- د. عبدالله خیرخواه
پروردگار عالم را به عدد خلایقش، و بوسعت کرم و سخاوتش، و به بزرگی عظمت و خدائیش شکر و سپاس گویم که بقلم ناچیزی چون این حقیر سراپا گناه توفیق داد در چند سطری گذرا از “ابوجهل در پشت پرده کعبه”(http://www.sunni-news.net/fa/articles.aspx?selected_article_no=14053) سخن رانم، و باعث تقدیر خوانندگان واقع شود!
بس سپاسگذارم از عاشقان سایت “سنی نیوز” که با تشویقها و تقدیرهای پرمهرشان بر من منت نهاده، باعث شدند بار دگر قلم شمشیر کرده به جنگ با ابوجهل لمیده در پوستین خود بروم.
خدا زان خرقه بیزار است صد بار | که صد بت باشدش در آستینى |
از آنجا که انسان خمیرهای است از خیر و شر، و جولانگاه فطرت نیکو و سرشت اهریمنی، همواره دو نیروی فطری در کالبد او گلاویز میشوند. گه گداری در فوران شهوت رذالت و پستی بر شرافت و دیانت غلبه پیدا میکند و احیانا نیروی فطرت و خمیره شرافت بر صفات اهریمنی. و در این میان نفس لوامه عقربه ترازو را در دست دارد، نفسی که اهمیت آن بدان درجه است که خداوند در سوره قیامت به آن قسم یاد کرد:
«لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ ﴿١﴾ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ ﴿٢﴾»
(به روز قیامت سوگند می خورم * و به نفس سرزنش گر قسم می خورم.)
وجود بیماری نفسانی در فرد نشانه سقوط یا انهیار پایگاه خیر و نیکی در او نیست، بلکه لکه سیاهی است که بر قلب فرد سایه افکنده، با یک آه پشیمانی میتوان آنرا زدود، و بار دگر لطف الهی و لذت بازگشت و صفای دل را چشید.
باری شاگرد مکتب رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم)؛ ابوذر غفاری، نماد زهد و پارسائی، در یک لحظه غفلت ابر کبود جاهلیت بر خورشید تابان قلب او سایه افکند و شرارت در چشمانش جهید، و در یک آن بلبل خوش آهنگ مکتب توحید؛ بلال مؤذن رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) را بچشم حقارت دید، و او را به “پسر سیاه چرده” صدا زد!
تا این جمله بیگانه از ادبیات اسلام به گوش پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) رسید، آنحضرت بکلی دگرگون شده، رنگ از صورت مبارکشان پرید!
چگونه امکان دارد چنین جملهای متعفن از دهان پر طراوت ابوذری بیرون جهد؟!
چگونه امکان دارد از ایمان سترگ و فولادین ابوذر چنین لغزش نابسامانی صورت گیرد؟!
ولی نه!..
این است طبیعت انسانی. عصمت و پاکی تنها از آن توست ای رسول خدا!..
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم)؛ معلم نمونه بشریت، مربی آن شاگردان با رشادت، فورا این انعکاس صفات جاهلیت را شناسائی کرده، آهنگ جدیت و صدایی که در آن هیچ تعارفی با لغزشها نیست ندا برآورد: ای ابوذر!…
ابوذر بخود لرزید، چهار دنگ حواسش را به پیامبر اکرم سپرد.
ـ انک امرؤ فیک جاهلیه…
هشدار که صفتی از جاهلیت هنوز در پوست تو بجای مانده!
ابوذر پیام را با یک اشاره تا آخر دریافت.
ابوذر کسی نیست که در مقابل جاهلیت لمحهای مدارا کند، باید این دل سرکش را ادب نماید. یک معذرت خواهی خشک، و یک تعارفات معمولی در مدرسه ابوذر بیمعناست. فورا ابوذر شامخ و سترگ چون کوه اورست.. ابوذری که هرگز در مقابل هیچ انسانی خم نشده، صورت عزت و شموخ و مردانگی خود را بر خاک میمالد و به همکلاسیش در مکتب رسالت؛ بلال نامدار میگوید: بخدا سوگند باید پایت را بر صورتم بگذاری تا این صفت جاهلیت را از قلبم برای همیشه پاک سازی!
صد آفرین و مرحبا بر ابوذر!..
به همین سرعت؛ بیماری را شناخت، و فورا درمانش کرد. و اشک پشیمانی سیاهی گناه را از قلب او زدود…
اشتباه و گناه با سرشت آدمی خوگرفته است، و از همه انسانها اشتباه صورت میگیرد ولی بهترین گناهکاران توبه کارانند. «کل ابن آدم خطاء، وخیر الخطَّائین التوّابون».
وقتی همتها کند میگردد، هدفها کوچک، و دیدها سطحی، عقلهای پر توان چون از اندیشیدن و برنامهریزی وام میمانند، به تصورات پوچ و واهی مشغول میگردند.
مشاعری چون خودبرتر بینی، انانیت، قومگرائی و نژادپرستی، من بودن، و خود را دیدن و دیگران را کم شمردن، که اساسا از پیرهنهای پر زرق و برق فرعونیت هستند بر تن افراد میچسپند، اینجاست که فرد انتظار دارد کمرها در مقابلش خم شوند، و زبانها در مدح و ثنای او بچرخند. اگر تصویر از تصور او کم آمد. انفجار صورت میگیرد، چون شتر مست بد و بیراه از دهانش فوراه میزند.
چه بسا دوستانی که شاید سینههایشان پر از آیات قرآنی و سخنانی گهربار از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) است، ولی چون مجلسشان گرم گیرد جز سخنی از غیبت در آن نشنوی!
این نمادی است از جاهلیت که سوره مبارکه حجرات در کنار چند صفت ننگ دیگر قرار داده، با صراحت بیمانندی با آن در ستیز است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ ۚ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿١١﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢﴾»
(ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، ونباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب جویی نکنید و با لقب های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است اینکه انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت گذاری کنند. و کسانی که [از این امور ناهنجار و زشت] توبه نکنند، خود ستمکارند. (١١)ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حقّ مردم] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. (١٢))
در منهج الهی سربازی حق؛ تنها در تارمویی نیست که بر چانهات میروید، و نه در خم و تا شدنی که بر سجاده میگذاری، بلکه سربازی حق یک فرهنگ و بینش عمیقی است که در دل ریشه میدواند، و بصورت اخلاقی والا نمایان میگردد.
«لاتخافوا» از خدا نشنیده اى | پس چه خود را ایمن و خوش دیده اى | |
تا نروید ریش تو اى خوب من | بر دگر ساده زنخ طعنه مزن |
(ساده زنخ : چانه بى مو، صورت بى ریش)
مدرسه اخلاقی که دروغ را از قاموس خود بکلی حذف کرده، بخوبی میداند دروغ با اسلام کاملا تضاد دارد. کلام الله مجید دروغ را از صفات کافران شمرده:
«إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ ۖ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ» ﴿النحل/١٠۵﴾
(فقط کسانی [به خدا و پیامبر] دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند، و اینانند که دروغگوی واقعی اند)
روزی کسی از رسول هدایت و رستگاری پرسید: آیا امکان دارد مؤمن ترسو باشد؟ ایشان فرمودند: آری. پرسیده شد: بخیل چی؟ فرمودند: بله. سؤال شد: آیا احتمال دارد دروغگو باشد؟ فرمودند: نه! ( به روایت امام مالک)
تا ز هر بد زبانت کوته نیست | یک اعوذت اعوذ بالله نیست | |
بلکه آن نزد صاحب عرفان | نیست الا اعوذ بالشیطان | |
گاه گوئى اعوذ و گه لا حول | لیک فعلت بود مکذب قول | |
سوى خویشت دو اسبه مى راند | بر زبانت اعوذ مى خواند | |
طرفه حالى که دزد بیگانه | شده همراه صاحب خانه | |
مى کند همچو او فغان و نفیر | در به در، کو به کو، که دزد بگیر |
مدرسه اخلاقی که در آن سخن چینی را جایی نیست و آنرا فسق و فجور میداند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»﴿الحجرات/۶﴾
(ای اهل ایمان! اگر فاسقی خبری برایتان آورد، خبرش را بررسی و تحقیق کنید تا مبادا از روی ناآگاهی، گروهی را آسیب و گزند رسانید و بر کرده خود پشیمان شوید).
میان دو کس جنگ چون آتش است | سخن چین بدبخت هیزم کش است | |
کنند این و آن خوش دگرباره دل | وى اندر میان کور بخت و خجل | |
میان دو تن آتش افروختن | نه عقل است خود را در آن سوختن |
مدرسه اخلاقی که برای شک هفتاد بهانه میتراشد تا در منجلاب بدگمانی و سوء ظن (http://www.sunni-news.net/fa/articles.aspx?selected_article_no=14646) نیفتد.
پیشینیان گفتهاند: «التمس لأخیک سبعین عذراً». برای دوستت هفتاد عذر بتراش و بدو گمان بد مبر!
و از سخنان حکیمانه حضرت عمر (رضی الله عنه) است:«لا تظن بکلمه صدرت من أخیک شراً وأنت تجد لها فی الخیر محملاً». اگر حرفی از دهان دوستت پرید و به هر صورت میتوانستی آنرا به گونهای برداشت درست کنی، هرگز بدو گمان بد مبر!
آز و طمع، حرص و دنیا پرستی، و دهها صفات دیگر از جمله لباسهای پر زرق و برق ابوجهلیت و هامانیت و فرعونیت و نمرودیتند که گه گداری شیطان آنها را بر تن فرد مؤمن میاندازد. ولی اگر مؤمن ابوذر صفتانه فورا جبین پشیمانی بر خاک توبه بمالد قلب تبش و صفا و جلای خود را باز مییابد، اما اگر گناه در پوست او تخم گذارد و به حماقت خویش بنازد و با اصرار دل خود را سنگ گرداند، و غرورش اجازه ندهد از خر منیت خویش پائین آید، او را چه فرقی است با ابوجهل و ابولهبها؟!