بخاری: کتاب «بدء الخلق» باب [قول الله تعالی: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَکَ…﴾]
۲۳۸- «عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم فِی دَعْوَهٍ، فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ – وَکَانَتْ تُعْجِبُهُ – فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَهً، وَقَالَ: أَنَا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ القِیَامَهِ، هَلْ تَدْرُونَ بِمَ؟ یَجْمَعُ اللَّهُ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ، فَیُبْصِرُهُمُ النَّاظِرُ، وَیُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَتَدْنُو الشَّمْسُ، فَیَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى مَا أَنْتُمْ فِیهِ إِلَى مَا بَلَغَکُمْ؟ أَلاَ تَنْظُرُونَ إِلَى مَنْ یَشْفَعُ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ؟ فَیَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَبُوکُمْ آدَمُ، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُونَ: یَا آدَمُ! أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَکَ اللَّهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِکَهَ فَسَجَدُوا لَکَ، وَأَسْکَنَکَ الجَنَّهَ، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ وَمَا بَلَغَنَا؟ فَیَقُولُ: رَبِّی غَضِبَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ یَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَنَهَانِی عَنِ الشَّجَرَهِ فَعَصَیْتُهُ، نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَیَأْتُونَ نُوحًا، فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى الأَرْضِ، وَسَمَّاکَ اللَّهُ عَبْدًا شَکُورًا، أَمَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا؟ أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ فَیَقُولُ: رَبِّی غَضِبَ الیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ یَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، نَفْسِی نَفْسِی، ائْتُوا النَّبِیَّ صلی الله علیه و سلم، فَیَأْتُونِی، فَأَسْجُدُ تَحْتَ العَرْشِ، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ».
- «از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گفت: در یک مهمانی با پیامبرصلی الله علیه و سلم بودیم، هنگام خوردن غذا، گوشتِ قسمت دست حیوان را نزد پیامبرصلی الله علیه و سلم گذاشتند و پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن خوشش میآمد، سپس کمی از آن را بادندان کندند و فرمودند: «روز قیامت من سید و سرور تمامی انسانها هستم، آیا میدانید چرا و چگونه؟ [خودشان جواب دادند و فرمودند: زیرا] خداوند تمامی انسانها را در یک دشت وسیع و هموار جمع میکند، جایی که هر بینندهای همه را میبیند و هر صدازنندهای میتواند صدایش را به همه برساند (هر صدایی که میآید همه آن را میشنوند) و خورشید پایین میآید. آنگاه برخی از مردم [به برخی دیگر] میگویند: چرا فکری نمیکنید. مگر نمیدانید که مشکلی که در آن افتادهاید، شما را به چه درد و ناراحتیای گرفتار کرده است؟ آیا دست به دامن کسی نمیشوید که نزد پروردگارتان برایتان شفاعت کند تا از این وضعیت نجات یابید؟ برخی میگویند: پدرتان آدم [میتواند شما را شفاعت کند]، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: ای آدم! تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دستان خود آفرید و از روحش در تو دمید و به فرشتگان امر کرد که تو را سجده کنند و آنها نیز تو را سجده کردند و تو را در بهشت سان کرد، آیا [با این مقامی که داری] برای ما نزد پروردگارت شفاعت نمیکنی؟ آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم و ما را گرفتار چه درد و غمی کرده است؟ آدم [جواب میدهد و] میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد، او مرا از نزدیکشددن به آن درخت [ممنوعه] منع کرد، اما من از فرمان او سرپیچی کردم، مرا به حال خود واگذارید که برای نفس خودم چارهای بیندیشم، من به فکر خود هستم، نزد کسی دیگر غیر از من بروید، نزد نوح بروید، پس نزد نوح میآیند و میگویند: [ای نوح!] تو نخستین پیامبری بودی که نزد مردم آمدی و خداوند تو را عبد شکور (بندهی بسیار سپاسگزار) نامیده است. آیا نمیبینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمیبینی که ما را به چه حالی گرفتار کرده است؟ آیا نزد پروردگارتت برای ما شفاعت نمیکنی؟ [نوح جواب میدهد و] میگوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از نیز چنین خشمگین نخواهد شد، مرا به حال خود واگذارید که به فکر چارهی خود باشم، من به فکر خود هستم، نزد محمد صلی الله علیه و سلم بروید، پس نزد من میآیند، من [نیز] زیر عرش خدا (تخت فرمانروایی خدا) سجده میکنم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بردار و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود و [هرآنچه میخواهی] درخواست کن، زیرا [آنچه میخواهی] به تو داده خواهد شد»([۱]).
محمد بن عبید که این حدیث را از ابوحیان و او نیز از ابوزرعه و او نیز از ابوهریره روایت کرده است میگوید: بقیهی حدیث را به یاد ندارم.
[۱]– این که فرمودند: «أنا سید الناس یوم القیامه»، یعنی من تنها کسی هستم که روز قیامت وقتی مردم نزدم میآیند تا با وساطت من از مشکلی که در آن افتادهاند، نجات یابند، آنها را با شفاعت خویش نجات میدهم. بعداً به توضیح چگونگی سیادت خود در قیامت اشاره میکند و میفرماید: «یجمع اللهُ…».
وقتی که پیامبر صلی الله علیه و سلم روز قیامت سید مردم باشد، در دنیا بیشتر از قیامت سید و سرور جهانیان خواهد بود.
خداوند به منظور اظهار سیادت پیامبر صلی الله علیه و سلم و ارزش و اهمیت شفاعت او، به مردم الهام میکند که برای نجات از توقف طولانیشان در روز محشر به منظور انجام امر حساب و کتاب و نجاتشان از هول و ناراحتی آن روز، نزد کسی بروند تا آنها را شفاعت کند.
این که فرمودند: «ربی غضب غضباً…» یعنی قبل از این، دنیا بود و دنیا نیز مکان آزمایش و ابتلا و فرصتدادن بود، پس پروردگارم چنین خشمگین نبوده است و از این به بعد هم که محاکمه انجام میشود و گروهی به بهشت و گروهی به دوزخ میروند، پروردگارم خشمگین نخواهد شد.
نسبتدادن خشم به خدا یعنی ارادهی عذاب کسی که مستحق عذاب است [یا شاید اشاره به وضعیت بسیار هولناک و سخت آن روز بکند که همان ظهور خشم خداست – والله أعلم – مترجم].
«نفسی نفسی» یعنی من هم مانند شما منتظر کسی هستم که شفاعت کند و ما را از این وضعیت نجات دهد، من این شایستگی را در خود نمیبینم، به خاطر خطایی که مرتکب شدهام، پس مرا به حال خود بگذارید و به کسی پناه ببرید و نزد او درخواستتان را مطرح کنید که شایستگی این امر را داشته باشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].