مگر از آفرینش نخستین شما درمانده و عاجز بودیم؟ خوب این شمائید که آفریدهایم پس میتوانیم (پس از مرگتان) دوباره شما را زنده گردانیم.
و اصولا اگر انسان تفکر کند و به یاد آورد، (خواهد دید) که هر روز و هر لحظه قیامت است. به راستی هر لحظه چند سلول زنده در بدنش میمیرند؟ و چه قدر مواد غذایی به سلول تبدیل میشوند و حیات میگیرند؟ و هر لحظه چقدر (چرخهی) حیات در مورد گیاهان و درختان روی میدهد؟
از طرف دیگر مگر خود و اطرافیانش که در آن چینه[۱] زندگی میکنند همانهایی هستند که قبلا بودند؟ مگر خاک و کود حیوانی و… نبودند که اکنون خود را چنان مهم میانگارند که همانگونه که خداوند میفرماید به «خَصِیمٌ مُّبِینٌ»[۲] تبدیل شدهاند، آن قدر جسارت یافتهاند که پارهای اسباب پوسیده را به دست گرفته و (و با حالتی تمسخر آمیز) میگویند که «چه کسی وجود دارد که بتواند اینها را زنده کند؟»
آخر خودش از چه چیزی آفریده شده است؟ صد سال پیش، هیچ کدام از این کسانی که رشید و تنومند روی زمین به گشت و گذار میپردازند، وجود نداشتند و همهی آنها از بیجانی به اینجا رسیدهاند.
این دلائل، این موضوع را اثبات میکند که هم این کار (یعنی زنده کردن مردگان) شدنی است و هم او قدرت این کار را دارد. این از مبحث زمینهی بیان امکان.
و اما در زمینهی وجوب آخرت باید گفت که امکان دارد چیزی ممکن باشد اما لزومی بر واجببودن آن وجود نداشته باشد. اما قرآن میفرماید نخیر! با چند شرط لزوم پیدا خواهد کرد:
یک: آنچه در مورد برهان نظم بیان کردیم که:
﴿ٱلَّذِی خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢ وَٱلَّذِی قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣﴾ [الأعلى: ۲-۳] «ذاتی که آفرید و منظم و مرتب ساخت. و ذاتی که (سعادت و شقاوت را) مقدر کرد و هدایت نمود».
یعنی در اینجا جهتدار بودن این عالم مطرح شد که هرچیزی با کمّیت و کیفیت و قدرتی معین، در جهتی خاص برای رسیدن به مقصدی مشخص حرکت میکند. پس این عالم جهتدار است.
آیا امکان دارد به یکباره از جهتداری افتاده و بدون هیچ مقصدی بماند و پس از مدتی نیز قیامتی به دنبال آن به وقوع نپیوندد؟ جهتداری که این عالم دارد در برابر بیجهت بودنی که لازمهی آن نفی قیامت است سازگار نیست.
دو: هر چیزی را که در این عالم مشاهده میکنیم دارای تقابل است. برای مثال «لیل و نهار»، «شمس و قمر»، «سماء و ارض»، «ذکر و انثی» و به طور کلی:
﴿وَمِن کُلِّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَیۡنِ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ۴٩﴾ [الذاریات: ۴۹] «و از هر چیزی دوگونه آفریدیم تا پند بگیرید».
کلمهی زوج در قرآن به معنای آن است که دو موجود وقتی با هم جمع میشوند، مکمل یکدیگر میگردند. یعنی (فرضاً) این چند درصد از پارهای خصوصیات را دارا است و دیگری هم چند درصد و با هم جمع شده و مکمل هم میشوند و کمالی از آن حاصل مینماید.[۳] و قرآن برای هرچیز دیگری هم میفرماید که بدین صورت است.
آیا این تقابل در هر چیزی وجود دارد؟ آیا نمیشود که در این انسانها -نظر به سرانجامشان- تقابلی وجود داشته باشد؟ یعنی دو نوع سرانجام وجود داشته باشد؟
[۱]– ردیفی از دیوار گلی. (مترجم)
[۲]– دشمن آشکار (سورهی نحل، آیه: ۴).
[۳]– مانند زن و مرد که بخشی از خصوصیات انسانی را دارا هستند. اشاره کنیم مثلا در مرد –فرضاً- حدود ۸۰ درصد خشونت و عزم و تصمیم و ۲۰ درصد عواطف موجود باشد و در زن برعکس آن یعنی ۲۰ درصد خشونت و تصمیم و عزم و ۸۰ درصد عواطف. در حالی که انسان باید ۱۰۰ درصد این دو خصوصیت را دارا باشد. پس این زن و مرد با هم جمع میشوند تا یک وحدت کامل از این دو ایجاد شود.