بخاری، کتاب «التوحید» باب: [قول الله تعالی: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَهٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَهٞ ٢٣﴾]
۳۳۳- «عَنْ جَرِیرٌ – هُوَ الْبَجَلِیُّ – رضی الله عنه قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم لَیْلَهَ البَدْرِ، فَقَالَ: إِنَّکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ یَوْمَ القِیَامَهِ، کَمَا تَرَوْنَ هَذَا، لاَ تُضَامُونَ فِی رُؤْیَتِهِ».
- «از جریر بجلی رضی الله عنه روایت شده است که گفت: در شب بدر (شب چهاردهم ماه) پیامبرصلی الله علیه و سلم نزد ما آمدند و فرمودند: «شما روز قیامت پروردگارتان را میبینید، آنگونه که امشب این ماه چهارده را میبینید و در دیدن آن هیچگونه ازدحام و مزاحمت و شک و شبههای ندارید [آنگونه که امشب در دیدن ماه شک و مشکلی ندارید، به طور کاملاً واضح و آشکار خداوند را میبینید]»([۱]).
۳۳۴- «عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: هَلْ تُضَارُّونَ فِی القَمَرِ لَیْلَهَ البَدْرِ؟ قَالُوا: لاَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَهَلْ تُضَارُّونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟، قَالُوا: لاَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ، یَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ یَوْمَ القِیَامَهِ، فَیَقُولُ: مَنْ کَانَ یَعْبُدُ شَیْئًا فَلْیَتْبَعْهُ، فَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ القَمَرَ، القَمَرَ، وَیَتْبَعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الطَّوَاغِیتَ، الطَّوَاغِیتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّهُ فِیهَا شَافِعُوهَا – أَوْ مُنَافِقُوهَا – شَکَّ إِبْرَاهِیمُ – أَیْ: اِبْنُ سَعْدٍ – فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: هَذَا مَکَانُنَا، حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَنَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فِی صُورَتِهِ الَّتِی یَعْرِفُونَ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَتْبَعُونَهُ، وَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ، فَأَکُونُ أَنَا وَأُمَّتِی أَوَّلَ مَنْ یُجِیزُهَا وَلاَ یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ – أَوِ المُوثَقُ بِعَمَلِهِ (أَوْ فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِیَ بَعَمَلِهِ – أَوِ الْمُوبَقُ بَعَمَلِهِ) وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ – أَوِ المُجَازَى، أَوْ نَحْوُهُ، ثُمَّ یَتَجَلَّى – حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَیْنَ العِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ یُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ المَلاَئِکَهَ أَنْ یُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ کَانَ لاَ یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَرْحَمَهُ، مِمَّنْ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَیَعْرِفُونَهُمْ فِی النَّارِ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْکُلُ النَّارُ ابْنَ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدْ امْتُحِشُوا، فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الحَیَاهِ فَیَنْبُتُونَ تَحْتَهُ، کَمَا تَنْبُتُ الحِبَّهُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، ثُمَّ یَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَیْنَ العِبَادِ، وَیَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، هُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الجَنَّهَ، فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا، وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَیَدْعُو اللَّهَ بِمَا شَاءَ أَنْ یَدْعُوَهُ، ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ: هَلْ عَسَیْتَ إِنْ أَعْطَیْتُکَ ذَلِکَ أَنْ تَسْأَلَنِی غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِکَ لاَ أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، وَیُعْطِی رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِیقَ مَا شَاءَ، فَیَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الجَنَّهِ وَرَآهَا، سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ یَقُولُ: أَیْ رَبِّ! قَدِّمْنِی إِلَى بَابِ الجَنَّهِ، فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَیْتَ عُهُودَکَ وَمَوَاثِیقَکَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِی غَیْرَ الَّذِی أُعْطِیتَ أَبَدًا؟ وَیْلَکَ یَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَکَ! فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! وَیَدْعُو اللَّهَ، حَتَّى یَقُولَ: هَلْ عَسَیْتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِکَ لاَ أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، وَیُعْطِی مَا شَاءَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِیقَ، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّهِ، فَإِذَا قَامَ إِلَى بَابِ الجَنَّهِ، انْفَهَقَتْ لَهُ الجَنَّهُ، فَرَأَى مَا فِیهَا مِنَ الحَبْرَهِ وَالسُّرُورِ، فَیَسْکُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ یَقُولُ: أَیْ رَبِّ! أَدْخِلْنِی الجَنَّهَ، فَیَقُولُ اللَّهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَیْتَ عُهُودَکَ وَمَوَاثِیقَکَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ مَا أُعْطِیتَ؟ وَیْلَکَ یَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَکَّ فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّّ لاَ أَکُونَنَّ أَشْقَى خَلْقِکَ، فَلاَ یَزَالُ یَدْعُو حَتَّى یَضْحَکَ اللَّهُ مِنْهُ، فَإِذَا ضَحِکَ مِنْهُ، قَالَ لَهُ: ادْخُلِ الجَنَّهَ، فَإِذَا دَخَلَهَا قَالَ اللَّهُ: تَمَنَّهْ، فَسَأَلَ رَبَّهُ وَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللَّهَ لَیُذَکِّرُهُ، وَیَقُولُ لَهُ: تَمَنَّ کَذَا وَکَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الأَمَانِیُّ، قَالَ اللَّهُ: ذَلِکَ لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
قَالَ عَطَاءُ بْنُ یَزِیدَ، وَأَبُو سَعِیدٍ الخُدْرِیُّ مَعَ أَبِی هُرَیْرَهَ، لاَ یَرُدُّ عَلَیْهِ مِنْ حَدِیثِهِ شَیْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَیْرَهَ: أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى قَالَ: ذَلِکَ لَکَ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الخُدْرِیُّ: وَعَشَرَهُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، یَا أَبَا هُرَیْرَهَ! قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِکَ لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الخُدْرِیُّ: أَشْهَدُ أَنِّی حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: ذَلِکَ لَکَ وَعَشَرَهُ أَمْثَالِهِ.
قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ: فَذَلِکَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّهِ دُخُولًا الجَنَّهَ».
- «از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گفت: مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبرصلی الله علیه و سلم فرودند: «آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن ماه دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا روز آفتابی از دیدن خورشید شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن روشنایی روز دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پس فرمودند: شما روز قیامت اینگونه خداوند را خواهید دید. خداوند در روز قیامت مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس در دنیا چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبالش کند (دنبالش برود و از او جزا و پاداش عبادتش را بگیرد)، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، خورشید را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، ماه را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، طواغیت را دنبال میکند و این امت (امت من) میماند با شفاعتکنندگانش یا (شک ابراهیم بن سعد که یکی از راویان است) منافقانی که در میان آنها هستند، آنگاه خداوند نزد آنها میآید (به صورتی بر آنها ظاهر میشود که آن را نمیشناسند) و میفرماید: من پروردگارتان هستم. میگویند: [از تو به خدا پناه میبریم] اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان نزد ما بیاید، پس وقتی که پروردگارمان بیاید، او را میشناسیم، سپس خداوند به صورتی بر آنها ظاهر میشود که او را میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم. میگویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال میکنند و پل صراط وسط جهنم زده میشود و من و امتم اولین کسانی هستیم که از پل عبور میکنیم و در آن روز کسی جز پیامبران‡ سخن نمیگوید و دعای پیامبران‡ در آن روز این است: خدایا [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند و این قلابها مردم را براساس اعمالشان به سوی خود میکشند، برخی از مردم به خاطر اعمالشان هلاک میشوند، یا (شک راوی) در گرو اعمالی هستند که انجام دادهاند (یا در میان عبورکنندگان بر روی پل، مؤمنی است که به خاطر کارهایش باز میماند و در آتش میافتد) و برخی دیگر افرادی هستند که بر روی زمین کشیده و تکه تکه میشوند (نزدیک است که هلاک شوند) -یا (شک راوی) عبور داده میشوند یا (شک راوی) چنین چیزی فرمود. سپس [همه چیز] روشن میشود- تا زمانی که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و سپس اراده میکند که با رحمت خود هرکس را که خواست از آتش بیرون بیاورد، [در این وقت است که] به فرشتگان دستور میدهد کسی را که هیچ چیزی را شریک خدا قرار نداده باشد (دچار شرک به خدا نشده باشد)، از آتش بیرون بیاورند، از جملهی آنهاست کسانی که خداوند اراده میکند به آنها رحم کند و کسانی که بر وحدانیت خداوند شهادت داده باشند، آنگاه فرشتگان آنها را از روی اثر سجدههایشان در آتش میشناسند، [زیرا] آتش همه جای انسان را میسوزاند و از بین میبرد، جز اثر سجدهاش را، پس در حالی از آتش بیرون میآیند که همه جای بدنشان (جز اثر سجده) سوخته است، آن وقت آب حیات بر آنها ریخته میشود و زیر آن (آب حیات) جان میگیرند، همچون دانهای که در مسیر سیلاب میروید، سپس خداوند کار محاکمهی بندگان را تمام میکند و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است (در آتش است) و او آخرین فردی از اهل آتش است که وارد بهشت میشود و میگوید: خدایا! مرا از آتش جهنم نجات بده [زیرا] بویش مرا هلاک کرده است و شعلههایش مرا سوزانده است و تا جایی که خدا میخواهد که او را بخواند، خداوند را به فریاد میخواند، سپس خداوند میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه میخواهی به تو ببخشم، دیگر از من درخواستی نکنی؟ میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این از تو نمیخواهم و به پروردگارش هر آنچه که میخواهد عهد و پیمان میدهد، پس خداوند روی او را از آتش برمیگرداند و وقتی که رو به بهشت میایستد و آن را میبیند، مدتی که خداوند خود میخواهد، سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا به سوی درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه را که به تو بخشیدم، هرگز از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! [خدایا!…] و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه میخواهی به تو ببخشم، دیگر درخواستی نکنی؟ میگوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این نمیخواهم، پس عهد و پیمانهایی که خدا میخواهد، میبندد و خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش میبرد و او وقتی که در برابر درِ بهشت میایستد، بهشت بر او نمایان میشود و نعمتها و سُروری را که در آن است، میبیند و مدتی که خداوند میخواهد سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا وارد بهشت کن، خداوند میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم از من چیز دیگری نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! بگذار که من بدبختترین بندگانت نباشم و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال به او میخندد (از او راضی میشود) و وقتی که از او راضی شد، به او میفرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت میشود، خداوند میفرماید: آرزو کن، او هم از پروردگارش میطلبد [آنچه را که میخواهد] و آرزو میکند، تا جایی که خداوند چیزهایی را به یادش میآورد و به او میفرماید: این را آرزو کن، آن را آرزو کن (یا اینچنین آرزو کن…) او آنچنان آرزو میکند تا این که آرزوها و خواستههایش تمام میشود، خداوند میفرماید: این نعمتها و یک برابر آن متعلق به توست و از آنِ تو باد».
عطاء بن یزید میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریره رضی الله عنهما بود، وقتی که او این حدیث را روایت میکرد، با او کوچکترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که میفرماید: «قَالَ اللَّهُ: ذَلِکَ لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» که ابوسعید به ابوهریره رضی الله عنهما گفت: ای ابوهریره! پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: ده برابر این نعمتها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمتها و یک برابر آنها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت میدهم من از پیامبر صلی الله علیه و سلم اینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمتها و ده برابر آنها از آنِ تو باد.
ابوهریره رضی الله عنه میگوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود.
[۱]– «تضامون» یعنی ازدحام برای دین چیزی که دیدنش مشکل باشد. «لا تضامون فی رؤیته» یعنی بدون شک و بدون هیچ مشکلی، هرکس در جای خود و بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران، خداوند را میبیند و آن هم به خاطر ظهور و تجلی کامل پروردگار است.