تقی الدین، ابوالعباس، احمد بن شهاب الدین حرانی دمشقی حنبلی، از مشاهیر علمای اسلام (دوشنبه ۱۰ ربیع الاول ۶۶۱ – شب دوشنبه ۲۰ ذیقعدۀ ۷۲۸ هـ) یکی از شخصیتهای برجسته ی اسلام است که در اندیشه ی دینی و معنوی عصر خود و اعصار بعد از خود اثر بسیار مهمی داشته، و از افراد معدود بحثانگیز و مورد مناقشه در سرتاسر قرون بعد از زمان خویش بوده است. حیات علمی و اجتماعی و سیاسی او سرشار از مقاومت و مبارزات سرسختانه در برابر مخالفان است، وی در ابراز عقاید خود که بعضی از آنها بسیار جسورانه بوده، از هیچ کس باکی نداشته است. ابن تیمیه که در زمانی که رعب و وحشت مغول هنوز بر سراسر عالم اسلامی مستولی بود، به پا خاست و مسلمانان را به پایداری در برابر مغولان و جنگ با آنان فرا خواند، اهمیت این عمل او تا آنجاست که میتوان گفت: وی در پیروزی ممالیک مصر بر سپاهیان مغول سهمی بزرگ داشته است، و از این حیث میتوان او را عالم دینی کمنظیری در جهان اسلام به شمار آورد.
ابن تیمیه در شهر «حران» که در آن زمان از مراکز تعلیمات مذهب حنبلی بود، متولد شد. حران اکنون از شهرهای ویران ترکیه است.
هنگامی که ابن تیمیه بیش از شش سال نداشته است، مردم حران از ترس حملۀ مغول شهر را ترک کردند؛ از آن جمله شهاب الدین، عبدالحکیم، پدر ابن تیمیه که از علمای دینی بزرگ شهر بود، در همین سال به همراه خانواده ی خویش روانه دمشق شد.
از خانواده ی ابن تیمیه در حران در قرن ۶ و ۷ ق افراد برجستهای در مذهب حنبلی شهرت یافتهاند. شهاب الدین عبدالحکیم (۶۲۷ – ۶۸۲ ق)، پدر ابن تیمیه نیز از فقهای معروف حران و «شیخ البلد» و خطیب و حاکم آنجا بوده است، وی در شهر دمشق رئیس دار الحدیث السکریه و در مسجد جامع این شهر صاحب کرسی بود، و روزهای جمعه در آنجا سخنرانی میکرد.
ابن تیمیه پرورش علمی و دینی خود را ابتدا در محیط علمای حنبلی دمشق تکمیل کرد، و در اکثر علوم متداول زمان خود اعم از: فقه، حدیث، اصول، کلام و تفسیر متبحر شد. در فلسفه، ریاضیات، ملل و نحل و عقاید ادیان دیگر مخصوصاً مسیحیت و یهود نیز اطلاعات فراوان داشت، این معنی در سرتاسر آثار و تصانیف او مشهود است. وی در فقه حنبلی به درجه اجتهاد رسید. و پس از مطالعه و تبحر در مذاهب دیگر فقهی، فتواهایی داد که با فتاوای مذاهب اربعه اختلاف داشت و بدین سان، استقلال رأی و نظر آزاد خود را در فقه به ثبوت رسانید. هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که اهلیت و شایستگی فتوا و تدریس را به دست آورد، و پس از فوت پدرش، از آغاز سال ۶۸۳ در دارالحدیث سکریه به تدریس پرداخت.
به گفتۀ ابن شاکر، ابن تیمیه کتاب العقیدۀ الحمویه الکبری را در ۶۹۸ ق میان نماز ظهر و عصر در پاسخ به سؤالاتی که در بارۀ مسائل کلامی از او کرده بودند، نوشت. این رساله که در آن به مذهب کلامی اشعری حمله شده بود، جنجال سختی برانگیخت. به همین مناسبت ابن تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند، ابن تیمیه از حضور در مجلس قاضی امتناع کرد. امیر سیف الدین جاغان که در آن هنگام با نفوذترین امیر دمشق بود، به یاری ابن تیمیه برخاست و مخالفان او را که در شهر غوغا برپا کرده بودند مضروب ساخت، و فتنه را فرو نشاند. پس از این واقعه، ابن تیمیه در روز جمعه جلسات سخنرانی دینی و ارشادی ترتیب داد و به تفسیر پرداخت. رور شنبه از صبح تا پاسی از شب در حضور قضات به بحث در باره ی مضامین العقیدۀ الحمویه پرداخت، کسی نتوانست بر او خرده بگیرد. امام الدین قاضی شافعیه گفت: «هرکس در باره ی ابن تیمیه سخنی بگوید، من دشمن او هستم». و جلال الدین قاضی حنفیه گفت: «هرکس در باره ی شیخ سخن بگوید، او را تعزیر خواهم کرد». ابن تیمیه پیش از آن در مجلس محاکمه حاضر نشده بود و به قاضی گفته بود که او حق دخالت در اعتقادیات ندارد و مأموریت او فقط فصل دعاوی است.
در ۶۹۹ ق/ ۱۲۹۹ م، غازان، ایلخان مغول در ایران، به قصد تسخیر شام لشکرکشی کرد و در جنگی که در ۲۷ ربیع الاول با ملک ناصر قلاوون سلطان مصر کرد، بر او پیروز شد، مردم دمشق از بیم مغول شهر را ترک کردند. ابن تیمیه با جمعی از علما برای گرفتن امان نزد غازان رفتند. غازان گفت: من به مردم شهر امان دادهام. ابن کثیر میگوید: ابن تیمیه به نایب قلعه که ارجواش نام داشت، پیغام داد که قلعه را تسلیم نکند، ابن تیمیه برای گفتگو در باره ی اسیران مسلمان به خیمه ی بولای یکی از فرماندهان سپاه مغول رفت و آن قدر با بولای سخن گفت تا خشم او را فرو نشاند.
در ۲۰ شوال ۶۹۹ ق نایب السلطنۀ دمشق، جمال الدین آقوش افرم، به جنگ دروزیان- فرقهای که توسط ابن تیمیه تکفیر شدهاند – ساکن در جبال کسروان لبنان رفت، زیرا دروزیها مغولان را در جنگ با مصریان یاری داده بودند. ابن تیمیه هم با جمعی از داوطلبان در این سفر جنگی همراه آقوش بود، به گفته ی ابن کثیر رؤسای دروز در این جنگ نزد ابن تیمیه آمدند، او با ایشان بحث کرد، و راه راست را به ایشان نمود، و آنان را وادار به توبه کرد.
بدینگونه ابن تیمیه با دخالت در کارهای سیاسی و سختگیری در امر به معروف و نهی از منکر، شخصیت قوی خود را به ثبوت رسانید. حضور او در همه ی وقایع مهم سیاسی و اجتماعی و دینی دمشق مشهور بود، چنانکه در ۷۱۰ ق/ ۱۳۰۲ م جعلیبودن نامهای را که یهودیان مدعی بودند، حضرت رسول با آن نامه یهودیان خیبر را از ادای جزیه معاف داشته است، ثابت کرد.
در همین سال محاکمه ی ابن تیمیه بر سر عقاید او و مخصوصاً آنچه در العقیدۀ الواسطیه آورده بود، پیش آمد. خلاصه ی آن این است که ابن تیمیه در ۷۰۳ قمری، فصوص الحکم محیی الدین ابن عربی را مطالعه کرد، و آن را با عقاید اصیل اسلامی مخالف یافت، و شروع به مناقشهی آرای محیی الدین و پیروان او کرد و کتابی به نام «النصوص علی الفصوص» در رد آن نوشت. قاضی مالکیان در قاهره از بَیْبَرس سلطان مصر خواست ابن تیمیه را به مصر فراخواند تا او را محاکمه کنند و به توبه و بازگشت از عقایدش وادارند. و در این میان در ۸ رجب ۷۰۵ ق بحث و مناقشه در باره العقیدۀ الواسطیه پیش آمد، و پس از چند جلسه مذاکره عقیدۀ شیخ پذیرفته شد.
در شوال همین سال بزرگان صوفیه به سبب حملات ابن تیمیه به ابن عربی، از او شکایت کردند. محاکمه ی او را به قاضی شافعی محول کردند، ولی در جلسه ی محاکمه نتوانستند چیزی علیه ابن تیمیه ثابت کنند، ابن تیمیه گفت: طلب یاری و استغاثه از خدا جایز است، ولی از رسول الله جایز نیست، فقط میتوان او را نزد خدا شفیع کرد، بعضی از حضار گفتند: از این سخن نمیتوان چیزی بر او خرده گرفت، ولی قاضی که همان بدرالدین ابن جماعه بود، این سخن ابن تیمیه را بیادبی نسبت به پیامبر r تلقی کرد. او را میان رفتن به دمشق، و حبس در قاهره و رفتن به اسکندریه با بعضی از شروط مخیر ساختند، او پذیرفت که به دمشق رود، و با قاصد عازم دمشق گردید، اما روز بعد او را برگرداندند، و گفتند: حکومت جز با حبس او موافق نیست، پس میان قضات خلاف افتاد. ابن تیمیه پذیرفت که زندان رود.
ابن تیمیه در زندان به دادن فتوا مشغول شد، و مردم آزادانه پیش او میرفتند، میگویند: شیخ، زندانیان را از لهو و لعب و بازی نرد و شطرنج باز میداشت، و به آنها آموزشهای دینی میداد تا آنجا که آن زندان، از مدرسه و خانقاه و رباط مفیدتر شده بود، خانه ی ابن تیمیه نیز پس از آزادی وی از زندان مرکزی روحانی برای عامه گردید.
در ۷۰۹ ق ابن تیمیه به اسکندریه رفت، در آنجا او را در خانه ی شاهی واقع در برخی وسیع جای دادند، زمینه ی این سفر بر اثر تحریک شیخ نصر منبجی دشمن اصلی او فراهم آمد، ابن تیمیه هشت ماه در آن برج ماند، و اصناف مردم پیش او میرفتند، و از فضل و دانش او بهره میبردند.
اندکی بعد وضع سیاسی مصر دگرگون شد، ملک ناصر با پیروزی وارد قاهره شد، و روز دوم شوال یعنی دو روز پس از دعوت به سلطنت (برای بار سوم) ابن تیمیه را با احترام از اسکندریه فرا خواند، ابن تیمیه روز هشتم شوال وارد قاهره شد. و روز جمعه به دیدار ملک ناصر رفت، و مورد استقبال گرم او قرار گرفت، در این مجلس که وزیر و قضات مصر و شام و علمای بزرگ حاضر بودند، وزیر از سلطان خواست که در برابرگرفتن مبلغ کلانی از اهل ذمه، اجازه دهد که آنها عمامۀ سفید بر سر نهند، ملک ناصر از علما در باره ی این پیشنهاد استفتا کرد، ولی کسی جز ابن تیمیه پاسخ نداد، وی روی دو زانو نشست و با سخنانی تند و خشن پیشنهاد وزیر را رد کرد، و ملک ناصر را از این کار بازداشت، در آن جلسه ملک ناصر به طور خصوصی از ابن تیمیه خواسته بود که به قتل بعضی از قضات که در باره ی ملک ناصر هنگام بتعید او به «کرک» سخنانی گفته بودند، فتوا دهد. این قضات همان کسانی بودند که به ابن تیمیه نیز آزار رسانده بودند، اما ابن تیمیه به این درخواست سلطان پاسخ منفی داد، و گفت: ایشان اشخاص خوبی هستند، اگر آنها را بکشی، مانند ایشان دیگر نخواهی یافت. سلطان گفت: آنها تو را آزار رساندهاند، و بارها خواستهاند که ترا بکشند، ابن تیمیه پاسخ داد: هرکس مرا آزار رسانده است، بخشودم و از کسانی که خدا و رسول را آزردهاند، خدا خود انتقام خواهد گرفت. قاضی مالکی در این باره گفته است: ما کسی مانند او ندیدیم، ما بر ضد او توطئه کردیم، و بر او دست نیافتیم، اما او بر ما دست یافت، و از ما درگذشت. ابن تیمیه پس از آن آزادانه به نشر عقاید و فتاوای خود مشغول شد.
در رجب ۷۱۱ ق عدهای بر ضد ابن تیمیه توطئهای ترتیب دادند تا او را بکشند، جماعتی از طرفداران ابن تیمیه خواستند که توطئهکنندگان را بگیرند، و بکشند، ولی ابن تیمیه مانع شد و گفت: اگر این انتقام حق من است، از آن در گذشتم، و اگر حق شماست، چرا از من استفتا میکنید؟ و اگر حق خداست، خداوند خود میداند که چگونه انتقام بگیرد.
در ۷۱۸ ق، شمس الدین محمد بن مسلم الحنبلی، قاضی القضات دمشق با ابن تیمیه ملاقات کرد و از او خواست که در مسأله ی حلف به طلاق فتوا ندهد، ولی او نپذیرفت، مسأله ی حلف یا سوگند به طلاق این است که کسی مثلاً بگوید: سوگند به طلاق (الطلاق یلزمنی: طلاق برمن لازم میشود) که چنین و چنان خواهم کرد، یا کسی طلاق را معلق و مشروط به امری کند، و قصد او فعل چیزی یا پرهیز از چیزی و یا منع از آن باشد، ولی در آن حال نیت طلاق نکند، فتوای ابن تیمیه در این مورد این است که در هیچ یک از این دو حالت طلاق واقع نخواهد شد، اما جمهور میگویند که در هردو صورت طلاق واقع خواهد شد، ابن تیمیه میگوید: در هردو صورت کفاره ی یمین ثابت میشود.
در اول جمادی الاول همین سال نامهای از سوی ملک ناصر رسید که حکم میکرد: ابن تیمیه در حلف به طلاق فتوا ندهد، در روز سه شنبه ۲۹ رمضان ۷۱۹ قمری باز نامهای از سلطان متضمن منع ابن تیمیه از افتاء در مسأله ی طلاق رسید و بار دیگر رأی فقها و قضات مبنی بر تأیید حکم سلطان صادر شد، اما ابن تیمیه فرمان سلطان و رأی فقها را نادیده گرفت و بر فتوای خود در مورد طلاق مذکور باقی ماند. به همین جهت روز ۲۲ رجب ۷۲۰ ق قضات و فقهای مذاهب در دارالعسادۀ در حضور نایب السلطنه جلسهای تشکیل دادند، و ابن تیمیه را به جلسه مذکور احضار کردند و او را به سبب عدم اطاعت توبیخ کردند، و در قلعه ی دمشق به زندان انداختند. ابن تیمیه مدت ۵ ماه و ۱۸ روز در این زندان ماند تا در روز دوشنبه عاشورای ۷۲۱ ق فرمانی از سلطان مبنی بر آزادی ابن تیمیه از زندان رسید، و او از زندان خارج شد.
در ششم شعبان ۷۲۶ ق بار دیگر ابن تیمیه را با برادرش، زین الدین عبدالرحمن در قلعه ی دمشق زندانی کردند. بنابر نوشته ی مقریزی سبب صدور فرمان سلطان این بوده است که شمس الدین ابن قیم الجوزیه شاگرد به نام ابن تیمیه در شهر قدس در مسأله ی شفاعت و توسل به انبیا سخن گفت: یعنی به فتوای ابن تیمیه آن را جائز نشمرد، و مجرد قصد قبر حضرت (بدون قصد مسجد آن حضرت) را منکر شد، مردم بیت المقدس از این فتوا ناراحت شدند، این خبر به سلطان ملک ناصر رسید، او مسأله را به شمس الدین محمد بن عثمان حنفی (د ۷۲۸ ق) قاضی القضات حنفی ارجاع کرد، قاضی القضات حنفی ابن تیمیه را سخت نکوهش کرد، و این موجب شد که ملک ناصر فرمان دهد که او را به زندان درافکنند.
این خبر را یکی از حاجیان نایب السلطنه به ابن تیمیه رسانید، میگویند: ابن تیمیه از شنیدن این خبر اظهار سرور کرد، او را سوار بر اسب به قلعه ی دمشق بردند، و در آنجا اتاقی به او اختصاص دادند.
ابن کثیر میگوید که قاضی سخن ابن تیمیه را تحریف کرده است، ابن تیمیه زیارت قبر حضرت رسول را منع نکرده، بلکه مجرد قصد رفتن به زیارت را منع کرده است؛ یعنی اگر کسی بدون قصد زیارت، به قبر حضرت رسول برود، و در آنجا قبر را زیارت کند مانعی ندارد.
در جمادی الآخر ۷۲۸ ق کتاب و کاغذ و قلم و دوات را از او گرفتند و از مطالعه منعش کردند، زیرا ابن الاخنائی، قاضی القضاۀ مالکی در قاهره، کتابی در رد بر ابن تیمیه در باره ی مسأله زیارت نوشت، این کتاب به دست ابن تیمیه رسید، و ردی برآن نوشت، و او را جاهل خواند. ابن الاخنائی به ملک ناصر شکایت کرد، و او فرمان داد که کتاب و دفتر او را باز گیرند، ابن تیمیه در شب دوشنبه ۲۰ ذیقعده همان سال در زندان قلعه دمشق وفات یافت، جنازه ی او را با تشییع بینظیر مردم در مقبره ی صوفیه در کنار قبر برادرش، شرف الدین عبیدالله دفن کردند، عده ی کسانی را که در تشییع جنازه ی او شکت کردند از ۶۰ تا ۲۰۰ هزار تن نوشتهاند. و این غیر از تعداد زنان است که آنها را تا ۱۵۰۰۰ تن تخمین زدهاند.
ابن تیمیه بدون شک یکی از بزرگترین علمای دینی عالم اسلام در میان اهل سنت است، او از لحاظ دانش، تقوی، شجاعت و اعراض از مقامات و لذات دنیوی از افراد کمنظیر به شمار میرود. در سراسر عمر خود جز به بحث و مطالعه و تصنیف و مبارزه به کاری دیگر نپرداخت، زن نگرفت، از امرا و شاهان هدیه و صله نپذیرفت، و به کم قناعت کرد.
ابن تیمیه به سبب اظهار عقاید خاص خود نسبت به مسائل مختلف کلامی، فقهی، عرفانی و… و موضعگیری در برابر شخصیتهای برجسته ی اسلامی، مخالفان و نیز هواداران بسیاری در همان روزگار خویش یافت.
از شاگردان و مدافعان سرسخت ابن تیمیه میتوان ابن کثیر، مؤلف البدایه والنهایه را نام برد که در سراسر کتاب خود به هرمناسبتی از ابن تیمیه دفاع کرده و او را ستوده است، او در روز وفات ابن تیمیه به قلعه ی دمشق رفت، و بر سر جسد او نشت، و صورتش را باز کرد و بوسید.
از علمای بزرگ قرن که معاصر ابن تیمیه بوده و از او دفاع کرده و به سبب او در رنج و زحمت افتاده حافظ و محدث بسیار مشهور ابوالحجاج مزی صاحب تهذیب الکمال (از کتب رجال حدیث) است که در ۷۴۲ ق درگذشته است.
از شاگردان به نام او احمد بن محمد حنبلی است که به گفته ی ابن حجر نخست مخالف ابن تیمیه بود، ولی پس از ملاقات با او از دوستان و شاگردان او گردید، و مصنفات او را نوشت و در طرفداری از او پافشاری کرد، و در رد بر صوفیه و مسأله ی زیارت سخت از او دفاع کرد تا آن که عامه و صوفیان بر او شوریدند، و قصد کشتن او را کردند، سرانجام تقی الدین اخنائی، قاضی ملکی او را احضار کرد، و چندان چوبش زد تا خونین شد، سپس او را وارونه سوار قاطر کردند و در شهر گرداندند.
اما بزرگترین شاگرد و مدافع ابن تیمیه بیشک شمس الدین محمد بن ابی بکر، معروف به ابن قیم الجوزیه (۶۹۱ – ۷۵۱ ق/ ۱۲۹ – ۱۳۵۰ م) است که در همه ی اقوال و عقاید تابع و حامی او بود و نشر و بسط عقاید ابن تیمیه را در زمان حیات او و پس از مرگ او برعهده داشت، به همین سبب او را تازیانه زدند، و سوار بر شتر در شهر گرداندند، و با ابن تیمیه در قلعه ی دمشق زندانی کردند.
ابن تیمیه به استناد حدیث وارد شده، به نزول خدا معتقد بود، ولی این نزول و موارد مشابه آن را با تأکید، اما «بدون تشبیه» بیان میکند و پیوسته در کتب و آثار خود متذکر میگردد.
ابن شاکر شمار مصنفات او را تا ۳۰۰ جلد نوشته و فهرست آثار او را در فواتالوفیات آورده، و افزوده است که فتاوای وی را که در مدت ۷ سال اقامتش در مصر صادر کرده بود، در بیش از ۳۰ مجلد گرد آوردهاند.
ابن تیمیه علاوه بر مذهب حنبلی، به تحقیق در مذاهب فقهی و علم کلام و اصول اعتقادات نیز پرداخت، و برخلاف اکثر معاصران خود فلسفه و حکمت هم آموخت، و با ادیان یهود و مسیحیت آشنا شد.
کسی که آثار او را مطالعه میکند، و اطلاعات او را در معارف اسلامی، از فقه و حدیث و کلام و لغت و تفسیر میبیند، بدین نتیجه میرسد که او شخصیتی بلند نظر و تعصبستیز بوده است.
ابن تیمیه در خصوص نسبت نقل و عقل چهار اصل بیان میکند که محور همه ی عقاید و آراء او است: ۱- عقل با قرآن و حدیث معارض نیست؛ ۲- عقل موافق قرآن و حدیث است؛ ۳- عقلیات حکما و متکلمان که با نقل و سنت معارض باشد باطل است. ۴- عقل درست و صریح و خالص با اقوال حکما و متکلمان مخالف است. به عبارت دیگر ابن تیمیه با استدلالات عقلی بدون تکیه بر قرآن و حدیث مخالف است، و عقل را فقط در جایی معتبر میداند که با قرآن و حدیث معارض نباشد.
اعتقاد ابن تیمیه در توحید خداوند در اثبات صفات که اساس عقاید دینی اوست، مبتنی بردو اصل است: ۱- آنچه «سلف» یعنی بزرگان صدر اسلام گفتهاند، صحیح است و باید از آن پیروی کرد (ابن تیمیه از آن به «طریق سلف» تعبیر میکند)؛ ۲- تأویل آیات به معنی اصطلاحی متأخر آن صحیح نیست و آنچه در بارۀ «تأویل» در قرآن و حدیث و کلمات سلف آمده است، معنی دیگری دارد.
ابن تیمیه در همۀ آثار خویش، خود را پیرو سلف یعنی صحابه، و تابعین، و محدثان بزرگ قرن دوم و سوم قمری میداند. به عقیده او سلف، قرآن و سنت را بهتر از مدعیان علم و متکلمان ادوار بعد درک میکردهاند.
ابن تیمیه همه ی صفات و افعالی را که برای خداوند در قرآن ذکر شده است صحیح و درست میداند و تأویل آن را جایز نمیشمارد، و میگوید: همه ی این صفات درست و برحق است، اما کیفیت آن مجهول است.
به گفته ی او کسانی که صفاتی مانند: بودن خداوند بر فراز آسمان و بر بالای عرش، و قابل اشاره و قابل رؤیتبودن او و صفات دیگر را از او نفی میکنند، در حقیقت به «تعطیل ذات از صفات» قائلند.