احکام افسون و تعویذ(۲)

از آن جا که افسون و دعا سه نوع است، نوعی جایز و نوعی غیر جایز و در مورد جایز بودن نوعی دیگر اختلاف است، از این رو مؤلف به طور قطع نگفت که آن دو نوع شرک هستند، چون در این مورد تفصیل است، بر خلاف پوشیدن حلقه، نخ و امثال آن که ذکر شد، این چیزها مطلقاً شرک هستند.

می‌گوید: (در حدیث صحیح از أبی بشیر انصاری روایت است که او می‌گوید: در سفری همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم بودم، ایشان  صلی الله علیه و سلم پیکی فرستاد که بر گردن هیچ شتری گردن بندی از تار نباید بماند و باید آن را از بین برد[۱].

گفته‌اش: در صحیح یعنی صحیحین روایت شده است.

گفته‌اش: (از أبی بشیر) انصاری، گفته‌اند اسم او قیس بن عبید است، ابن سعد این را گفته است[۲].

ابن عبدالبر می‌گوید: «اسم واقعی او مشخص نیست اما او صحابی معروفی است که در غزوه‌ی خندق حضور داشته و بعد از سال ۶۰هـ.ق درگذشت است و گفته‌اند که سنّ او از صد سال گذشته بود[۳]».

گفته‌اش: (در یکی از سفرهایش) حافظ می‌گوید: «در جایی نیافته‌ام که این سفر مشخص گردد[۴]».

گفته‌اش: (پیکی فرستاد) فردی که فرستاده شد زید بن حارثه بود. حافظ می‌گوید: حارث بن أبی اسامه در مسند خود این را روایت کرده است[۵].

(وَتَر): یکی از تارهای کمان.

گفته‌اش: (گردن بند و تاری باقی نماند مگر آن قطع گردد) راوی شک دارد که آیا شیخش این را گفته: گردنبندی از تار. پس گردنبند را مقید می‌کند که آن از تار است. یا  گفت: گردنبند مطلق است و مقید نیست.  و تأیید می‌کند آنچه از مالک روایت شده که او را از قلاده و گردن بند پرسیدند، می‌گوید: جز در تار برای آن کراهتی سراغ ندارم[۶].

و در روایت ابوداوود[۷] آمده (ولا قلاده) بدون اینکه راوی اظهار تردید نماید، اما روایت اول صحیح‌تر است چون شیخین بر آن اتفاق کرده‌اند و برای بقیه گردن بندها اجازه داده شده جز تارها، چنان که ابوداوود و نسائی از أبی وهب جُشمی و او از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: «اسب پرورش دهید و بر گردنشان گردن بند آویزان کنید. اما تارها را به عنوان گردن بند بر گردنشان قرار ندهید[۸]».

امام احمد از جابر مثل این را روایت کرده و اسناد آن جید است.[۹]

 بغوی در شرح السنن می‌گوید: «امام مالک فرمان پیامبر را چنین تاویل کرده است که گردن بندهایی قطع شوند که برای دفع چشم بد آویزان می‌شوند، چون آنها تارها، تعویذها و گردن بندها را به گردن حیوانات می‌بستند و بر آن تعویذ آویزان می‌کردند و گمان می‌بردند که این کار آنها را از بلا‌ها نجات می‌دهد و حفاظت می‌کند، آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم  آنان را از این کار نهی کرد و به آنان خبر داد که این کار چیزی از امر و حکم الهی را رد می‌نماید[۱۰]».

ابوعبید قاسم بن سلّام می‌گوید: «آنها تارهایی بر گردن شتران می‌بستند تا چشم بد نخورند، پیامبر به آنها فرمان داد تا آنها را در بیاورند و به آنان خبر داد که تارها چیزی را دور نمی‌کنند[۱۱]». و ابن جوزی و غیره نیز همین را گفته‌اند[۱۲].

حافظ می‌گوید: «حدیث عقبه بن عامر این را تأکید می‌کند او از پیامبر صلی الله علیه و سلم  روایت می‌نماید که فرمود: «هر کسی تمیمه‌ای به خود آویخت خداوند کار او را به فرجام نرساند». [ابوداوود].

تمیمه بندهایی است که از ترس چشم بد به گردن آویخته می‌شوند[۱۳].

بنابراین آویزان کردن تارها و غیره بر گردن شتران و دیگر چیزها حرام و بلکه شرک است، چون از زمره آویزان کردن تعویذهای حرام است و پیامبر صلی الله علیه و سلم  می‌فرماید: «هر کسی تعویذی بیاویزد شرک ورزیده است». و کسانی که گفته‌اند این کار مکروه تنزیهی است به خطا رفته‌اند.

می‌گوید: (ابن مسعود می‌گوید از پیامبر صلی الله علیه و سلم  شنیدم که می‌گفت: «افسون، تعویذ و تَولَه  شرک است».[روایت احمد و ابوداوود[۱۴]].

این حدیث را چنان که مؤلف گفته است احمد و ابوداوود روایت کرده‌اند و داستانی دارد که مؤلف آن را مختصر نموده است. عبارت ابوداود اینگونه است: از زینب زن عبدالله بن مسعود روایت است که می‌گوید: عبدالله بن مسعود نخی را دید که به گردنم بسته بودم، گفت: این چیست؟ گفتم: نخی است که برای من دم و افسون شده است. آنگاه او آن را گرفت و قطع کرد و سپس گفت: شما آل عبدالله از شرک بی‌نیاز هستید، از پیامبرخدا  صلی الله علیه و سلم شنیدم که می‌گفت: «افسون، تعویذ و آنچه برای محبت زن و شوهر انجام می‌شود شرک است(تَولَه)». گفتم: چرا چنین می‌گویی؟ من ناراحتی چشمی پیدا کردم و پیش فلان یهودی می‌رفتم و او بر آن افسون می‌خواند و وقتی من را افسون می‌نمود چشمم آرام می‌گرفت، عبدالله گفت: شیطان با دست خود آن را می‌زده است و تو چون بر آن افسون می‌نموده‌ای شیطان دست نگاه می‌داشته است، بلکه فقط برایت کافی بود که چیزی را بگویی که پیامبر صلی الله علیه و سلم  می‌گفت:

«أذهب البأسَ ربَ الناسِ و اشفِ أنتَ الشافی، لا شفاءَ إلا شفاءُک، شفاءً لا یغادرُ سَقماً»: ای پروردگار مردم! ناخوشی و گرفتاری را از من دور کن و شفا بده که تو شفادهنده هستی، شفایی جز شفای تو نیست؛ شفایی که هیچ دردی باقی نمی‌گذارد[۱۵]».

ابن ماجه، ابن حبّان و حاکم روایت کرده‌اند که حاکم می‌گوید صحیح است و ذهبی او را تأیید کرده است.

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]-صحیح بخاری (۳۰۰۵) و صحیح مسلم (۲۱۱۵).

[۲]– الطبقات الکبری (۸/۴۲۳).

[۳]– الإستیعاب ابن عبدالبر (۴/۱۶۱۰).

[۴]– فتح الباری (۶/۱۴۱).

[۵]-مقدمه‌ی فتح الباری ص (۲۹۱).

[۶]– فتح الباری (۶/۱۴۱).

[۷]– ابوداوود سنن (۲۵۵۰) و طبرانی المعجم الکبیر (۲۲/۲۹۴) و اسناد آن به شرط شیخین صحیح است.

[۸]-مسند امام احمد (۴/۳۴۵) و بخاری الکنی ص (۷۸) وسنن ابوداوود (۲۵۵۳) و نسائی (۶/۲۱۸-۲۱۹) و مسند ابویعلی (۷۱۷۰) و طبرانی المعجم الکبیر (۲۲/۳۸۰) و دیگران آن را روایت کرده‌اند و در اسناد آن عقیل بن شبیب است که کسی جز ابن حبان او را ثقه قرار نداده است و ابو حاتم در العلل (۳۱۳ـ ۲/۳۱۲) می‌گوید: ناشناخته است او را نمی‌شناسم و روشن کرده که این ابو وهب صحابی نیست و بلکه او ابو وهب کلاعی شامی از شاگردان مکحول شامی است. اما حدیث با شواهد خود حسن است و حدیث شاهدی از روایت علی  رضی الله عنه دارد که ابن أبی عاصم در کتاب الجهاد روایت کرده است چنان که در الدرالمنثور (۴/۹۲) آمده است و بعد از این حدیث جابر می‌آید. و شاهد دیگر این روایت أبی امامه است که به صورت موقوف در مصنف ابن أبی شیبه (۶/۵۲۲) با سند حسن روایت شده است.

[۹]– مسند احمد (۳/۳۵۲) و طحاوی در شرح معانی الآثار (۳/۲۷۴) و در شرح مشکل الآثار (۳۲۳) و طبرانی در المعجم الأوسط (۸۹۸۲) از جابر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم  فرمود:«در پیشانی اسبها، تا روز قیامت، خیر و برکت گره زده شده است. و اهالی آن یاری می‌شوند پس پیشانی آن را بگیرید و دعای برکت برای آن بکنید و آن را قلاده کنید نه با بند». و در اسناد آن حصین بن حرمله وجود دارد که بجز عتبه بن أبی حکیم کسی از او روایت نکرده و جز ابن حبان کسی او را ثقه ندانسته است و او و طحاوی روایتش را صحیح دانسته‌اند. و حدیث با شواهدش صحیح است.

[۱۰]– شرح السنّه (۱۱/۲۷).

[۱۱]– غریب الحدیث (۲/۲).

[۱۲]-غریب الحدیث ابن جوزی (۲/۴۵۱-۴۵۲) و النهایه ابن أثیر (۴/۹۹).

[۱۳]– فتح الباری (۶/۱۴۲).

[۱۴]-مسند احمد (۱/۳۸۱)، سنن ابوداوود (۳۸۸۳)، سنن ابن ماجه (۳۵۳۰)، مسند ابویعلی (۵۲۰۸)، المعجم الکبیر طبرانی (۱۰۳۵)، الاوسط (۱۴۴۲)،  صحیح ابن حبان ش (۶۰۹۰)،  مستدرک  حاکم (۴/۲۱۷) و (۴۱۸)، بیهقی السنن الکبری (۹/۳۵۰) و دیگران از چند طریق از ابن مسعود روایت کرده‌اند و حدیث صحیح است. نگا:السلسله الصحیحه (۳۳۱).

[۱۵]-ابن کثیر (۳/۲۸۱) اسنادش صحیح است. و چنانکه او گفته است برادرزاده‌ام زینب همان صحابی عمرو بن حارث بن مصطلق است. نگا:سنن ترمذی (۳/۲۸).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …