رسول الله صلی الله علیه وسلم از کنار چند نفر از اصحاب گذشت که مشغول مسابقهی تیراندازی بودند و فرمود: (ارموا بنی إسماعیل فإن أباکم کان رامیًا، ارموا وأنا مع بنی فلان) یعنی: «ای فرزندان اسماعیل تیراندازید، زیرا پدر شما تیر انداز بود. تیراندازید و من هم با بنی فلان هستم.» در این زمان یکی از دو دسته دست از تیرانداختن کشید. پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: (ما لکم لا ترمون؟) یعنی: «چه شده که تیراندازی نمیکنید؟» گفتند: چگونه تیراندازیم و شما با آنان هستید؟ آن حضرت صلى الله علیه وسلم فرمود: (ارموا، فأنا معکم کلکم) یعنی: «تیراندازید و من با همهی شما هستم.» [بخاری]
عداه ای از سیاهان حبشی در حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم درحالیکه ایشان در مسجد بودند شادی و بازی میکردند و با نیزههایشان میرقصیدند. در این هنگام حضرت عمر رضی الله عنه وارد مسجد شد و مشتی سنگریزه برداشت و شروع کرد به زدن آنها، پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: (دعهم یا عمر) یعنی: «آنها را به حال خود بگذار ای عمر.» [بخاری]
روزی مردی نزد پیامبر صلى الله علیه وسلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله، مرا مرکبی بده. (شتری برای سوار شدن میخواست) پیامبر صلى الله علیه وسلم به شوخی فرمود: (إنا حاملوک على ولد ناقه) یعنی: «ترا بر بچهی یک ناقه (ماده شتر) سوار خواهیم کرد.» آن مرد گمان کرد که منظور از بچهی شتر، شتری کم سن و ضعیف میباشد و توان حمل او را ندارد و گفت: ولی من بچه شتر را چه کار کنم؟ پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: (وهل تلد الإبل إلا النوق) یعنی: «مگر شتر جز از ناقه (شتر ماده) متولد میشود؟» [ابوداود و ترمذی]
اسلام بازی و سرگرمی مباح را منع نمیکند. پیامبر صلى الله علیه وسلم با یارانش شوخی مینمود ولی جز راست چیزی نمیگفت.