احکام سحر و جادو (۶)

(خوردن مال یتیم) یعنی حیف و میل کردن آن و تعدّی در آن که با خوردن تعبیر می‌شود چون از همه‌ی صورتهای بهره‎گیری عام‎تر و فراگیرتر است. چنان که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠﴾ [النساء: ۱۰]. «به راستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم می­خورند، در حقیقت آتشِ(جهنم) را در شکم­هایشان فرو می­برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد».

(و فرار از جنگ) یعنی وقتی دو گروه مسلمین و کفار در کارزار و جنگ رو در روی هم دیگر قرار بگیرند، اگر کسی از چنین جایی فرار کند مرتکب گناه کبیره و مهلکی شده است. چنان‎که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ١۵ وَمَن یُوَلِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَهٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١۶﴾ [الأنفال: ۱۵-۱۶]. «ای مؤمنان! هنگامی که با انبوه کافران روبرو می­شوید، به آنان پشت نکنید(و نگریزید). هرکس در چنین موقعیتی به آنان پشت کند ـ جز(به عنوان یک تاکتیک) برای حمله­ی دوباره یا به منظور پیوستن به گروه دیگری، سزاوار خشم الله می­شود و جایگاهش دوزخ است و چه بد جایگاهی است!».

فرموده‌اش: (تهمت زدن به زنان پاکدامن مؤمن) یعنی زنانی که از زنا کردن خود را حفظ می‌کنند و همچنین  شرمگاه خودشان را (از حرام) حفظ می‌نمایند. این تنها مختص زنان متأهل نیست بلکه شامل دوشیزه‎ها نیز می‎شود چنان‎که حافظ گفته است[۱]. مگر اینکه کمتر از نه سال باشد. منظور کسانی است که تهمت زنا یا لواط به آنها زده‌اند. «غافلات» یعنی از فواحش و اتهامی که  به آنها زده‌اند غافلند و خبری از آن ندارند و کنایه از کسانی که از آنچه به آنها تهمت زده‌اند بری هستند. مؤمنات یعنی مؤمن به خدا و از تهمت به  زنان کفار احتراز و دوری می‌کنند که آن از گناهان صغیره محسوب می‌شود.

مؤلف می‎گوید: و جندب از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند که فرمود: «مجازات جادوگر این است که ضربه‎ای با شمشیر به او زده شود». ترمذی می‎گوید: این حدیث موقوف است[۲].

این حدیث را همان‎طور که مؤلف گفته ترمذی از طریق اسماعیل بن مسلم مکی روایت کرده است و بعد از اینکه آن را روایت کرده گفته است: این حدیث به پیامبر صلی الله علیه و سلم نسبت داده نشده جز از همین طریق که آن هم اسماعیل بن مسلم مکی در آن وجود دارد که ضعیف قرار داده شده و علت تضعیف او، حافظه‎اش می‎باشد[۳]. و در مورد اسماعیل بن مسلم العبدی بصری، وکیع می‎گوید: ثقه است و از حسن نیز روایت می‎کند[۴]. و روایت صحیح از جندب موقوف است، (یعنی به پیامبر صلی الله علیه و سلم نسبت داده نشده است[۵]).

 دارقطنی، بیهقی و حاکم نیز آن را روایت کرده‎اند و حاکم می‎گوید: صحیح غریب است.

و ترمذی در العلل می‎گوید: محمد یعنی بخاری را در مورد او پرسیدم، او گفت: چیزی به شمار نمی‌آید و اسماعیل بسیار ضعیف است.[۶] ذهبی در «الکبائر» می‎گوید: صحیح این است که این روایت سخن جندب باشد[۷]. و مغلطای می‎گوید: روایت گر‌چه ضعیف است اما به سبب کثرت طرقی که از آن روایت شده قوی می‎گردد. و می‎گوید: گروهی آن را روایت کرده‎اند که برخی عبارتند از: بغوی در کبیر و صغیر، طبرانی، بزار و افراد بی شمار دیگری[۸].

گفته‌اش: از جندب روایت است ظاهراً روش طبرانی در «المعجم الکبیر» این را می‎رساند که او جندب بن عبدالله بجلی است نه جندب الخیر ازدی قاتل ساحر، چون طبرانی این حدیث را در بیان شرح حال جندب بجلی از طریق خالد العبد از حسن از جندب از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است[۹].

 و خالد العبد ضعیف است[۱۰]. حافظ می‎گوید: درست این است که جندب دیگری مراد است، چون ابن قانع و حسن بن سفیان از دو طریق از حسن از جندب الخیر روایت کرده‎اند که او نزد ساحری آمد و او را با شمشیر زد تا اینکه ساحر مُرد و گفت از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم که می‎گفت: …[۱۱].

و جندب الخیر جندب بن کعب است و گفته شده جندب بن زهیر است و گفته‎اند هر دو یکی هستند، چنان‎که ابن حبان گفته است[۱۲]. ابوعبدالله ازدی غامدی صحابی است.[۱۳] ابن السکن از بریده روایت می‎کند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بر جادوگر یک ضربه زده می‎شود …»[۱۴].

(مجازات جادوگر این است که یک ضربه شمشیر زده شود) امام احمد، مالک و ابوحنیفه با استدلال از این حدیث گفته‎اند: جادوگر کشته شود. و این قول از عمر، عثمان، ابن عمر، حفصه، جندب ابن عبدالله، جندب بن کعب، قیس بن سعد و عمر بن عبدالعزیز روایت شده است. و شافعی می‎گوید: فقط با اقدام به جادو‌کردن کشته نمی‎شود مگر اینکه در جادویش کاری کند که به کفر بیانجامد.

و ابن منذر همین را می‎گوید و در روایتی از امام احمد نیز همین قول نقل شده است که قول اول، راجح است چون حدیث آن را تایید می‎کند. و به دلیل أثر سیدنا عمر که مؤلف آن را بیان کرد و مردم در دوران خلافت وی به آن عمل نمودند بدون آنکه کسی اعتراضی کند، پس بر این اجماع شده است.

می‎گوید: (و در صحیح بخاری از بجاله بن عبده روایت است که گفت: «عمر بن خطاب در فرمانی نوشت که هر مرد و زن جادوگری را بکشید، آنگاه ما سه جادوگر را کشتیم»[۱۵].

این روایت را همان طور که مؤلف می‎گوید بخاری ذکر کرده است، اما به کشتن جادوگران اشاره‎ای نکرده است.

عبارت حدیث از روایت بجاله بن عبده اینگونه است. من نویسنده‌ی جَزء بن معاویه عموی احنف بودم، نامه‌ی‌ عمر فاروق نزد ما آمد و این یک سال قبل از وفاتش بود، در نامه نوشته شده بود: «مجوسی‎های محرم را از یکدیگر جدا کنید» (یعنی وقتی مجوسی‎هایی به اسارت گرفتید و برده و کنیز قرار گرفتند در تقسیم آنان را از یکدیگر جدا کنید). و عمر رضی الله عنه از مجوسی‎ها جزیه قبول نمی‎کرد تا اینکه عبدالرحمان بن عوف شهادت داد که رسول خدا صلی الله علیه و سلم از مجوسیانِ هَجَر جزیه گرفته است.

از این رو نسبت دادن این روایت به بخاری توسط مؤلف، احتمال دارد که منظورش این بوده که اصل روایت از بخاری است نه عبارت آن، ترمذی و نسائی به صورت مختصر آن را روایت کرده‎اند. عبدالرزاق، احمد، ابوداود و بیهقی به صورت مفصل و طولانی آن را روایت کرده‎اند.

و قطیعی در جزء دوم «فواید» خود آن را با عبارتی اضافه روایت کرده و می‎گوید: ابوعلی بشر بن موسی اسدی از هوذه بن خلیفه از عوف از عمّار مولای بنی هاشم از بجاله بن عبده روایت می‎کند که گفت: عمر بن خطاب به ما نوشت که به مجوسی‎های منطقه‌ی خود بگویید که از ازدواج با مادران، دختران و خواهرانشان باز بیایند و با همدیگر غذا بخورند، تا آنان را در زمره‌ی اهل کتاب قرار دهیم و هر کاهن و جادوگری را بکشید[۱۶].

می‎گویم: و اسنادش حسن است.

(بجاله) بجاله بن عبده تمیمی عنبری از اهالی بصره و ثقه است.

گفته‌اش: (عمر بن خطاب رضی الله عنه به ما نوشت که: هر زن و مرد جادوگری را بکشید …)

این در کشتن زن و مرد جادوگر صریح است و جمهور علما که می‎گویند جادوگر باید کشته شود، یکی از دلایلشان همین است و ظاهراً بدون اینکه از جادوگر درخواست توبه شود کشته می‎شود و بنابر قول مشهور احمد همین طور است، امام مالک هم همین را می‎گوید چون صحابه از جادوگران درخواست توبه نکردند ، زیرا دانش جادو با توبه کردن از بین نمی‎رود.

در روایتی از امام احمد آمده که از جادوگر درخواست توبه می‎شود، اگر توبه کند توبه‎اش پذیرفته می‎شود و رها می‎گردد و شافعی همین را گفته است، چون گناهش از شرک بیشتر نیست و از مشرک درخواست توبه می‎شود و توبه‎اش پذیرفته می‎گردد، پس  در مورد جادوگر هم همین طور است و اینکه او علم و دانش جادو را بلد است این امر مانع توبه‎اش نمی‎گردد، همان‎طور که اگر جادوگری از اهل کتاب مسلمان شود، اسلامش پذیرفته است، از این‎رو ایمان جادوگران فرعون و توبه‎ی شان درست بوده است.[۱۷]

می‎گویم: قول اول صحیح‎تر است، چون ظاهر عمل صحابه همین بوده است. پس اگر درخواست توبه واجب می‎بود صحابه این کار را می‎کردند یا آن را می‎گفتند.

اما قیاس جادوگر با مشرک درست نیست چون فساد جادوگر از مشرک بیشتر است، و همچنین قیاس آن با جادوگر اهل کتاب که مسلمان می‎شود، درست نیست، چون اسلام گناهان پیش از خود را از بین می‎برد و این اختلاف فقط در مورد اسقاط مجازات از او به سبب توبه است اما اگر صادقانه توبه کرده باشد بین او و خدایش، توبه‎اش پذیرفته می‎شود.

مؤلف می‎گوید: (و در روایت صحیح از حفصه آمده که ایشان فرمان داد کنیزی که متعلق به ایشان بود و ایشان را جادو کرده بود کشته شود؛ پس کشته شد).[۱۸]

این اثر را مالک در «الموطأ» از محمد بن عبدالرحمان بن سعد بن زراره روایت می‎کند که به او خبر رسید که حفصه همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم کنیزش را که او را جادو کرده بود به قتل رسانید.

– و او این کنیز را مدبّر کرده بود یعنی بعد از مرگش آزادش کرده بود- و حفصه دستور داد و کنیز کشته شد. روایت عبدالرزاق.

حفصه ام المؤمنین دختر عمر بن خطاب رضی الله عنه است حفصه بعد از شهادت خنیس بن حذافه در سال سوم هجری به ازدواج پیامبر صلی الله علیه و سلم در آمد و در سال۴۵ هـ.ق در گذشت.[۱۹]

مؤلف می‎گوید: (و همچین از طریق صحیح از جندب روایت شده است).[۲۰]

قطعا جندب الخیر ازدی مراد است که جادوگر را کشت، وی جندب بن کعب بن عبدالله است.

ابوحاتم می‎گوید: جندب بن کعب قاتل ساحر و گفته می‎شود جندب بن زهیر[۲۱] او هر دو را یکی قرار داده است، اما ابن کلبی و غیره هر یکی را فردی جداگانه دانسته‎اند. ابن عبدالبر می‎گوید: زبیر می‎گوید که جندب بن زهیره قاتل ساحر بوده و درست این است که او کسی دیگر است.[۲۲]

 مؤلف به این سخن اشاره می‎کند که او جادوگر را به قتل رسانید، چنان‎که بخاری در «تاریخ» خود از أبی عثمان نهدی روایت می‎کند که گفت: نزد ولید مردی بود که بازی می‎کرد، او انسانی را سر برید و سرش را از تنش جدا کرد ما تعجب کردیم، سپس او سر آن فرد را دوباره به تنش چسپاند، آنگاه جندب ازدی آمد و او را به قتل رساند.[۲۳]

این را بیهقی در «الدلائل» به صورت طولانی روایت کرده و در آن آمده است، آنگاه مردم گفتند: سبحان الله! مرده‎ها را زنده می‎کند! و او را مردی صالح از مهاجرین دید و به او نگاه کرد، او فردای آن روز شمشیرش را برداشت و جادوگر شروع به بازی و نمایش‎اش کرد، آنگاه آن مرد شمشیرش را کشید و گردنش را زد و گفت: اگر راست می‎گوید: خودش را زنده کند، ولید دستور داد آن مرد را زندانی کردند. و بیهقی داستان را کاملاً بیان کرده است[۲۴] که این روایت از طرُق زیادی روایت شده است.

مؤلف می‎گوید: (احمد می‎گوید: از سه نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم کشتن جادوگر ثابت است).

«احمد» امام احمد بن محمد بن حنبل است.یعنی امام احمد می‎گوید کشتن جادوگر از سه نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم ثابت است، یا اینکه از سه تن از صحابه کشتن ساحر روایت شده که این کار را کرده‎اند (یا به آن فرمان داده‎اند) و آن سه نفر عبارتند از: عمر فاروق، ام‌المؤمنین حفصه و جندب.

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– فتح الباری۱۲/۱۸۱٫

[۲]– سنن ترمذی۱۴۶۰، طبرانی در الکبیر۱۶۶۵، ابن عدی در الکامل۱/۲۸۴، ابن قانع در معجم الصحابه ۱/۱۴۴،  دارقطنی در سنن۳/۱۱۴ و حاکم در المستدرک۴/۳۶۰ روایت کرده و می‎گوید: غریب و صحیح است و ذهبی با او موافق باشد و بیهقی در السنن الکبری۸/۱۳۶ و غیره روایت کرده‎اند و در اسنادش اسماعیل بن مسلم مکی قرار دارد که ضعیف است و خالد العبد با روایت این حدیث او را متابعت کرده است اما او متروک است و مشهور است به دزدیدن احادیث؛ خالد العبد در المعجم الکبیر الطبرانی۱۶۶۶ روایت کرد و در معرفه الصحابه از أبی نعیم ۱۴۹۲ خالد ابن عبید باهلی- که شرح حال او را نیافتیم- نیز روایت کرده و در اسنادش سعید الوراق است که ضعیف می‎باشد. و این حدیث را بخاری، ترمذی، بیهقی، ابن عبدالبر، ابن حزم و غیره ضعیف دانسته‎اند و ترمذی و غیره آن را موقوف (به جندب) دانسته‎اند.

[۳]– حافظ در التقریب ۱۱۰ ص در شرح حال او می‎گوید: او فقیهی ضعیف الحدیث و راوی حدیث بود.

[۴]– حافظ در التقریب ص۱۱۰ در شرح حال او می‎گوید: ثقه است.

[۵]– سنن ترمذی۴/۶۰٫

[۶]– العلل الکبیر، ترمذی ص۲۳۷٫

[۷]– کتاب الکبائر، ص۳۸ تحقیق محیی الدین نجیب و قاسم النوری.

[۸]– فیض القدیر مناوی۳/۳۷۷٫

[۹]– حدیث در المعجم الکبیر الطبرانی۲/۱۶۱ روایت شده و آن را از دو طریق از حسن روایت کرده است، از طریق خالد العبد به ش ۱۶۶۶ و از طریق اسماعیل بن مسلم۱۶۶۵ روایت نموده است.

[۱۰]– نگا: لسان المیزان۲/۳۹۳٫

[۱۱]– ابن قانع در معجم الصحابه۱/۱۴۴ از طریق اسماعیل بن مسلم از حسن از جندب با همین سند روایت کرده است. و از طریقی دیگر حسن بن سفیان و از طریق او ابونعیم در معرفه الصحابه۱۴۹۲ روایت کرده و در اسنادش سعید بن محمد الوراق است که ضعیف می‎باشد و شرح حال خالد بن عبید باهلی را نیافتم.

[۱۲]– آنچه در الثقات۳/۵۶ آمده این است که او جندب الخیر را جندب بن عبدالله البجلی قرار داده و ابوحاتم رازی در الجرح و التعدیل هر دو را یکی شمرده است۲/۵۱۱٫

[۱۳]– الإصابه فی تمییز الصحابه۱/۵۱۱٫

[۱۴]– ابونعیم در معرفه الصحابه۲۶۶۷ و ابن منده چنان که در الإصابه ۲/۶۴۶ آمده و ابن السکن روایت کرده چنان‎که در الإصابه ۱/۵۱۲ از بریده روایت شده است، و در اسنادش یحیی بن کثیر ابوالنضر بصری است که به اتفاق ضعیف است. و حدیث شواهدی از علی و روایت مرسل بجاله التیمی و أبی العلاء و کسانی دیگر از تابعین دارد، پس حدیث به اعتبار این طرق حسن است و قوی‎ترین آن مرسل بجاله است که تخریج آن خواهد آمد.

[۱۵]– حمیدی در الجمع بین الصحیحین۱/۱۷۸ مفصلاً روایت کرده و می‎گوید: بخاری آن را به اختصار روایت کرده و بخش مسند آن را ذکر کرده است، که صرف جدا کردن بین محارم مجوس است. و ابوبکر برقانی آن را به صورت طولانی روایت کرده و آن در روایت ابن عینیه معروف است. شافعی در مسند خود ص۳۸۳، امام احمد در مسند ۱/۱۹۰-۱۹۱، ابوداود در سنن۳۰۴۳، ابن الجارود در المنتقی ش۱۱۰۵ و بسیاری دیگر روایت کرده‎اند و اسنادش مطابق با شرط بخاری صحیح است. آنچه از همه‌ی روایات حدیث بجاله را بهتر فرا می‎گیرد حدیثی است که عبدالرزاق در مصنف خود۱۰/۱۸۱-۱۸۲ و ابن عبدالبر در الاستیعاب ۱/۲۵۹-۲۶۰ روایت کرده و سندش صحیح است و ابن جریج به صراحت می‎گوید: این حدیث را از عمروبن دینار شنیده است. عبدالرزاق ش۹۹۷۲٫ والله اعلم

[۱۶]– مصنف ابن أبی شیبه ش۳۲۶۵۴ و صالح بن امام احمد در مسائل خود از پدرش به شماره۸۳۷ روایت کرده و اسنادش صحیح است.

[۱۷]– کتاب الأم شافعی۱/۲۵۶-۲۵۸٫

[۱۸]– موطأ مالک۲/۸۷۱ از محمد بن عبدالرحمان بن سعد، مصنف عبدالرزاق۱۸۷۴۷، مصنف ابن أبی شیبه۲۷۹۱۲، عبدالله بن احمد در مسائل پدرش۱۵۴۳، المعجم الکبیر طبرانی۲۳/۱۸۷، بیهقی السنن الکبری ۸/۱۳۶ و غیره از ابن عمر با سند صحیح روایت کرده‌اند.

[۱۹]– شرح حالش در: الإصابه فی تمییز اسماء الصحابه ۷/۵۸۱٫

[۲۰]– بخاری در التاریخ الکبیر۲/۲۲۲، طبرانی در المعجم الکبیر ش۱۷۲۵، بیهقی در السنن الکبری۸/۱۳۶ و ابن عساکر در تاریخ دمشق۱۱/۳۱۱ روایت کرده‌اند که روایت صحیحی است.

[۲۱]– الجرح و التعدیل۲/۵۱۱٫

[۲۲]– الإسیتعاب۱/۲۵۸٫

[۲۳]– التاریخ الکبیر۲/۲۲۲ و اسنادش صحیح است.

[۲۴]– السنن الکبری بیهقی۸/۱۳۶ و اسنادش حسن است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …