آیا در زمان دفن پیامبر حضرت ابوبکر و عمر حضور داشتند یا خیر (یعنی بر سر پیامبر هنگام دفن) چون من شنیدم حضور نداشتند و به گرفتن خلافت مشغول بودند و مراسم خاکسپاری را حضور نیافتند.
الحمدلله،
اولا: حضور در مراسم خاکسپاری پیامبر صلی الله علیه وسلم یا دیگر مسلمانان واجب نیست و لذا اگر کسی نرود گناهکار نیست.
دوما: ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در تشییع و تدفین (خاکسپاری) پیامبر صلی الله علیه وسلم حضور داشتند، و حتی قبل از آن بر سر جنازه مبارک پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز جنازه خواندند، همانگونه که سایر مسلمانان بر جنازه ایشان نماز خواندند.
اما ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در مراسم غسل و تکفین (کفن کردن) حضور نداشتند، زیرا بر طبق تعالیم شریعت؛ کسانی باید میت را غسل داده و تدفین کنند که جزو اقارب و خانواده او باشند، و علی و عباس رضی الله عنهما پیامبر صلی الله علیه وسلم را غسل داده و تدفین نمودند و همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز حضور داشتند، زیرا آنها از اقارب پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند و لذا اولویت با آنها بود.
اما برای نماز جنازه و دفن پیامبر صلی الله علیه وسلم همه حضور داشتند، چنانکه ابن عباس رضی الله عنه میگوید: نخست مردان به تنهایی آمدند و بدون جماعت بر پیامبر نماز خواندند؛ سپس زنان و بعد از آن، بچهها و بعد از آنها بردگان آمدند و نماز خواندند. ابن ماجه (۱۶۲۸).
و امام ابن کثیر میگوید: «این خبر متفق علیه است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نماز جنازه با جماعت خوانده نشد». البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۳۲٫
دکتر محمد علی صلابی در کتاب خود درباره سیره پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده است: «مسلمانان درمورد محل دفن پیامبر دچار اختلاف گردیدند. برخی گفتند: در جایی که منبرش قرار دارد، دفن گردد و برخی گفتند: در بقیع و عدهای میگفتند: در مصلا دفن گردد؛ چنانکه عایشه و ابن عباس میگویند: هنگامی که پیامبر وفات یافت، مردم بعد از غسل و تکفین ایشان، در مورد محل دفنش اختلاف نمودند. آن گاه ابوبکر گفت: من حدیثی از پیامبر اکرم به یاد دارم که فرمود: پیامبران در محلی که باید دفن شوند، میمیرند. بنابراین، پیامبر را در همین جا که وفات یافته است، دفن نمایید.( صحیح السیره النبویه، ص ۷۲۷). گرچه صحت این حدیث، مورد اختلاف است، اما دفن پیامبر در محلی که وفات یافته بود، قطعی است..
ابن اسحاق در مورد کسانی که دفن پیامبر صلی الله علیه وسلم (گذاشتن ایشان درون قبر) را بر عهده داشتند، میگوید: علی، فضل و قثم (از فرزندان عباس) و غلام آزاد شده رسول خدا، شقران، وارد قبر ایشان شدند. و نووی و مقدسی نام عباس را نیز ذکر کردهاند و نووی از اسامه بن زید و اوس بن خولی نیز سخن گفته است».
بنابراین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما تنها در وقت غسل و تکفین پیامبر صلی الله علیه وسلم حضور نداشتند، وگرنه بعدها همراه دیگر مسلمانان در نماز جنازه و تشییع ایشان حاضر بودند، و اصلا ماجرای انتخاب ابوبکر رضی الله عنه در همان روز وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم بود ولی تا دو روز بعد از آن واقعه پیامبر صلی الله علیه وسلم را دفن نکردند، چنانکه ابن کثیر میگوید: «مشهور است که آن حضرت در روز دوشنبه وفات نمود و در شب چهارشنبه دفن گردید». البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۳۷ – صحیح السیره النبویه، ص ۷۲۸٫
و باید به این نکته با ارزش توجه نمود که تعیین خلیفه و انتخاب حاکم توسط مسلمین واجب است، زیرا نبود خلیفه موجب هرج و مرج و سوء استفاده ی منافقین و کفار خارجی خواهد شد لذا باید در انتخاب حاکم مسلمانان تاخییر نکرد.
در ضمن ابوبکر رضی الله عنه خلافت را نگرفت! بلکه امر خلافت را به او سپردند و سپس تمام مسلمانان با او بیعت نمودند.
وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم وفات یافت ابوبکر داشت از آبادیهای اطراف مدینه میآمد، او آمد و چادر را از روی پیامبر دور کرد و بر پیشانیاش بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، خوش زیستی، و خوش مردی، و سپس چهره پیامبر را پوشاند و بالای منبر رفت و گفت: هر کس از شما محمد را میپرستیده است، محمد وفات نموده است، و هر کس از شما خدا را میپرستیده است پس خداوند زنده است و هرگز نمیمیرد.
خداوند متعال میفرماید:« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ». (آل عمران: ۱۴۴).
«محمد ص فقط فرستاده خداست; و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند; آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمىگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند; و خداوند بزودى شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد».
آنگاه مردم با صدای بلند گریه کردند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در کوچه و خیابان این آیه را تکرار میکردند، انس میگوید: گویا ما این آیه را همان وقت شنیده بودیم،( صحیح بخاری – کتاب فضائل الصحابه، باب لو کنت متخذاً خلیلاً حدیث ۳۴۶۷) با اینکه قرآن در آن زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم و قبل از وفاتش تکمیل شده بود، اما از آن جا که خبر وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم صدمه بسیار سختی برای اصحاب بود گویا این آیه را تازه میشنیدند و قبلاً آن نشنیده بودند.
و عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابی طالب و فضل بن عباس رضی الله عنهم، پیامبر صلی الله علیه وسلم را غسل داده و کفن کردند تا بر او نماز خوانده شود و دفن گردد، چون که عباس عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم و علی و فضل پسر عمویش بودند، بنابراین آنها برای غسل و تکفین پیامبر صلی الله علیه وسلم از دیگران سزاوارتر بودند، زیرا مستحب است که خویشاوندان متوفی او را غسل دهند.
در این مدّت که علی و عباس و فضل رضی الله عنهم به تجهیز و تکفین پیامبر صلی الله علیه وسلم مشغول بودند بعضی از انصار در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند، بعد به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما خبر دادند و آنها نیز به دلیل خطیر بودن قضیه به آنجا رفتند تا آنکه بالاخره در آنجا تصمیم گرفته شد که ابوبکر رضی الله عنه خلیفه شود و به بقیه ی مسلمانان اعلام شود تا آنها نیز بیعت دهند.
بعد از آن که واقعه سقیفه پیش آمد و با ابوبکر بیعت شد و همانطور که عمر گفت بدون آمادگی انجام شد، علی بن ابی طالب رضی الله عنه ناراحت شد که چرا او در شورای حضور نداشته و یا اینکه معتقد بود که او به خلافت سزاوارتر است.
این دو احتمال هستند، اول اینکه نظر علی بن ابی طالب این بود که او از ابوبکر به خلافت سزاوارتر است. دوم اینکه او نظرش این بود که او باید در شورا حضور میداشت. باید ببینیم که کدام احتمال درستتر است، آنچه صحیحتر معلوم میشود این است که علی میخواست به هنگام مشوره برای تعیین خلیفه او حضور میداشت، نه اینکه او میخواست که خلیفه باشد. و به دو دلیل ما این را ترجیح میدهیم:
اول: یکی اینکه آنها بر خلافت ابوبکر گویا اتفاق کرده بودند و آن را پذیرفته بودند، چون پیامبر به هنگام بیماریاش ابوبکر را به عنوان پیشنماز مسلمین مقرر کرد و در آن زمان فقط امام و حاکم مسلمین پیشنماز میشد، و وقتی پیامبر فرمود: به ابوبکر بگویید که پیشنماز مردم شود؛ به او گفتند: او مرد نرم دلی است، پیامبر فرمود: به ابوبکر بگویید تا پیشنماز مردم شود.
و در روایتی از عایشه رضی الله عنها روایت شده که وقتی زنی پیش پیامبر آمد و از او مسئلهای پرسید به پیامبر گفت: اگر در سال آینده آمدم و شما را نیافتم، گفت: پیش ابوبکر برو، و در بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر ص به عایشه گفت: نوشت افزاری بیاور تا چیزی برای پدرت بنویسم، میترسم که آرزو کنندهای طمع آن را بکند، و خدا و پیامبرش و مؤمنان جز ابوبکر کسی را قبول نمیکنند.
اینها برخی از احادیث هستند که آشکار بیان میدارند که ابوبکر از دیگران به خلافت اولیتر بوده است.
دوم اینکه: علی خودش در ایام خلافت خود میگفت: هر کس مرا بر ابوبکر و عمر برتر قرار دهد او را به مجازات افترا شلاق میزنم، پس علی خودش را از ابوبکر و عمر برتر نمیدانست، و همچنین در بخاری از او روایت شده که وقتی پسرش محمد بن الحنفیه از او پرسید که: بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم بهترین مردم چه کس است؟ گفت: ابوبکر. محمد گفت: بعد تو؟ گفت: بعد از او عمر. گفت بعد از او تو هستی؟ میگوید ترسیدم که بگوید عثمان، و او فرمود: من مردی از مسلمین هستم، پس علی خودش را از ابوبکر و عمر برتر نمیدانست، بنابراین وقتی ابوبکر عمر را به عنوان جانشین خود تعیین کرد علی ناراحت نشد، بلکه قبول کرد، و همچنین وقتی عمر بعد از خود شورایی تشکیل داد علی نگفت که من از همه به خلافت اولیتر هستم بلکه پذیرفت، پس ناراحتی علی در مورد بیعت ابوبکر به خاطر خلافت نبود بلکه چون در شورا حضور نیافته بود ناراحت شد، یعنی میگفت: چگونه نباید در شورا حضور داشته باشم و حال آن که او حق داشت، اما چنان که گفتیم بیعت ابوبکر به صورت ناگهانی انجام شد چنان که عمر گفت: آن به صورت ناگهانی انجام یافت، پس تنها علی نبود که در تعیین خلیفه بعد از پیامبر حضور نداشت بلکه زبیر و طلحه و سعد بن ابی وقاص و بزرگان اصحاب نیز حضور نداشتند، و از مهاجرین فقط عمر و ابوبکر و ابو عبیده حضور داشتند، و از انصار فقط بعضی مانند حباب بن المنذر و سعد بن عباده و کسانی دیگر حضور داشتند، و حدیثی دیگر هست که مسئله را بیشتر واضح میکند، بخاری در صحیح خود از عایشه رضی الله عنها روایت میکند که فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی را پیش ابوبکر فرستاد و ارث به جا مانده از پیامبر را خواستگار شد و غنیمتهایی که در مدینه به پیامبر رسیده بود و فدک و باقی ماندههای خمس خیبر را به عنوان ارث به جا مانده از پدرش را طلب کرد، ابوبکر گفت پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: از ما ارث برده نمیشود آنچه ما از خود به جا گذاشتیم صدقه است، آل محمد از این مال میخورد، و سوگند به خدا که من چیزی از صدقه پیامبر را تغییر نمیدهم و آن را به همان حالت که در زمان پیامبر ص بوده، باقی میگذارم، بنابراین ابوبکر چیزی از آن به فاطمه نداد، فاطمه از ابوبکر ناراحت شد و با او قطع رابطه کرد و تا وقتی که وفات یافت با ابوبکر سخن نگفت، و فاطمه بعد از پیامبر فقط شش ماه زندگی کرد، و وقتی وفات یافت شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از مرگ فاطمه خبر نکرد و خودش بر او نماز خواند، علی در دوران حیات فاطمه پیش مردم جایگاه خاصی داشت، و بعد از وفات فاطمه در این امر تغییر آمد، بنابراین او با ابوبکر مصالحه نمود و بیعت کرد، و در این چند ماه او از بیعت کردن اباء میورزید، بنابراین بعد از وفات فاطمه کسی را پیش ابوبکر فرستاد و گفت پیش ما بیا و کسی همراه تو نباشد، علی دوست نداشت عمر حضور داشته باشد، و عمر گفت نه سوگند به خدا تنها پیش آنها مرو، ابوبکر گفت آنها با من چه کار میکنند، سوگند به خدا که پیش آنها میروم و ابوبکر بر آنها وارد شد، علی بعد از حمد و ستایش گفت: ما فضل و مقام تو را میدانیم و خیری را که خدا به تو داده به خاطر آن با تو حسادت نمیورزیم، ولی تو بدون مشوره ما کار را انجام دادی، و ما به خاطر خویشاوندی و نزدیکیمان به پیامبر برای خود حقی میدیدیم، آنگاه چشمان ابوبکر پر از اشک شده و وقتی ابوبکر زبان به سخن گشود گفت: سوگند به خدا خویشاوندی پیامبر برایم پسندیدهتر و مهمتر از آن است که خویشاوندان خودم را رعایت کرده باشم، اما اختلافی که درباره این اموال میان ما و شما افتاده است من در آن از خیر پا را فراتر نگذاشتهام، و هر کاری که پیامبر در مورد این اموال انجام میداد من آن را انجام میدهم، آنگاه علی به ابوبکر گفت: شامگاه بیا تا با تو بیعت کنم، و بعد از آن وقتی ابوبکر نماز ظهر را خواند بالای منبر رفت و جایگاه علی را بیان کرد و عذر او را به خاطر تاخیر در بیعت کردن بیان کرد سپس علی از خدا طلب آمرزش نمود و به یگانگی خدا شهادت داد و حتی ابوبکر را بزرگ دانست و گفت که تاخیر من در بیعت به خاطر آن نبوده که نسبت به ابوبکر حسادت داشتهام و نه به خاطر انکار آنچه خدا به او داده است ولی ما برای خود در این امر حقی میبینیم و او بدون نظر ما این کار را کرد بنابراین ناراحت شدیم، آنگاه مسلمین از این کار علی خوشحال شدند و گفتند به حق رهنمود شدی، و بعد از آن که علی به این کار خوب بازگشت مسلمین به او نزدیک شدند.( بخاری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر حدیث ۴۲۴۰، ۴۲۴۱)
و روایتی دیگر به صراحت میگوید که علی در همان آغاز کار با ابوبکر بیعت کرد.
ابو سعید الخدری میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم وفات یافت و مردم در خانه سعد بن عباده جمع شدند ابوبکر و عمر هم در میان مردم بودند، آنگاه سخنران انصار بلند شد و گفت: آیا میدانید که ما یاوران پیامبر خدا هستیم پس همان طور یاوران خلیفه پیامبر هستیم، میگوید: آنگاه عمر بن الخطاب بلند شد و گفت گوینده شما راست میگوید و اگر غیر از این را میگفتید ما با شما بیعت نمیکردیم و دست ابوبکر را گرفت و گفت: این یار و همراه شماست با او بیعت کنید، آنگاه عمر با ابوبکر بیعت کرد و مهاجران و انصار با ابو بیعت کردند، و میگوید: ابوبکر بالای منبر رفت و به مردم نگاه کرد و زبیر را ندید، میگوید پس او زبیر را فراخواند و زبیر آمد، ابوبکر گفت: ای پسر عمه پیامبر خدا ص آیا خواستی که مسلمین را متفرق کنی؟
گفت: سرزنشی نیست ای خلیفه پیامبر خدا، و بلند شد و با ابوبکر بیعت کرد، آنگاه ابوبکر به چهرههای مردم نگاه کرد علی را ندید بنابراین علی بن ابی طالب رضی الله عنه را فراخواند، وقتی علی آمد ابوبکر به او گفت: ای پسر عموی پیامبر و دامادش آیا میخواهی مسلمین را متفرق کنی؟ گفت: سرزنشی نیست و با ابوبکر بیعت کرد.
{ ابن کثیر در البدایه والنهایه ۶/۳۰۶ این روایت را ذکر کرده و آن را به بیهقی نسبت داده است. و از حافظ ابن علی نیشابوری روایت شده که گفت از ابن خزیمه شنیدم که میگفت: مسلم بن حجاج پیش من آمد و مرا از این حدیث پرسید من آن را برای او نوشتم و برای او خواندم، گفت: این حدیث برابر با یک شتر است. گفتم: با یک شتر برابر است!! بلکه با یک کیسه طلا برابر است.}
و این حدیث با روایت عایشه تضادی ندارد چون عایشه آنچه میدانست گفت و ابو سعید طبق آگاهی خودش حرف میزند. و هر کس آگاهیاش بیشتر باشد روایتش بر روایت دیگری برتری دارد.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین