از انجایی که علیمحمد باب در آثار خود مکرر تصریح نموده که هرکس بخواهد🏻 حقانیت وی را اثبات کندتنها و تنها باید از:🏻 کتاب وی دلیل آورد و حق ندارد هیچ «معجزهای» از او روایت نماید، چنانکه در باب هشتم از واحد ششم کتاب «بیان فارسی» مینویسد.
من استدل بغیر کتاب الله وآیات البیان وعجز الکُلّ عن الإتیان بمثلها فلا دلیل له ومن یروی معجزه بغیرها فلا حجه له! (بیان فارسی، ص۲۱۰).
یعنی: «هرکس به چیزی جز کتاب خدا و آیات بیان استدلال کند با وجود آن که همه از آوردن کتابی همانند آن ناتوانند- هیچ دلیلی ندارد و کسی که معجزهای به جز آن گزارش کند هیچ حجتی او را نیست».
باز در کتاب «بیان عربی» میگوید:
ثم الثامن لا تستدلنَّ إلا بالآیات، فإن مَن لم یستدل بها فلا علم له، فلا تذکرنَّ معجزه دونها:point_left:🏻( لوح هیکل الدین، ص۲۳٫ )
یعنی: «هشتم آن که جز به آیات، به چیز دیگری (در اثبات حقانیت من) دلیل میاورد و همانا کسی که استدلال به آیات نکند او را دانشی نیست، و هیچ معجزهای جز آیات، ذکر مکنید».
حالا با توجه به ادعای اقای محمد علی باب به کتابش سری میزنم تا ببینم ایا این کتابی که ایشون اورده واقعا معجزه هست که ایشون ادعا داره اثبات نبوت ایشان را فقط وفقط از کتابهایش که همانا معجزه هستند بیاورند.
بخش بزرگی از سخنان علیمحمد اقتباس و تقلید از آیات شریفه قرآنی است، چنانکه در کتاب «أحسن القصص» مینویسد:
آمن الذکر بما أنزل إلیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله وبآیاته ولا یفرقون بین أحد(!) من آیاته وقالوا المسلمون بالحق(!) ربنا سمعنا نداء ذکر الله وأطعناه فاغفرلنا فإنک الحق وإلیک المصیر بالحق مآباً!:🏻( ([۷])- أحسن القصص، چاپ سنگی، ص۴).
پیدا است که علیمحمد این جملات را از آیه ۲۸۵ سوره شریفه بقره برگرفته و چون خواسته اندک تغییری در آنها پدید آورد، به خطاهایی چند درافتاده که بر آشنایان به زبان عربی پنهان نیست، جا دارد اصل آیه قرآنی را بیاوریم تا تفاوتهای سخن علیمحمد با کلام الهی روشنتر شود.
در سوره بقره چنین میخوانیم:
{ آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ } . (البقره: ۲۸۵).
ترجمه
( یعنی: «پیامبر بدانچه از خداوندش به سوی او نازل شده، ایمان آورد و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و فرستادگانش ایمان آوردند (و گفتند) میان هیچ یک از پیامبران او فرقی نمینهیم، و گفتند که شنیدیم و اطاعت کردیم، خداوندا، آمرزش تو را خواهانیم! و بازگشت به سوی تو است». )
در تعبیر علیمحمد
اولاً: عبارت (بین أحد من آیاته) صحیح نیست و باید (بین إحدی آیاته) میگفت، به دلیل آن که واژه «آیات» مؤنث است و با «إحدی» باید آن را قرین کرد و نه با «أحد»، چنانکه در قرآنکریم میخوانیم: {أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الأمَمِ} (فاطر: ۴۲).
ثانیاً: جمله (… وقالوا المسلمون بالحق) خطایی فاحش است از آن رو که «قالوا» خود از فعل و فاعل تشکیل شده و فاعل، به صورت ضمیر (با علامت واو) در آن دیده میشود که مرجعش «المؤمنون» است. بنابراین، بار دیگر از فاعل به صورت اسم ظاهر (المسلمون» نباید یاد کرد که ضمیر فاعلی و اسم ظاهر با یکدیگر جمع نمیشوند.
ثالثا: با حذف { وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ } از آیه قرآنی، از ذکر مبانی ایمان خودداری ورزیده و به جای آن تعبیر زائد «بالحق مآباً» را در پی ﴿ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴾ (ترجمه «إلیک المصیر بالحق مآباً» این است که «بازگشت به سوی تو است به حق، به جهت بازگشت»!.) افزوده است که تبدیل امر ضروری در کلام به سخنی زائد البته مخلّ بلاغت شمرده میشود، از همه اینها که بگذریم، این چه اعجازی است که آدمی گفتار کتابی را نقل کند و با اندک تغییری آن را به خود نسبت دهد و همه را از آوردن نظیرش عاجز شمارد!؟
مسیلمه کذاب هم به تقلید از سوره کوثر یعنی: { إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (١)فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (٢)إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ (٣) } گفته بود: إنَّا أعطینکَ الجَواهِر. فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَهَاجِرْ. وإنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِر!. چنانکه میبینید مسیلمه در وزن سخن و گزینش کلمات (و نه در معنا و مفهوم آیات) به اخذ و اقتباس ناشیانهای از قرآن مجید پرداخته، ولی آیا این کار دلیل بر صحت ادعای او شمرده میشود یا بر سرقت و افترای وی دلالت میکند.
باز علیمحمد در کتاب «أحسن القصص» مینویسد:
ولقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم باباً من أنفسهم لیتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه وإن کانوا من قبل لا یعلمون من علم الکتاب إلا ألفاً من الباء!:🏻( ([۱۰])أحسن القصص، ص ۸۲).
{ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (آل عمران: ۱۶۴).
ترجمه( خدا بر مؤمنان منت نهاد، آنگاه که پیامبری از خودشان در میان آنها فرستاد که آیات او را بر آنان میخواند، و پاکشان میسازد، و کتاب و حکمت بدانها میآموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند! ).
در اینجا علیمحمد واژه «رسولاً» را به کلمه «باباً» تبدیل کرده تا به ادعای بابیتش اشاره کند، و مقطع آیه را نیز دگرگون ساخته تا ذهن خواننده را از تقلیدی که رخ داده منصرف سازد، و سرانجام عبارت غلطی به شکل (…ألفاً من الباء معطوفاً) ترجمه: «لا یعلمون من علم الکتاب إلا ألفاً من الباء معطوفاً» این است که «از دانش جز الفی که از باء معطوف شده چیزی نمیدانستند»! (لازم بود بنویسد: جز الفی که به باء معطوف شده [یعنی الفباء] چیزی نمیدانستند). ) را به آیه قرآن افزوده است که باید آن را به صورت (ألفاً بالباء معطوفاً) میآورد، زیرا الف معطوف «به» باء (به صورت الفباء) میتواند شد، ولی معطوف «از» باء نمیشود!.
باید توجه داشت که اقتباس از سخن دیگری بر اهمیت گفتار «مقتبس منه» دلالت میکند،
مثلاً: اگر سنائی گوید:
با مدیحش مدایح مطلق زَهَقَ الباطل است وجاءَ الحق
و اگر خیام گوید:
«یُریدُ الجاهِلوُنَ لِیُطفِئوُهُ» «ویَأبَی اللهُ إلاَّ أن یُتِمَّه».
خود دلیل بر عظمت قرآن مجید است که این شاعران فاضل و نامدار (از آیه ۸۱ سوره بنی اسرائیل و آیه ۳۲ سوره توبه) اقتباس کرده اند، تا چه رسد به سخنان مغلوط باب که حق اقتباس را ادا ننموده و از مقام بلاغت به کلی دور افتاده است!
بخش دیگری از سخنان علیمحمد هرچند از قرآن کریم برگرفته نشده، ولی با تعبیرات مضحک و مغلوطی همراه است، چنانکه در کتاب «بیان عربی» مینویسد:
ولتعلمن خط الشکسته(!) فإن ذلک ما یحبه الله وجعله باب نفسه للخطوط(!) لعلکم تکتبون!( (بیان عربی، ص۲۶٫ ).
یعنی: «باید خط شکسته یاد بگیرید که این همان چیزی است که خدا دوست میدارد و آن را باب خودش برای خطها قرار داده، شاید که بنویسید»!.
سید علیمحمد چون ادعای «بابیت» داشته و ضمناً «خط شکسته» را هم به نیکویی مینوشته، در اینجا خواسته است تا مقام بابیگری را به خط مزبور نیز عطا کند! و آن را «باب خطوط» قرار دهد، شاید مردم در نگارش بدین خط رغبت کنند، و به قول وی: «خط الشکسته» را بیاموزند، (البته فراموش کرده که در عربی به شکسته، منکسر میگویند و واژه فارسی را هم نباید با الف و لام عربی همراه نمود)!
باز علیمحمد در کتاب «بیان عربی» مینویسد:
أنتم إذا استطعتم کلّ آثار النقطه تملکون ولو کان چاپاً(!) فإن الرزق ینـزل علی من یملکه مثل الغیث، قل أن یا عبادی خیر التجاره هذا، إن أنتم بمن نظهره تؤمنون!( بیان عربی، ص۴۲ و ۴۳٫ ).
یعنی: «شما چون توانایی یافتید، تمام آثار نقطه را مالک شوید (منظور از نقطه خود علیمحمد است) هرچند که آن آثار چاپی باشند، (نه خطی) که البته رزق و روزی بر کسی که آنها را داشته باشد، همچون باران فرو میریزد. ای بندگان من! بهترین تجارت این کار (داشتن آثار باب) است، اگر شما کسی را که آشکارش میکنیم، باور دارید»!.
در اینجا نیز علیمحمد از یاد برده که در زبان عربی حرف چ و پ نیامده و عربزبانان به جای «چاپ» واژه «طبع» را به کار میبرند، از این رو جمله (ولو کان چاپاً) غلط روشنی به شمار میآید، ضمناً معلوم میشود که بهترین تجارت در مذهب بابی، کدام تجارت است!
در بخش دیگر از آثار علیمحمد سخنان بیمعنی و واژههای بیرون از قیاس، فراوان آمده به گونهای که در هیچ لغتنامهای آنها را نتوان یافت، و حتی هیچ معنایی برای آنها نتوان یافت! نظیر آنچه در کتاب «پنج شأن» بدین صورت آمده است:
حمد مستجلل متجال، ومستجمل متجام، ومستبهی متباه، ومستعظم متعاظ، ومستنور متناو، ومستکبر متکاب، ومسقهر متقاح، ومستظهر متظاه، ومستعزز متعاز، ومستکمل متکام…!( پنج شأن، ص۵۲ ).
یا مانند آنچه در کتاب مذکور میخوانیم که گوید:
قل إنا قد جعلناک نبلاناً نبیلاً للنابلین، قل إنا قد جعلناک جهراناً جهیراً للجاهرین، قل إنا قد جعلناک جرداناً جریداً للجاردین، قل إنا قد جعلناک سذجاناً سذیجاً للساذجین…( پنج شأن، ص۱۷۴٫ ).
نتیجه گیری
حالا با توجه به غلط های موجود در کتاب ایشان ایا میشود کتاب ایشان را معجزه خواند که ایشان در کتب خود میگوید که اگر خواستید منو اثبات کنید از کتاب هایم استفاده کنید واز درون مایه کتبم مرا ثابت کنید
حال انکه قران نیزدر ایه ۸۲ نساء چنین میفرماید: