خداوند متعال پروردگار و آفریدگار هستی است. لازمهی این امر این است که خداوند مردم را با دین حق آشنا سازد و آنان را به فطرت خودشان واگذار نکند، چون فطرت انسان اگرچه مستلزم شناخت آن چیزی است که خدا از او میخواهد و به او میگوید که باید چه نوع ارتباطی با خدا داشته باشد و چگونه زندگی کند و بعد از مرگ سرنوشت او چه خواهد شد و بر چه چیزی محاسبه میشود و رضایت و خشم خدا در چیست؛ ولی با وجود این، نمیتواند تمام این مسایل را خود درک کند بلکه نیازمند هدایت خداوندی است تا به او به نمایاند که به چه چیزی باید ایمان بیاورد و چه وظایفی نسبت به پروردگار جهانیان برعهده دارد.
برای روشن شدن این مطلب، باید معنی «ربّ» و معانی «ربوبیت» را مورد بررسی قرار دهیم:
واژهی «ربّ» در لغت به معنی معبود، سرور، مالک و انجام دهنده و اصلاحگر امور است[۱]. کلمهی «ربّ» به معانی دیگری از جمله تربیت نیز بکار رفته است[۲]. تربیت هم به معنی ایجاد تدریجی چیزی است تا اینکه به حد کمال میرسد. گفته میشود:
«رَبَّهُ، رَبَّاه و رَبَّبَه» یعنی او را تربیت کرد. لفظ «ربّ» مصدر و به معنی اسم فاعل (یعنی مرَبّی) است. واژهی «ربّ» به تنهایی و بدون قید تنها برای خداوند که عهدهدار مصالح موجودات است بکار میرود. مانند آیه:
﴿بَلۡدَهٞ طَیِّبَهٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ﴾ [سبأ: ۱۵]. «شهری است پاک و پاکیزه و پروردگاری است آمرزنده».
ولی واژهی «ربّ» به صورت مقیّد هم برای خدا بکار میرود و هم برای غیر خدا. مثلاً نسبت به خدا گفته میشود: «ربّ العالـمین» و از همین قبیل است آیه:
﴿رَبُّکُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِکُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ﴾ [الشعراء: ۲۶]. «پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما است».
نسبت به غیر خدا هم گفته میشود: «ربّ الدار وربّ الفرس» یعنی صاحب خانه و صاحب اسب. و از همین قبیل است سخن حضرت یوسف خطاب به جوانی که خواب دیده بود و گمان بر این بود که از زندان رهایی مییابد:
﴿ٱذۡکُرۡنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ ذِکۡرَ رَبِّهِۦ﴾ [یوسف: ۴۲].
«مرا نزد سرور خود (یعنی شاه مصر) ذکر کن، ولی شیطان آن را از یادش برد که پیش سرورش بازگو کند».
پس از لوازم ربوبیت خداوند این است که به تدبیر امور مخلوقات و تضمین مصالح آنها بپردازد و با امر و نهی، آنچه به صلاح آنها است برایشان بیان کند. شکی در این نیست که انسان نه تنها برای حفظ جسم خود به چیزهایی از قبیل غذا و غیره نیازمند است، بلکه برای حفظ روح خود که مایهی تمایز انسان از دیگر مخلوقات است نیز نیازمند غذای مناسبی است تا وی را به کمال شایسته و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت برساند. انسان همچنین نیازمند این است که با روشهای زندگی و چگونگی ارتباط با دیگران و حفظ حقوق آنان آشنائی پیدا کند و بداند که چه وظایفی نسبت به پروردگار خود بر عهده دارد و چه چیزی بعد از مرگ در انتظار اوست. انسان با عقل و فطرت خود نمیتواند به شناخت این مسایل دست پیدا بکند بلکه باید آشنائی با این مسایل را از پروردگار خود بگیرد؛ چرا که حکمت و رحمت خدا نسبت به بندگانش و مقتضیات ربوبیت او مانع این میشوند که انسان را به صورت مهمل و بدون بیان و هدایت به حال خود واگذارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن یُتۡرَکَ سُدًى ٣۶﴾ [القیامه: ۳۶].
«آیا انسان میپندارد که بیهوده به حال خود رها شود».
منظور از «سدی» در این آیه همانطور که امام شافعی میگوید این است که خداوند به وی امر و نهی نکند[۳].
در واقع امر و نهی چیزی جز بیان روشهای رفتاری و قواعد تنظیم امور زندگی در ارتباط با خدا و دیگر انسانها نیست، و این جوهر دین و جوهر قانون است.
[۱]– معجم ابن عطیه: ج ۱، ص ۱۰۲٫
[۲]– راغب اصفهانی، معجم مفردات القرآن: ص ۱۸۹٫
[۳]– تفسیر ابن کثیر: ج ۴، ص ۴۵۲٫