- د. عبدالله خیرخواه
وقتی شخصیتهایی چون؛ خامنهای، رفسنجانی، بن علی، قذافی، حسنی مبارک، و غیره با صفاتی چون؛ دیکتاتورـ فرعون ـ ابوجهل ـ قارون خوانده میشوند، برخی ظاهر بینان کوته فکر گمان میبرند، این صفات لباسهایی است آماده که برازنده این اشخاص است و از اینکه از چنین بلایی در امان ماندهاند نفسی آرام میکشند!
فرعونیت و ابوجهل و نمرودیت و دیکتاتوریت در حقیقت رمزی است و نمادی از حسادت، حقد، کینهتوزی، خودبینی، غرور، سخافت، خیانت، چپاولگری، جهل و نادانی، خودفروشی و نوکری و غیره..
در قصیده ادیب شهید سید قطب با عنوان «هُبَلٌ .. هُبلْ» پس از هر چند بیت تکرار میشود:
هُبلٌ …هُبلْ رمز السخافه و الدجل
هُبلٌ … هُبلْ
رمز السخافه و الجهاله و الدجل
هُبلٌ .. هُبلْ
رمز الخیانه و الجهاله و السخافه والدجل
هُبلٌ … هُبلْ
رمز الخیانه و العماله والدجل
استاد شهید کاک احمد مفتی زاده در یکی از درسهایش تصویری گویا از طاغوت یا دیکتاتور را به نمایش میکشد. ایشان میگویند: شخصی که میخواهد جلوی مردم راه رود، طاغوت است!.. خود برتر بینی، تکبر و غرور از صفات طاغوت است..
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چون صفات منافق را میشمرند میفرمایند: چهار صفتند که در هر کسی وجود داشته باشند منافق خالصی است! و هر کس در او صفتی از آنها باشد، صفتی از نفاق در اوست تا آنرا ترک گوید: اگر امین قرار داده شود خیانت کند. و اگر سخن گوید دروغ گوید. و اگر عهد و پیمانی بندد خیانت کند. و اگر خصومتی پیش آید بد و بیراه گوید و تهمتهای ناروا زند.
(حدیث عبد الله بن عمر أن النبی صلى الله علیه وسلم قال : أربعُُ من کُنَّ فیه کان منافقاً خالصاً، من کان فیه خصْلَهُُ منهن کان فیه خصله من النفاق حتى یدعها: إذا أؤتمن خان ، وإذا حدث کذب ، وإذا عاهد غدر وإذا خاصم فجر”.متفق علیه اللؤلؤ والمرجان .)
با دقت توجه فرمایید: و هر کسی یکی از این صفات در او باشد در حقیقت صفتی از منافقت در اوست تا آنرا ترک کند!
از شیخ عبدالرزاق عفیفی درباره کسانی که محاسن دراز دارند پرسیده شد، که آیا محاسن دلالت بر پرهیزکاری آنهاست. ایشان گفتند: تنها درباره ریش داران میتوان گفت: افرادی هستند که روی چانههایشان مو است!!..
ریش و حجاب در دین است. ولی دین در ریش و حجاب نیست!!..
اگر از خرقه کس درویش بودی / رئیس خرقه پوشان میش بودی
ریش و محاسن داشتن، عمامه و جبه پوشیدن، پیشانی با اثر سجده داشتن،.. و بیش از اینها؛ دارای تحصیلات علوم شرعی بودن، دم از دعوت و تبیلغ زدن، علامت پرهیزکاری و تقوا و کمال انسانیت نیست.
اهل نگردد به عمامه مرد / خر نشود با جل دیبا فقیه
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به سینه مبارکشان اشاره کرده، تکرار فرمودند: تقوا و پرهیزکاری اینجاست، تقوا و پرهیزکاری اینجاست!..
شاید در جامعه روحانیون بسیاری را دیده باشی که دهها برابر سایر مردمان مال پرست و مغرور و خودخواهند!
شاید با دعوتگرانی برخورد کرده باشی که دهها برابر دیگران حسود و حقود و کینه توز باشند، و روحانیونی را بشناسی که از مکر و حیله و نیرنگ آنها شیطان در حیرت باشد..
شاید افرادی را بشناسی که سینههایشان پر از آیات قرآن و فرمودههای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم است و نقل مجلسشان غیبت و بدگویی دیگران..
و با افرادی از تقوا نمایان آشنا باشی که جز دروغ و تهمت و بهتان بستن بر دیگران کاری ندارند..
در بین برخی از دوستان سوء تفاهمی پیش آمده بود. به جای اینکه با صراحت و صداقت و چشم دوختن به آخرت آنرا بر طرف کنند، هر یک شروع کرده بود به جویدن گوشت و استخوان برادر خود..
افرادی که تا دیروز زیر چتر مصلحت دنیایی و کسب شهرت و ثروت و خودنمایی که آنرا لباس دین و دعوت و هدایت پوشانده بودند و در کنار هم جان تقسیم میکردند و خود را فرشتگان هدایت تلقی مینمودند، در یک امتحان بسیار آسان از عرش غرور بر فرش نفاق سینه خیز شدند.
با پتک دروغ و بهتان و تهمتهای دزدی و چپاول وغیره به جان همدیگر افتادند!..
و اگر از آنها بپرسی:
چه بود که سالها با هم شیر و شکر بودید و در یک لحظه گرگ و میش شدید، و هر یک بدور از دیگری میگوید تازه حقیقت را دریافتهام!..
سبحان الله!… دقیقا همان تصویری که در کاخ فرعون تماشا میکنی!..
چون بخت مبارک و قذافی نگون گشت، نزدیکترین افراد به آنها که بیش از دو تا سه دهه در کنار او بودند بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشوند و از آنها با نام طاغوت و دیکتاتور و دزد و آدم کش یاد میکنند!..
کسی نیست از این جاه طلبان مکار و روباه صفتان حیله گر بپرسد چه شد که طی سی چهل سال این حقیقت را درک نکردید، تازه چون عصای موسی بر سر فرعون فرود آمده در حال غرق شدن در اقیانوس گناهانش است دریافتی دزد و چپاولگر و خود خواه است!..
بیماریهای نفس انسانی تنها در سایه ایمان درست به پروردگار یکتا، و در سایه توکل به خداوند یگانه، و در سایه ایمان به اسماء و صفات الهی و پیروی درست از فرامین قرآن و روش تربیتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم درمان پذیر است…
شاید یکی از مهمترین اسباب بروز اینگونه بیماریها در سینههای برخی از دعوتگران و حتی عالم و پرهیزکار نمایان در اسلام وراثتی آنها باشد، بسیاری از افراد به اسلامی که از نیاکان بدانها رسیده بر حسب عادات و رسوم رائج خانوادگی پایبندند، و بر اساس یک روتین خانوادگی یا فرهنگ جامعه بسوی تحصیلات علوم دینی نیز کشانده شدهاند، و هرگز به خود زحمت ندادهاند:
معنا و حقیقت ایمان و اسلام را درک کنند. شاید دهها بار روزانه « أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله» بر زبان میرانند، ولی هرگز احساس نکردهاند این شهادت یعنی:
من قسم میخورم و سوگند یاد میکنم هیچ معبودی نیست مگر پروردگار یکتا و قسم میخورم و گواهی میدهم و سوگند یاد میکنم که محمد فرستاده و پیامبر اوست..
و این شهادت و گواهی یا سوگند و قسم نتیجه یک باور عمیق و حقیقت راسخی است که در قلبت چون آنچیزی که با چشمان خود دیده، با دستانت لمس کرده، با دهانت چشیده، و با حس بویائیت احساس کرده، و با گوشانت بدرستی شنیده باشی است…
و این باور مرحله اساسی و پایه برای درک حقایق در فرد مؤمن میباشد و باید بر پایه و اساس آن خود را تربیت کند..
در اینجا قبل از اینکه جوالدوزی به شما خواننده عزیز بزنم سوزنی در جلد خود فرو میکنم، تا خود و شما عزیز را به مراجعه و بازنگری در شخصیت خودمان دعوت کنم. بیا از خود بپرسیم: آیا واقعا ما برای رضایت پروردگارمان فعالیت میکنیم؟!
آیا واقعا هدف از زندگی ما رسیدن به رضایت اوست؟!
آیا رفتار و کردار ما، اهداف و مرام ما در رضایت الله خلاصه میشود؟!
آیا دوستی و دشمنی ما بر پایه و اساس خواست پروردگارمان است؟!
آیا از پیشرفت برادر مسلمانمان خوشحال شده، از سقوط و شکست او ناراحت وغمگین میشویم؟!
آیا خود نمایی و نفس پرستی، شهرت و جاه طلبی، مال و ثروت کمایی، را در کار ما جایی نیست؟!
خلاصه آیا من ابوجهلی هستم که در پشت پرده کعبه، با ظاهر سازی تقوا و پرهیزکاری و اسلام خود را پنهان ساختهام، یا کسی هستم که محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم را اسوه و الگوی زندگی خود قرار دادهام؛ آن کسی که جز خدا کسی را نمیشناخت. و تنها رضایت الهی مد نظر او بود. و در راه رسیدن به رضایت الهی خود را به کلی ذوب کرده بود…