آقای مسعود انصاری در کتاب بازشناسی قرآن صفحهی ۲۱۴ مینویسد: «قرآن درباره یکی از مهمترین اصول و مبانی دین اسلام که عبارت از موضوع رسالت محمد به پیغمبری است، دارای تعارضاتی بارز و آشکار است، متون آیه ۱۵۸ سوره اعراف، آیه ۴۷ سوره یونس، آیه ۴ سوره ابراهیم، آیه ۷ سوره شوری و آیات ۱۹۲ تا ۱۹۶ سوره شعرا، شارح این تناقض آشکار است».
در ادامه مینویسد: «آیه ۱۵۸ سوره اعراف حاکی است که محمد برای کلیه نسل بشر به پیامبری مبعوث شده و بنابر این همه ملل دنیا باید به او ایمان بیاورند و دین او را قبول کنند، اما آیه ۴۷ سوره یونس اشعار میدارد که برای هر امتی، رسول خاصی فرستاده خواهد شد تا بین آنها به عدالت حکم کند. در آیه ۴ سوره ابراهیم خداوند میگوید: «ما هیچ رسولی را برای قومی نفرستادیم مگر اینکه احکام الهی را به زبان همان قوم برایشان بیان کند». آیه ۷ سوره شوری مشعر بر این است که خداوند همچنین قرآن فصیح عربی را به محمد وحی کرده تا او مردم مکه و نواحی اطراف آن را هدایت کند و آیات ۱۹۲ تا ۱۹۶ سوره شعراء به طور صریح بیان میدارند که خداوند قرآن را به وسیلهی جبرئیل بر محمد نازل کرده، تا وی مردم را به زبان عربی فصیح هدایت کند».
پاسخ: باید بگویم که عدم توجه کافی به آیات ذکرشده، باعث شده که جناب دکتر روشنگر، متصور وجود تناقض در آیات فوق شوند. نخست آیات مورد بحث را بیان میکنیم و سپس به ادعاهای ذکرشده پاسخ میگوییم: ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّـهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ [الأعراف: ۱۵۸]. یعنی: «بگو من فرستادهی خدا به سوی جملگی شما هستم، خدائی که آسمانها و زمین از آن او است، جز او معبودی نیست، او است که میمیراند و زنده میگرداند، پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش، آن پیغمبر درسنخواندهای که ایمان به خدا و به سخنهایش دارد، از او پیروی کنید تا هدایت یابید».
﴿وَلِکُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ﴾ [یونس: ۴۷]. یعنی: «هر ملتی دارای پیغمبری است، هرگاه پیغمبرشان آمد دادگرانه میانشان داوری و ستمی بدیشان نمیشود».
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ۖ فَیُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ [إبراهیم: ۴].
یعنی: «ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش تا برای آنان روشن سازد، سپس خداوند هرکس را که گمراه ساخته است و هرکس را که رهنمود ساخته است، و او چیره دارای حکمت است».
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ یَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ فَرِیقٞ فِی ٱلۡجَنَّهِ وَفَرِیقٞ فِی ٱلسَّعِیرِ٧﴾ [الشورى: ۷] «و این چنین قرآنی عربی به تو وحی کردیم تا ام القری (= مکه) و کسانی را که پیرامون آن هستند هشدار دهی، و از روز جمع شدن (= روز قیامت) که در آن شک و تردیدی نیست، بترسانی، (که در آن روز) گروهی در بهشت، و گروهی در آتش سوزانند! »
﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٩٢﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ﴿١٩٣﴾ عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ﴿١٩۴﴾بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ ﴿١٩۵﴾ وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾ [الشعراء: ۱۹۲-۱۹۶].
یعنی: «این فروفرستادهی پروردگار جهانیان است، جبرئیل آن را فرو آورده است، بر قلب تو، تا از زمرهی بیمدهندگان باشی، با زبان عربی روشن و آشکاری است، این قرآن در کتابهای پیشنیان موجود است».
اما پاسخ به شبهات وارده:
۱-آیهی ۱۵۸ از سورهی اعراف که بدون هیچ بحثی، جهانیبودن رسالت پیامبر اسلام ج را بیان میکند و از آنجایی که مسعود انصاری ایرادی را وارد نکردهاند، نیاز به پاسخی ندارد.
۲-در مورد آیه ۴۷ سوره یونس، مسعود انصاری متوجه مفهوم آیه نشده است و معنای آن را اشتباهی ترجمه میکند. او میگوید: «اما آیه ۴۷ سوره یونس اشعار میدارد که برای هر امتی، رسول خاصی فرستاده خواهد شد تا بین آنها به عدالت حکم کند». (بازشناسی قرآن، صفحهی ۲۱۴)
در حالی که اگر مسعود انصاری قرآنشناس! کمی دقت میداشت و به آیهی قبل و بعد و یا به حداقل به خود آیهی فوق میاندیشید، متوجه میشد که آیه در مورد روز قیامت است، یعنی در روز قیامت پیامبر هر گروه به میان آنها میآید و آنگاه در میان آنها (یعنی بین پیامبران و قومشان) قضاوت میشود. اگر به فعل (قضی) توجه کنیم، متوجه میشویم که فعلی مجهول است و باید به صورت (قضاوت میشود) ترجمه شود. ثانیاً آیه ۴۸ سوره یونس دلیلی دیگری است بر اینکه آیه ۴۷ در مورد قیامت است. در آیهی ۴۸ چنین آمده:
﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ [یونس: ۴۸].
یعنی: «میگویند: این وعده اگر راست میگوئید کی عملی میشود؟».
این جمله نشاندهندهی این است که آیه ۴۷ در مورد روز قیامت میباشد. نتیجه اینکه این آیه درباره روز قیامت است و نه در مورد این دنیا.
از طرف دیگر در آیه ۴۷ یونس آمده است که برای هر امتی رسولی است. یعنی از وجود رسول برای هر امتی خبر میدهد ولی در مورد اینکه آن رسول باید از میان خود آن ملت برانگیخته شده باشد یا نه هیچ سخنی به میان نمیآورد. به عنوان مثال این آیه میگوید که مثلاً قوم فارس دارای پیامبری است.
ولی این آیه چیزی در مورد اینکه آن پیامبر باید از همان قوم فارس باشد و یا نباشد سخنی به میان نمیآورد. نتیجه اینکه این آیه وجود پیامبر را برای هر قوم اثبات میکند و سخنی از قومیت آن به میان نمیآورد، و همچنین این آیه هیچ اشارهای به این نکته نمیکند که یک پیامبر تنها برای یک قوم فرستاده میشود و نمیتواند همان پیامبر برای قوم دیگر هم پیامبر باشد. مثلاً اگر برای قوم عرب پیامبری به نام محمد ج باشد، هیچ اشکالی ندارد که همان شخص یعنی محمد ج برای قوم فارس نیز پیامبر باشد. آیه نیز همین نکته را میگوید که برای هر قومی پیامبری است و نمیتوان از این آیه فهمید که پیامبر دو قوم باید متفاوت باشد.
این آیه به گونهای است که اگر ترجمهی آن برای یک دانشآموز دبیرستانی خوانده شود، متوجه کجفهمی و بیانصافی آقای دکتر میشود.
اما اشتباهی دیگر از جناب دکتر، اشتباه در معنیکردن کلمهی «أمه» می باشد. ایشان این کلمه را به قومیت ترجمه کردهاند. مثلاً امت فارس یا امت عرب. در حالی که باید دید کلمه «أمه» در قرآن و در ادبیات عرب به چه معناست. برای فهمیدن کلمۀ «أمه» به یکی از معروفترین و موثقترین لغتنامههای عربی یعنی (لسان العرب) تألیف علامه ابن منظور/ مراجعه میکنیم. در آنجا میخوانیم: «وأُمَّهُ کُلِّ نَبِیٍّ: مَن أُرسِل إِلیهم مِنْ کَافِرٍ ومؤمنٍ» یعنی: «امت هر پیامبری کسانی هستند که به سوی آنها فرستاده شده است چه مؤمن و چه کافر».
«وَقِیلَ: أُمه مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللَّهُ علیهم وَسَلَّمَ، کلُّ مَن أُرسِل إِلیه مِمَّن آمَن بِهِ أَو کَفَر».یعنی: «و گفته شده است: امت محمد ج یعنی تمام کسانی که (محمد) به سوی آنها ارسال شده است از مسلمان و یا کافر». «قَالَ: وَکُلُّ جِیلٍ مِنَ النَّاسِ هُمْ أُمَّهٌ عَلَى حِدَه». یعنی: «بنابر تعریفی دیگر گفته شده است که تمام نسلها از مردم». (لسان العرب، جلد ۱، صفحه ۲۱۵)
توضیح: همانطور که از جملات بالا فهمیده میشود، امت یک پیامبر، به قومیت او محدود نمیشود بلکه به تمامی افرادی که پیامبر به خاطر آنها فرستاده شده است گفته میشود. اگر گفته شود که پیامبر تنها به سوی افراد هم قوم خودش فرستاده میشود، در پاسخ میگوییم که هیچ دلیلی برای این حرف وجود ندارد. و در پایان علامه ابن منظور تعریفی از امت ارائه میدهد که تیرخلاصی برای آقای انصاری خواهد بود. طبق آخرین تعریف، به تمامی مردم (از هر قومیتی) امت گفته میشود.
اما اگر به آیات قرآن نیز نگاهی بیاندازیم، متوجه میشویم که امت به افرادی گفته میشود که دارای هدف و مرام مشترکی هستند و نه فقط به افرادی که هم قومیت باشند، برای نمونه به آیات زیر توجه نمایید:
-﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ [الأعراف: ۱۵۹]. یعنی: «در میان قوم موسی گروه زیادی بودند که به سوی حق رهنمود میکردند و به حق دادگری مینمودند».
-﴿وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [آل عمران: ۱۰۴]. یعنی: «باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند».
-﴿لَیْسُوا سَوَاءً ۗ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّهٌ قَائِمَهٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّـهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ [آل عمران: ۱۱۳]. یعنی: «آنان همه یکسان نیستند، گروهی از اهل کتاب پابرجایند و در بخشهائی از شب – در حالی که به نماز ایستادهاند – آیات خدا را میخوانند».
همانطور که مشاهده میشود اگر امت را به قومیت ترجمه کنیم، آیا فوق دارای معانی نادرستی میشوند. مثلاً در آیه اول اگر بگوییم که در میان قوم موسی، قومیتی بودند که به سوی حق رهنمود میکردند، جمله بیمعنی میشود، زیرا قوم موسی از یک قومیت بودهاند. حال چگونه میتوان در قوم موسی، قومیتی دیگر متصور شد؟ در آیهی دوم آیا درست است که اینگونه معنی شود: باید از میان شما قومیتی باشند که دعوت به نیکی میکنند و…؟ قطعاً خیر، و در آیه سوم نیز چنین است.
نتیجه اینکه، طبق گفته ابن منظور، کلمهی (أمه) هنگامی که به پیامبری نسبت داده شود، به معنای قومیت نیست بلکه تمام افرادی را شامل میشوند که پیامبر به سوی آنها ارسال شده است. در نتیجه کلمهی (أمه) معنای وسیعتری دارد.
۳- انصاری در مورد آیه ۴ سوره ابراهیم مینویسد: «در آیه ۴ سوره ابراهیم خداوند میگوید: ما هیچ رسولی را برای قومی نفرستادیم مگر اینکه احکام الهی را به زبان همان قوم برایشان بیان کند». (بازشناسی قرآن، صفحهی ۱۴)
در مورد این آیه، جناب مسعود انصاری دچار کجفهمی شده است و معنایی را از آیه برداشت میکند که آیهی مورد بحث گویای آن نمیباشد، باید به معنای آیه توجه کرد، آیه میگوید که ما هیچ پیامبری را نفرستادهایم مگر به زبان قومش. یعنی اگر از میان قومی شخصی به پیامبری برانگیخته میشد، به زبان آن قوم صحبت میکرده است.
در حالی که آقای انصاری اینگونه برداشتی دارد که برای هر قوم تنها پیامبری به زبان همان قوم میتواند باشد در حالی که آیهی فوق چنین مفهومی را نمیرساند. به عنوان مثال میتوانیم بگوییم که مثلاً اگر از میان اعراب پیامبری برانگیخته شده است، به زبان عربی سخن میگفته است و اگر پیامبری از میان چینیها برانگیخته میشد، به زبان چینی سخن میگفت ولی از کجای آیه میتوان فهمید که آن پیامبر چینی که به زبان چینی صحبت میکرده فقط برای چینیها میتواند پیامبر باشد و برای مردم فارس نمیتواند پیامبر باشد؟ این آیه میگوید که اگر از میان فارسها کسی به پیامبری برسد به زبان فارسی صحبت میکرده ولی کجای آیه میگوید که برای فارسها نمیتواند پیامبری از بیرون باشد؟ این آیه فقط معنای عبارت فوق را میرساند.
۴-در مورد آیهی ۷ سورهی شوری اقای انصاری مینویسد: «آیه ۷ سوره شوری مشعر بر این است که خداوند همچنین قرآن فصیح عربی را به محمد وحی کرده تا او مردم مکه و نواحی اطراف آن را هدایت کند». (بازشناسی قران، صفحه ۲۱۴)
در مورد این آیه، مفسرین دو دیدگاه دارند: گروهی از مفسرین معتقدند که {ومن حولها}، کلیه انسانهای روی زمین را شامل میشود و آن را هرآنچه که در اطراف مکه است، ترجمه نمودهاند. زیرا در آیهی مورد بحث، خداوند مکه را با عبارت ام القری (مادر شهرها) نام برده است و عرب اصل هر چیزی را (ام) همان چیز میگوید. مثلاً در مورد قصیدهای از یک شاعر گفته میشود که این قصیده از امهات قصاید فلان شاعر میباشد. و هنگامی که در کنار لفظ (ام) از مابقی آن موضوع نیز یاد شود، آن مابقی یعنی همه به غیر از آن (ام). پس میتوان نتیجه گرفت که {ومن حولها} یعنی بقیهی شهرها. از میان مفسرینی که چنین دیدگاهی دارند میتوان به ابن عباس، ابن کثیر، بغوی، سیوطی، فخر رازی، قرطبی، شنقیطی و طنطاوی اشاره کرد.
اما دیدگاه گروهی دیگر از مفسرین از جمله قاضی بیضاوی، زمخشری، نسفی، آلوسی و ابن عاشور با دیدگاه آقای انصاری موافق است. آنها معتقدند که {ومن حولها} یعنی همان اطراف مکه. اما با این وجود تناقضی مشاهده نمیکنند. خداوند در این آیه انداز اهل مکه و اطراف آن را بیان کرده است و از هیچ نشانهی حصرآوری استفاده نکرده است. توضیح اینکه در ادبیات عرب برای ایجاد حصر در جمله قواعدی وجود دارد. برای روشنشدن موضوع به موارد زیر توجه کنید:
۱-اگر در ابتدای جمله کلمهی (انما) بیاید، جمله را محصور در آن معنا میکند. مثلاً: ﴿إِنَّمَا یَأْمُرُکُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ [البقره: ۱۶۹].
یعنی: «او (شیطان) تنها شما را به سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد، اینکه آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید». وجود (انما) بیان میکند که شیطان فقط به گناهکاری دعوت میکند و لا غیر (و به درستکاری دعوت نمیکند).
۲-تقدیم جار و مجرور بر مبتدا جمله را محصور در آن معنا میکند. مثلاً: {فی المدرسه تلمیذ} یعنی در مدرسه تنها یک دانشآموز وجود دارد. این جمله بدان معنی است که هیچ شخص دیگری در مدرسه وجود ندارد، ولی اگر گفته شود: {التلمیذ فی المدرسه} یعنی در مدرسه یک دانشآموز وجود دارد. از این جمله میتوان فهمید که ممکن است معلم یا مدیر نیز ممکن است در مدرسه باشد. در حالت اول جار و مجرور بر مبتدا مقدم شده است در نتیجه معنی جمله محصور در آن چیزی است که بیان شده است.
۳-تقدیم مفعول به بر فعل جمله را محصور در آن معنا میکند. مثلاً: ﴿إِیَّاکَ نَعْبُدُ…﴾ [الفاتحه: ۵].
یعنی: «تنها تو را میپرستیم»، این جمله یعنی کسی دیگر را نمیپرستیم.
۴-و یا اگر در جملهای که استثنا باشد، مستثنی منه حذف گردد، نیز جمله معنای حصر میدهد.
همانطور که مشاهده کردیم برای ایجاد معنای حصر در جمله قواعدی وجود دارد. اگر نشانههای حصر در جمله وجود نداشته باشد، نمیتوان جمله را در یک معنا حصر کرد. آیهی ۷ سورهی شوری نیز همینگونه است. خداوند میفرماید که قرآن را بر تو نازل کردهایم تا اهل مکه و اطراف آن را انداز دهی. ولی در آیه هیچ نشانهی حصری وجود ندارد، پس از آیه نمیتوان برداشت کرد که اهل مکه و اطراف را باید انذار داد و بقیهی نقاط جهان را نه.
تناقض زمانی به وجود میآید که آیات با یکدیگر قابل جمع نباشد. اگر در آیهی مذکور نشانهی حصر وجود داشت، آیه را اینگونه میبایست معنی میکردیم: (و اینچنین قرآن عربی را بر تو وحی کردیم تا تنها اهل مکه و اطراف آن را انذار دهی). در این صورت تناقض وجود میداشت.
امام فخر رازی/ در تفسیر کبیر، به این نکته اشاره کرده و ذیل آیهی مذکور اینگونه مینویسد: «پس اگر گفته شود که ظاهر لفظ اقتضا میکند که الله تعالی بر او (پیامبر) وحی نازل کرده است تا تنها اهل مکه و اهل شهرهای اطراف مکه را انذار دهد و این اقتضا میکند که رسول تنها به سوی آنها باشد و برای کل جهان نیست پاسخ (اینگونه است): ذکر یک دلیل برای یک موضوع، بر نفی حکم به غیر از آن دلالت نمیکند، و این آیه بر بودن رسول برای آنها به طور خاص دلالت دارد و قول خداوند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ﴾ بر بودن رسول برای همهی مردم جهان به طور عام». (تفسیر کبیر، جلد ۲۷، صفحه ۵۸۰).
سخن امام فخر رازی این است که اگر برای انجام کاری، علتی ذکر گردید، نمیتوان نتیجه گرفت که آن کار مزعوم تنها همان یک علت را دارد و علت دیگری ندارد. مثلاً اگر شخصی بگوید که بنده پزشک شدهام تا درآمد خوبی داشته باشم، از این سخن نمیتوان نتیجه گرفت که آن شخص هدف دیگری ندارد.
قرآن در آیات مختلف روند و مراحل تبلیغ را به حضرت محمد ج آموزش میدهد. اولین مرحله از دعوت، دعوت خویشان و نزدیکان است: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ [الشعراء: ۲۱۴].
یعنی: «خویشاوندان نزدیک خود را بترسان».
این آیه شروع دعوت را بیان میکند و میگوید که از نزدیکان باید شروع کرد. با این حال در آیهی فوق هیچگونه حصر و محدودیتی برای تبلیغ دین مشاهده نمیشود یعنی نمیتوان از این آیه اینگونه برداشتی داشت که نزدیکان را انذار بده و بقیه را نه. آیهی ۷ سوره شوری نیز چنین است. خداوند مسئولیت بعدی (بعد از انذار نزدیکان) را انذار همشهریان و شهرهای مجاور قرار میدهد ولی نمیگوید که تنها اینها را انذار بده. نتیجه اینکه تناقض زمانی وجود داشت که برخی آیات میگفتند تنها اهل مکه و اطراف آن را انذار بده و از طرف دیگر، آیاتی انذار را جهانی میدانست. در این صورت بود که تناقض وجود داشت، چون آیات حصرآور نیست. میتوان آیات را با یکدیگر جمع زد.
۵- اما آیات ۱۹۲ تا ۱۹۶ سورهی شعراء هیچگونه ارتباطی با بحث جهانیبودن و یا عدم جهانیبودن اسلام ندارد. تنها چیزی که میگوید، آن است که محمد ج به زبان عربی انذار میدهد.
نتیجه آنکه هیچگونه تناقضی میان آیات مورد بحث وجود ندارد و اگر جناب دکتر روشنگر! قبل از قضاوتهای نادرست، به کتب مفسرین مراجعه مینمود، دیدگانش روشن میگشت و اینگونه جهل و ناآگاهی خود را از قرآن به اثبات نمیرساند.