ابو اسحاق سبیعی را دیدم که گریه می کرد

« قال أبو بکر بن عیاش : رأیت أبا إسحاق السّبیعی یبکی .. فقلت : یا أبا إسحاق ما یُبکیک ؟! قال : ذهبَت قُوَّتِی ، وذهبَت الصلاه منی ؛ ما أستطیع أن أصلی قائمًا إلا بالبقره وآل عمران »

[ الثقات لابن حبان/ حدیث: ۴٩٩ ]

ترجمه : «”ابوبکر بن عیاش می گوید : ابو اسحاق سبیعی را دیدم که گریه می کرد .. از او پرسیدم : چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟! پاسخ داد : تاب وتوانی برایم نمانده،نمازم مثل قبل نیست؛ دیگر نمی توانم ایستاده نماز بخوانم مگر با بقره و آل عمران.”»

مقاله پیشنهادی

چقدر شکایت می‌کنی و می‌گویی که فقیر هستم و حال آنکه زمین و آسمان و ستاره‌ها، از آنِ تو هستند

ایلیا ابوماضی می‌گوید: کم تشتکی وتقول أنک معدم   والأرض ملک والسماء والأنجم «چقدر شکایت …