إنک لا تهدی من أحببت (۴)

مؤلف می‎گوید: این رد باور کسانی است که گمان می‌کنند عبدالمطلب و نیاکانش مسلمان بوده‎اند و همچنین بیانگر زیان دوستان بد بر انسان است. و بیانگر زیان تعظیم گذشتگان و بزرگان است. یعنی به صورتی که هنگام اختلاف اقوال بزرگان و گذشتگان حجت قرار داده شود.

گفته‌اش: (آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «برایت از خداوند طلب آمرزش می‎کنم مگر آن که از طلب آمرزش برایت نهی شوم»). همچنانکه در روایت مسلم آمده است: «اما والله لأستغفرن لک: سوگند به الله برای تو استغفار خواهم نمود»[۱]. نووی می‏گوید: قسم خوردن بدون درخواست قسم جایز است و قسم در اینجا برای تاکید بر تصمیم استغفار و پاکی نفس ابوطالب است.

ابوطالب کمی قبل از هجرت در مکه در گذشت، ابن فارس می‎گوید: وقتی ابوطالب وفات یافت پیامبر صلی الله علیه و سلم چهل و نه سال و هشت ماه و یازده روز سن داشت و خدیجه هشت روز بعد از وفات ابوطالب دیده از جهان فرو بست[۲]. آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن یَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِکِینَ وَلَوۡ کَانُوٓاْ أُوْلِی قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ١١٣﴾ [التوبه: ۱۱۳].  «برای پیامبر و مومنان روا نیست که برای مشرکان، پس از آنکه برایشان روشن شد که آنان دوزخی‌اند، آمرزش بخواهند؛ هرچند خویشاوند باشند».

یعنی شایسته‌ی پیامبر صلی الله علیه و سلم و مؤمنان نیست که برای مشرکین طلب آمرزش نمایند و این خبر به معنی نهی است.

طبری[۳] از عمرو بن دینار روایت می‎کند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «ابراهیم برای پدرش که مشرک بود از خداوند طلب آمرزش کرد و من همواره برای ابوطالب از خداوند طلب آمرزش می‎کنم تا آن که خداوند مرا از آن نهی کند، آنگاه یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم گفتند: ما هم برای پدران خود طلب آمرزش می‎کنیم همان‎طور که پیامبر برای عمویش طلب استغفار می‎کند، آنگاه آیه‌ی مذکور نازل شد. اما اینجا اشکالی پیش می‎آید چون ابوطالب قبل از هجرت وفات یافت. و ثابت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم وقتی به عمره رفت نزد قبر مادرش رفت و از خداوند اجازه خواست که برای مادرش طلب آمرزش نماید، آنگاه این آیه نازل شد[۴]. و این دلالت می‎کند که آیه‌‌ی مذکور بعد از وفات ابوطالب نازل شده است، اما احتمال می‎رود که نزول آیه بعداً بوده گر چه سبب آن قبلاً بوده است و نزول آن دو سبب دارد یکی در گذشته بوده و آن ماجرای ابوطالب است و یکی سببی که بعداً رخ داده و آن ماجرای مادر پیامبر صلی الله علیه و سلم بوده است و این را که سبب نزول آیه قبلاً رخ داده و بعداً با تاخیر آیه نازل شده، این تاکید می‎کند که پیامبر صلی الله علیه و سلم برای منافقین طلب آمرزش نمود تا اینکه از آن نهی شد، پس این اقتضا می‎نماید که گر چه سبب نزول آیه در گذشته بوده اما آیه بعداً با تأخیر نازل شده است و آنچه مؤلف گفته که خداوند درباره‌ی ابوطالب نازل کرد که: ﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ﴾ [القصص: ۵۶]. به همین اشاره می‎کند، چون از آن بر می‎آید که آیه‌ی اول درباره ابوطالب و دیگران نازل شده و آیه‌ی دوم فقط در مورد او آمده است.

حافظ[۵] می‏گوید: آنچه احمد از علی  رضی الله عنه روایت کرده که گفت: «شنیدم که مردی برای پدر و مادرش که مشرک بودند طلب آمرزش می‎نماید، این را به پیامبر گفتم، آنگاه خداوند آیه نازل فرمود که: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ﴾ [التوبه:۱۱۳][۶].

همچنین ثابت می‎شود که طلب آمرزش برای مشرکین و دوستی و محبت با آنها حرام است، چون وقتی طلب آمرزش برای آنان حرام باشد، محبت و دوستی با آنها به طریق اولی حرام است.

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– این روایت را بخاری ش ۱۲۹۴ و مسلم ش ۲۴ آورده‌اند.

[۲]– شرح صحیح مسلم نووی۱/۲۱۵٫

[۳]– فتح الباری و الدر المنثور ۳/۳۸۳  ابن جریر در تفسیرش ۱۱/۴۱ ابن سعد در الطبقات الکبری ۱/۱۲۳-۱۲۴ و ابن عساکر در تاریخ دمشق ۶۶/۳۳۶-۳۳۷ از دو طریق از عمرو بن دینار به صورت مرسل روایت شده است. لفظ از ابن جریر است و حاکم در المستدرک علی الصحیحین ۲/۳۶۶ از طریق أبی حمه محمد بن یوسف یمانی از سفیان بن عیینه از عمرو بن دینار از جابر آن را موصول دانسته است. اسناد آن در ظاهر صحیح است و حاکم آن را صحیح دانسته است. اما به خاطر شاذ بودنش ضعیف است و حاکم گفت: و ابوعلی در مورد روایتش به ما گفت-یعنی شیخش- که هیچ کس را نمی‌شناسم که این حدیث را به سفیان نسبت داده باشد غیر از أبی حُمَه یمانی که او ثقه و مورد اعتماد است و شاگردان ابن عینه او را مرسل می‌دانند. و  ابن حبان در الثقات (۹/۱۰۴) می گوید: که حاکم اشتباه نموده و روایت غریب آورده است؛ صحیح و درست آن مرسل است (نه موصول).

[۴]– طبرانی المعجم الکبیر ش۱۲۰۴۹ و ابن مردویه چنان‎که در الدر المنثور۴/۳۰۲ از ابن عباس روایت شده اما سند آن ضعیف است و در آن دو راوی ضعیف و یک راوی مجهول وجود دارد. ابن کثیر در تفسیرش ۲/۴۰۸ می‏گوید: حدیث غریب و سیاق عجیبی است و اصل حدیث بدون ذکر شان نزول آیه در صحیح مسلم ش۹۷۶ از ابوهریره آمده است.

[۵]– فتح الباری۸/۵۰۸٫

[۶]– مسند طیالسی ش۱۳۱ و مسند احمد ۱/۱۳۰،۹۹ و سنن ترمذی ش۳۱۰۱ و آن را حسن شمرده است، سنن نسائی ۴/۹۱، مسند ابویعلی ش۳۳۵،۶۱۹ تفسیر ابن جریر۱۱/۳۲ و مستدرک حاکم۲/۳۳۵ و غیره و حدیث صحیح است و حاکم آن را صحیح دانسته است و ذهبی با آن موافق است و ضیاء در المختاره ۵۸۵ و دیگران آن را صحیح دانسته‏ اند.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …