین را شامل می‌شود و منظور نشانه‌هایی است که مردم راهها را با آن می‌یابند و گفته‌اند: منظور این است که فردی وارد ملک غیر از خودش گردد و آن را از روی ظلم تصاحب کند،تهذیب الآثار (۳/۲۰۶).

[۱۲]– فیض القدیر (۵/۲۷۵).

[۱۳]– صحیح بخاری (۲۴۳۵) و صحیح مسلم (۱۶۱۲) روایت ام‌المؤمنین عایشه، صحیح بخاری (۲۴۵۲) و صحیح مسلم (۱۶۱۰) روایت سعید بن زید رضی الله عنه

[۱۴]– مسند احمد (۱/۳۹۳) وسنن  ابوداوود (۳۳۳۳) و سنن ترمذی (۱۲۰۶) وسنن  ابن ماجه (۲۲۷۷) و مسند أبویعلی (۴۹۸۱) و دیگران از ابن مسعود  رضی الله عنه روایت کرده‌اند و عبارت امام احمد و أبی یعلی ذکر شده و دیگران با عبارت (لعن رسول الله…) روایت کرده‌اند و اصل آن در صحیح مسلم (۱۵۹۷) است و صحیح مسلم در (۱۵۹۸) از جابر روایت می‌کند که «لعنت خدا بر رباخوار و کسی که آن را می‌خوراند و بر نویسنده‌ و گواهانش باد».

[۱۵]– او عبدالعزیز بن جعفر بن احمد بن یزداد معروف به غلام الخَلال و کنیه‌اش ابوبکر است و از اهل فهم و درک بود در علم و دانش مورد اعتماد و به دیانت معروف بود و روایات زیادی داشت و امانتدار و عابد بود، تفسیر القرآن، الشافی، التنبیه فی الفقه و الخلاف مع الشافعی از تألیفات اوست.نگا:طبقات الحنابله (۲/۱۱۹) و المقصد الأرشد (۲/۱۲۶).

[۱۶]-منهاج السنه (۴/۵۶۹) و مجموع الفتاوی (۱۰/۳۲۹) و فتح الباری (۱۲/۷۶).

[۱۷]ـ ابن أبی شیبه در المصنف (۱۲/۳۵۸) و امام احمد در کتاب الزهد ص (۱۵) و در العلل (۱۵۹۶) به اختصار روایت کرده است، و ابونعیم در حلیه الأولیاء (۱/۲۰۳) و بیهقی در شعب الأیمان (۷۳۴۳) و خطیب در الکفایه ص (۱۸۵) از طارق بن شهاب از سلمان فارسی به طور موقوف روایت کرده و اسناد آن صحیح است و آن را (مرفوع) نیافته‌ام مگر آنچه ابن قیم  رحمه الله گفته است.

[۱۸]– الجواب الکافی ص (۲۱).

[۱۹]– بله همان طور است که شیخ سلیمان  رحمه الله فکر کرده است.

[۲۰]– منظور روایت طارق از پیامبر صلی الله علیه و سلم است و آن مرسل صحابه است که مرسل‌های صحابه مقبول‌اند اما این حدیث مرسل نیست و او آن را از سلمان فارسی به صورت موقوف روایت کرده است و شاید سلمان آن را از اهل کتاب روایت کرده باشد. والله اعلم.

[۲۱]– شرح حال وی در الإصابه (۳/۵۱۰) و عبد بن حُمید در مسند خود ص (۱۹۷ المنتخب) و ابن أبی عاصم در الآحاد و المثانی (۴/۴۷۷) و طبرانی در الکبیر (۸/۳۲۰).

[۲۲]-شیخ سلیمان به صورت تفصیلی در مورد بت در باب ترس از شرک صحبت کرده است.

[۲۳]– صحیح بخاری (۶۴۹۲) روایت انس.

[۲۴]– مسأله‌ نهم و یازدهم و سیزدهم. 

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …