رسول الله صلی الله علیه و سلم از کنار چند نفر از اصحاب گذشت که مشغول مسابقه ی تیراندازی بودند و فرمود: (ارموا بنی إسماعیل فإن أباکم کان رامیًا، ارموا وأنا مع بنی فلان) یعنی: «ای فرزندان اسماعیل تیراندازید، زیرا پدر شما تیر انداز بود. تیراندازید و من هم با بنی فلان هستم.» در این زمان یکی از دو دسته دست از تیرانداختن کشید. پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود: (ما لکم لا ترمون؟) یعنی: «چه شده که تیراندازی نمی کنید؟» گفتند: چگونه تیراندازیم و شما با آنان هستید؟ آن حضرت صلى الله علیه و سلم فرمود: (ارموا، فأنا معکم کلکم) یعنی: «تیراندازید و من با همه ی شما هستم.» [بخاری]
***
عداه ای از سیاهان حبشی در حضور رسول الله صلی الله علیه و سلم درحالیکه ایشان در مسجد بودند شادی و بازی می کردند و با نیزه هایشان می رقصیدند. در این هنگام حضرت عمر -رضی الله عنه- وارد مسجد شد و مشتی سنگریزه برداشت و شروع کرد به زدن آن ها، پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود: (دعهم یا عمر) یعنی: «آن ها را به حال خود بگذار ای عمر.» [بخاری]
روزی مردی نزد پیامبر صلى الله علیه و سلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله، مرا مرکبی بده. (شتری برای سوار شدن می خواست) پیامبر صلى الله علیه و سلم به شوخی فرمود: (إنا حاملوک على ولد ناقه) یعنی: «ترا بر بچه ی یک ناقه(ماده شتر) سوار خواهیم کرد.» آن مرد گمان کرد که منظور از بچه ی شتر، شتری کم سن و ضعیف می باشد و توان حمل او را ندارد و گفت: ولی من بچه شتر را چه کار کنم؟ پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود: (وهل تلد الإبل إلا النوق) یعنی: «مگر شتر جز از ناقه (شتر ماده) متولد می شود؟» [ابوداود و ترمذی]
اسلام بازی و سرگرمی مباح را منع نمی کند. پیامبر صلى الله علیه و سلم با یارانش شوخی می نمود ولی جز راست چیزی نمی گفت.