آری اقوال بسیار زیادی از سلف صالح در این زمینه نقل شده است؛ به عنوان نمونه:
شافعی: می گوید: اگر بنده ی الله به هر آن چه الله از آن نهی فرموده است، البته غیر از شرک، مرتکب شود، بهتر از آن است که در علم کلام نظر افکند.
هم چنین از وی نقل است که می گوید: حکم من در مورد متکلمین این است که با شاخه ی درخت خرما زده شوند و در میان قبایل و طوایف مختلف چرخانده شده و گفته شود: این است جزای آن که قرآن و سنت را رها کرده و به علم کلام بپردازد.
امام احمد: می گوید: هرگز شخصی که صاحب علم کلام است، رستگار نخواهد شد.
مالک: گوید: هر کس دین را به واسطه ی علم کلام بیاموزد، زندیق خواهد شد.
از عبدالله بن مبارک: نقل شده است که: فقها و اهل حدیث در تمام مناطق اتفاق نظر دارند که متکلمین، اهل بدعت و گمراهی هستند. و هرگز در زمره ی علما به حساب نمی آیند. اهل علم آنان اند که اهل حدیث و اهلِ فهم در روایات باشند. و نسبت به تخصص و قدرت، حفظ و تشخیصِ مسایل، بر یکدیگر برتری ورجحان دارند.
اوزاعی: گفته است: بر فراگیری سنت صبور و شکیبا باش. در هر موردی که آن قوم (سلف صالح) توقف کردند تو هم بایست . هر آنچه آنان گفتند، تو نیز همان را بگو. از هرچه دست کشیده اند تو هم دست بکش.
سفیان ثوری : چنین می گوید: پایبند سنت باشید و از سخن و کلام، در ذات الله بپرهیزید.
امام ذهبی: گفته است: کم هستند افرادی که در علم کلام تحقیق و تلاش کرده باشند، مگر این که اجتهادشان باعث شده است که سخنی خلاف سنت بگویند. از این رو علمای سلف توجه به علم کلام را مورد نکوهش قرار داده اند. چرا که علم کلام زاییده ی علم فلاسفه و دهریه است.
ابن قتیبه: می گوید: ما را با علم کلام سر و کاری نیست. به نظر من بیشتر کسانی که هلاک شدند، فقط به خاطر علم کلام بوده است .
بلکه از خودِ بزرگان متکلمین که در آخر عمر به این نتیجه رسیدند که علم کلام، ضایع کننده اوقات و کوشش است، سخنانی در نکوهش این علم آمده است. و اذعان داشته اند که پرداختن به علوم شرعی که همان قرآن و سنت است، بهتر، سالم تر، آگاهانه تر و ریشه دارتر است.
رازی می گوید: تمام روش ها و برنامه های فلسفی را بررسی کردم، ندیدم بیمار و ناتوانی را درمان کند و تشنه ای را سیراب گرداند. نزدیک ترین راه، راهِ قرآن را یافتم.
او می گوید: هر کس مانند تجربه ی مرا تجربه کند، چیزی را که من فهمیدم خواهد فهمید.
هم چنین از او نقل قول شده است که: تمامِ روش های کلامی و برنامه های فلسفی را امتحان کردم، ندیدم فایده ای از آن، هم پای فواید قرآن کریم باشد. زیرا قرآن تلاش می کند عظمت و جلال الهی را به صورت کامل ارائه نماید و از ژرفنگری و ایراد معارضات و مسایل اختلافی باز می دارد. چرا که خوب می داند اندیشه و عقل بشری در این تنگناهای عمیق و در برنامه های حق، دچار اضمحلال شده و متلاشی می گردد.
ابو الوفاء بن عقیل به برخی از یاران خویش گفت: من به طور قطع و یقین می دانم که صحابهش از دنیا رفتند و جوهر و عَرض را نمی شناختند. حال اگر دوست داری همانند آنان باشی، پس باش. و اگر می پنداری که روشِ متکلمین از روشِ ابوبکر و عمر بهتر است، چه بد پنداشته ای.
ولید بن کرابیسی وقتی در سکرات مرگ بود، فرزندانش را این گونه وصیت نمود: آیا فکر می کنید کسی از من در علم کلام آگاه تر است؟ گفتند: خیر. گفت: وصیتی برایتان دارم می پذیرید؟ گفتند: آری. گفت: روش اهل حدیث را برگزینید که حق با آن هاست.
ابوالمعالی جوینی می گوید: مسلمانان و علوم آنان را سیاحت کردم و بر دریای بزرگ(علم کلام) سوار شدم، در آن چه از آن نهی کردند، غوطه ور شدم، آن هم برای طلب حق و فرار از تقلید؛ هم اکنون از تمام آن عقاید به سوی حق بازگشتم. دین پیرزنان را برگزینید. اگر الله مرا به لطف و کرم خویش ننوازد، بر دین پیرزنان می میرم و پایان عمرم با کلمه ی اخلاص خواهد بود. وای بر پسرجوینی!
و نیز گفته است: اگر آن چه بر من گذشت دوباره رخ دهد، به علم کلام نمی پرداختم.
هم چنین می گوید: ای دوستان و یاران من! به علم کلام روی نیاورید. اگر می دانستم علم کلام مرا به این جا می رساند، هرگز بدان مشغول نمی شدم.
غزالی می گوید: از بیشترین مردمی که غلو و زیاده روی می کنند، گروهی از اهل کلام هستند که عوام مسلمانان را کافر می خوانند. گمان کرده اند که هر کس علم کلام را همانند ما نداند و عقاید شرعی را با دلایلی که ما مقرر داشته ایم نشناسد، او کافراست. آنان اولاً رحمت الهی را تنگ گرفته اند و دوماً بهشت را فقط منحصر به گروه اندکی از متکلمین می دانند.