سوال: در کتب و احادیث تاریخی در مورد فتح خیبر و از جا کندن درب عظیم آن توسط سیدنا علی رضی الله عنه نقل قول هایی ذکر شده است که میخواستم اشاره بفرمایید تا چه حد صحت دارد و دور از افراط است و ایا تا این حد که شیعه و بعضی روایات نقل میکنند که حضرت علی درب را با دست چپ خود میکند و ….
به عنوان سپر استفاده میکند و بعد از آن درب را روی حفره میاندازد و به عنوان پل, سپاه چهل نفره از روی آن عبور میکند و یا روایت میکنند که بقدری درب خیبر سنگین بوده است که چهل یا هفتاد مرد جنگی آنرا باید بلند میکردند, آیا تمامی این موارد صحیح است یا در آن افراط شده است و اگر صحت دارد چه دلیل و توجیهی میتوان برای این موضوع آورد آیا میتوان به عنوان یک معجزه وکرامت از آن یاد کرد به سبب پیروزی سپاه اسلام توسط پسر عموی رسول الله؛ با سپاس
پاسخ اهل سنت:
برادر گرامی
این احادیث اصلا سندیت ندارد و از ریشه و پایه دروغ است و ملایان مذهب شیعه، چون به بیماری غلو مبتلا هستند و در هر چیز غلو میکنند و این مرض خانمان سوز دین و ایمانش را سوزانده است.
شما اگر نظری به احادیث شیعه در این باب بیاندازید، نیز میتوانید مسخره بودن روایات شان را حس کنید و حتی شاید نظریه مرا قبول کنید!
نظریه من این است که علمای شیعه در حین جعل روایت در حالت عادی نبودند! یا مواد مخدر مصرف کرده بودند، یا شیاطین ذهن های آنها را کاملا متصرف شده بودند، والا دلیلی ندارد که آدم تا این حد ناپخته و مسخره دروغ ببیافد!
بعضی از احادیث شیعه در این باره را ببینید:
۱٫ امام صادق(علیه السّلام) میفرماید: فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(علیه السّلام) میگوید: هنگامی که علی(علیه السّلام) مقداری رشد کرد، من او را با پارچه ای پهنی محکم بسته و در گهواره قرار دادم، ولی او با دستان و دندانهای خود آن را شکافت, سپس او را در دو پارچه پیچیدم، آن دو پارچه را نیز شکافت. به تعداد قطعات میافزودم و او همه ای آن ها را پاره میکرد،تا جایی که وی را در هفت قطعه که یکی از آن ها از جنس چرم و یکی نیز از جنس ابریشم بود پیچیدم، ولی او همه آن ها را شکافت… . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص ۲۷۴٫
۲٫ عمر خطّاب میگوید: زمانی که حضرت علی (علیه السّلام) در گهواره بود، ماری را دید که قصد نیش زدن آن حضرت را دارد. دستان امام بسته بود، ولی او تلاش نموده و دست راست خود را خارج نموده و با آن گردن مار را گرفت و آن چنان فشرد که انگشتانش به داخل بدن مار فرو رفته و مار در چنگ آن حضرت جان سپرد. وقتی مادرش سررسید و مار را در دست فرزند دید، فریاد زده و از مردم کمک خواست. مردم نیز جمع شدند. آن گاه مادر حضرت ، خطاب به وی گفت: (( کَاَنَّکَ حَیْدَرَﺓ؛ گویا تو یک شیر خشمگین هستی!)) . بحارالانوار، ج۴۱، ص ۲۷۴ و ۲۷۵٫
۳٫ جابر جعفی میگوید: دایه حضرت علی(علیه السّلام) زنی بود که از بنی هلال که خود نیز کودکی داشت که یک سال از علی(علیه السّلام) بزرگتر بود. روزی دایه، این دو طفل را در خیمه گذاشته و به دنبال کار خود رفت. فرزند دایه از خیمه خارج شده و خود را به سر چاهی که در نزدیکی خیمه بود رسانید. علی(علیه السّلام) نیز با او همراه بود. در این موقع پسرک به چاه نزدیک شده و با سر به داخل چاه واژگون شد. در همین لحظه، علی(علیه السّلام) که از او کوچکتر بود، او را گرفته و همان طور آویزان نگاه داشت. آن حضرت با دندانش یک دست و با دستش یک پای آن کودک را گرفته بود و آن قدر نگاه داشت، تا این که مادرش سر رسید و کودکش را گرفت و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم! بیایید و ببینید که این چه کودک مبارکی است که جان کودک مرا نجات داد. مردم جمع شدند در حالی که از قدرت و هوش حضرت علی(علیه السّلام) شگفت زده شده بودند.
حضرت علی (علیه السّلام) در سنین نوجوانی بود که با مردان نیرومند و پهلوان، کشتی میگرفت و همه ی آن ها را به زمین میزد. مردان قد بلند و قوی هیکل را به روی دست بلند میکرد و در هوا نگه داشته و آن گاه به سوی خود کشیده، به زمین میزد و گاه با یک دست از قسمت نرم شکم آن ها را گرفته و آن ها را به هوا بلند میکرد و بعضی اوقات خود را به اسبی که در حال دویدن بود رسانده و وقتی با آن برخورد میکرد، آن را عقب میراند. . بحارالانوار، ج۴۱، ۲۷۵
و درباره فتح خیبر این داستان را دارند:
وقتی على به نزدیکی قلعه خیبر رسید،……… چند تن از جنگ جویان آن ها که بیرون مانده و آن حضرت را بی سپر یافتند، دلیر شده و به وی حمله نمودند. در این هنگام، شیر خدا پنجه در حلقه در خیبر انداخته و با یکی دو لرزش، آن را از دیوار کنده و به عنوان سپر مورد استفاده قرار داد.
آن گاه یک طرف در را روی یک سوی خندق قرار داد و چون طول در از عرض خندق کمتر بود، سر دیگر آن را به روی دست گرفت و امر فرموده، ۱۸۰۰ نفر جنگجوی مسلمان از روی آن عبور کرده و به خیبر داخل شوند.
اندازه این در که از جنس سنگ سخت بود، چهار ذرع در پنج وجب و به ضخامت چهار انگشت بود
بحارالانوار، ج۴۱، ص ۲۸۰٫ ،
حضرت آن را با دست چپ کنده و سپر قرار داده بود و در پایان ، آن را چهل زراع به پشت سر خود پرتاب نمود. این در، آن قدر سنگین بود که پس از پایان جنگ هفت، هشت، چهل، پنجاه و حتی هفتاد مرد جنگی سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند، ولی موفق نشدند. ناسخ التواریخ، ج۲، ص ۲۸۹؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص ۶۵۲٫
میبینید که این حدیث ها در حالت عادی نوشته نشده! و بیقین ملا محمد باقر مجلسی حین کتابت این کلمات، مست بوده یا تحت تاثیر شراب بوده یا مواد مخدر یا جن ، انسان عاقل این چیزها را نمینویسد!
و نکته ای که فرضیه مرا تقویت میکند این است که ملایان شیعه، در جایی دیگر میگویند که علی ۴ سال بعد چون طفلی اسیر دست عمر شد و عمر کشان کشان او را برد به مسجد، و ذلیلش کرد و پهلوی زنش را شکست و از این حرفها!!
یعنی در عرض ۴ سال علی شد پیرمردی فرتوت؟!!!!
پس این حرفهای این قوم دروغ است.
اما آنچه که سنی درباره نقش علی در فتح خیبر میگوید در حقیقت یک مدح عظیم است که مشابه آن نصیب عده زیادی نشده است حدیث این است:
لأعطین الرایه غدا رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله فبات الناس یذکرون أیهم یعطاها
فلما أصبحوا غدوا إلیه متطلعین فنادى رسول الله صلى الله علیه وسلم علی بن أبی طالب فأعطاها إیاه
فقه السیره جزء ۱ صفحه ۲۴۲
من فردا این پرچم را به مردی می دهم که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند،
و شب صحابه خوابیدند درحالیکه فکر و ذکرشان این بود که صبح به چه کسی خواهد داد؟
صبح زود، صحابه به محضر رسول آمدند تا ببینند آن خوشبخت کیست،
پس رسول الله، علی را فرا خواند و پرچم را به دست او داد و علی گفت…… الی آخر حدیث!
در این حدیث حضرت علی را، مدحی عظیم رسیده که جا دارد، و او را با بهترین کلمات ستوده است.
و در آخر این را عرض کنم که سنی میگوید (خدا علی را دوست دارد) این خیلی بهتر است از دروغ های شیعه، ازغلوهای عجیب شیعه!!
شما را بخدا قسم، ببینید شیعه در این باره چگونه دروغ میگوید:
عن أبی ذر رضی الله عنه قال : وقیل رماها فی الهواء فغابت عن الأبصار ! …
حضرت علی دروازه عظیم خیبر را به هوا پرتاب کرد و آن دروازه آنقدر دور رفت که در آسمان از نظرها پنهان شد (یعنی با قدرت دست علی، دروازه مثل موشک به فضا رفت!!!!)
محمد باقر سجودى این نوشته ادامه دارد