ابن تیمیه رحمه الله و بیمار

ابن‌القیم رحمه الله می‌گوید:

باری جن‌زده‌ای را نزد شیخ الإسلام آوردند. هرچه شیخ رحمه الله بر آن بیمار خواند، جن از وجودش بیرون نرفت. جنّی که در بدن آن شخص بود، به سخن درآمد و گفت: من، این مرد را دوست دارم – آن جن، مؤنث بود.- شیخ رحمه الله به او گفت: ولی او، تو را دوست ندارد. از خدا بترس و بیرون برو. ولی جن قبول نکرد تا این‌که شیخ الاسلام رحمه الله به‌شدت به گردن بیمار زد؛ به‌گونه‌ای که دست خودش درد گرفت.

سرانجام، جن گفت: باشد؛ به‌شرافت و بزرگواری شیخ، بیرون می‌روم. شیخ‌الاسلام رحمه الله فرمود: لازم نیست به‌احترام من و به خاطر کرامت من، بیرون بروی؛ بلکه به خاطر اطاعت از الله و رسولش بیرون برو. بدین ترتیب جن در حضور شیخ، از وجود بیمار بیرون رفت و آن بیمار، به‌خود آمد و گفت: چرا من این‌جا هستم؟ گفتند: سبحان‌الله؛ این‌همه تو را زد و تو نفهمیدی؟!

پاسخ داد: اصلاً احساس نکردم که مرا زده است؛ داستان را برایش بازگو کردند و بهبود یافت.

ابن عثیمین رحمه الله
شرح ریاض الصالحین ۱/۵۸۰

مقاله پیشنهادی

چقدر شکایت می‌کنی و می‌گویی که فقیر هستم و حال آنکه زمین و آسمان و ستاره‌ها، از آنِ تو هستند

ایلیا ابوماضی می‌گوید: کم تشتکی وتقول أنک معدم   والأرض ملک والسماء والأنجم «چقدر شکایت …