۱۰۹۶ ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعُود قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلاً قَرَأَ آیَهً سَمِعْتُ مِنَ النَّبِیِّ خِلافَهَا فَأَخَذْتُ بِیَدِهِ، فَأَتَیْتُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: «کِلاکُمَا مُحْسِنٌ» قَالَ شُعْبَه:ُ أَظُنُّهُ قَالَ: «لا تَخْتَلِفُوا فَإِنَّ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَکُوا». (بخارى:۲۴۱۰)
ترجمه: عبد الله بن مسعود میگوید: شنیدم که شخصی آیه ای را خلاف آنچه من از رسول خدا شنیده بودم، تلاوت میکرد. دستش را گرفته و نزد رسول خدا بردم. پیامبر اکرم فرمود: «شما هر دو، صحیح میخوانید». شعبه (یکی از راویان) می گوید: فکر می کنم که رسول خدا فرمود: «با یکدیگر اختلاف نکنید. زیرا امتهای گذشته، بعلت اختلاف، از بین رفتند».
۱۰۹۷ ـ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: اسْتَبَّ رَجُلانِ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، وَرَجُلٌ مِنَ الْیَهُودِ قَالَ الْمُسْلِمُ: وَالَّذِی اصْطَفَى مُحَمَّدًا عَلَى الْعَالَمِینَ، فَقَالَ الْیَهُودِیُّ: وَالَّذِی اصْطَفَى مُوسَى عَلَى الْعَالَمِینَ، فَرَفَعَ الْمُسْلِمُ یَدَهُ عِنْدَ ذَلِکَ فَلَطَمَ وَجْهَ الْیَهُودِیِّ، فَذَهَبَ الْیَهُودِیُّ إِلَى النَّبِیِّ فَأَخْبَرَهُ بِمَا کَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَأَمْرِ الْمُسْلِمِ، فَدَعَا النَّبِیُّ الْمُسْلِمَ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ : «لا تُخَیِّرُونِی عَلَى مُوسَى فَإِنَّ النَّاسَ یَصْعَقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یُفِیقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ الْعَرْشِ، فَلا أَدْرِی أَکَانَ فِیمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِی، أَوْ کَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى اللَّهُ». (بخارى:۲۴۱۱)
ترجمه: از ابوهریره روایت است که میگوید: دو نفر که یکی مسلمان و دیگری یهودی بود، یکدیگر را دشنام دادند. مسلمان گفت: سوگند به ذاتی که محمد را بر تمام جهانیان برگزیده است. یهودی گفت: سوگند به ذاتی که موسی را بر تمام جهانیان برگزیده است. در این هنگام، مسلمان دستش را بالا برد و یک سیلی به صورت یهودی زد. یهودی نزد نبی اکرم رفت و آنچه را که پیش آمده بود، به اطلاع ایشان رساند. رسول اکرم آن مسلمان را بحضور طلبید و از او در این باره پرسید. مسلمان نیز ماجرا را تعریف کرد. رسول خدا فرمود: «مرا بر موسی ترجیح ندهید. زیرا همه مردم روز قیامت بیهوش می شوند. من نیز همراه آنها بیهوش می شوم. و اولین کسی هستم که بهوش می آیم و موسی را می بینم که گوشه عرش را بدست گرفته است. ولی نمی دانم که او از کسانی است که بیهوش شده و قبل از از من بهوش آمده است یا از کسانی است که خدا او را استثناء نموده است». (اصلاً بیهوش نشده است).
۱۰۹۸ ـ عَنْ أَنَسٍ أَنَّ یَهُودِیًّا رَضَّ رَأْسَ جَارِیَهٍ بَیْنَ حَجَرَیْنِ قِیلَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا بِکِ؟ أَفُلانٌ أَفُلانٌ حَتَّى سُمِّیَ الْیَهُودِیُّ، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الْیَهُودِیُّ فَاعْتَرَفَ، فَأَمَرَ بِهِ النَّبِیُّ فَرُضَّ رَأْسُهُ بَیْنَ حَجَرَیْنِ.(بخارى: ۲۴۱۳)
ترجمه: از انس روایت است که یک مرد یهودی، سرکنیزی را میان دو سنگ قرار داد و سرش را کوبید و شکست. از کنیز پرسیدند که چه کسی سر تو را شکسته است؟ فلانی، فلانی؟.. تا اینکه نام آن مرد یهودی به میان آمد. آن کنیز، با اشاره سر، گفت: بلی. سپس، آن یهودی را دستگیر کردند. او به جرم خود اعتراف کرد. پس نبی اکرم دستور داد تا سرش را بین دوسنگ قرار دهند و بکوبند و بشکنند.
مقاله پیشنهادی
دنیا، اینگونه آفریده شده است
روزی مارکس اویلیوس، یکی از فیلسوفان بزرگ دربار امپراطوری روم، گفت: امروز افرادی را ملاقات …