۱۵) ابن ماجه حدیثی از أنَس بن مالِک س تخریج کرده که زنجیر اسناد آن چنین است: «سَعد بن عَبدالمجید از جعفر و او از علیّ بن زیاد یمامی و او از عِکرِمَه بن عمّار و وی از اسحاق و او از عبدالله بن مسعود و او از أنَس روایت کند که أ نس گفت شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و سلم میگفت: ما فرزندان عبدالمطّلب بزرگان و سادات أهل بهشتایم، من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی». (انتهی)
عِکرِمَه بن عمّار…. برخی او را ضعف و برخی او را موثّق دانستهاند و أبوحاتم رازی گفته است او مُدَلِّس است و حدیث او پذیرفته نمیشود مگر آنکه به سماع آن تصریح کند. و درباره «علیّ بن زیاد»، ذَهَبی در «میزان» گفته است نمیدانیم او کیست….. و أمّا سعد بن عبدالحمید….. ثَوری سخنانی در خصوص او یاد کرده است گویند بدان سبب که ثوری دیده است او درباره مسائلی فتوی میدهد و خطا میکند و ابن حبّان گفته است او از کسانی است که خطای وی فاش است و از این رو به گفته او استدلال نمیشود و احمد بن حَنبل گفته است سعد بن عبدالحمید مدّعی است که عرضه کردن کتب مالک را سماع کرده است در صورتیکه مردم منکِر این ادّعای او هستند و میگویند او در بغداد است و به حجّ نرفته پس چگونه آنها را سماع کرده است؟!.
۱۶) حاکم در مستدرک خود حدیثی به روایت مجاهد از ابن عبّاس و موقوف بر وی [یعنی حدیثیکه به پیامبر صلی الله علیه و سلم نمیرسد([۱])] تخریج کرده است: «مجاهد گفته است که عبدالله بن عبّاس گفت اگر نمیشنیدم که تو مانند اعضای خاندان پیامبری، این حدیث را برای تو نقل نمیکردم. مجاهد گفت این گفتار در پرده میمانَد و آن را به کسانی نمیگویم که از شنیدن آن اِکراه دارند سپس گفت عبدالله بن عبّاس گفت چهارتن از ما خاندان پیامبراند: سَفّاح و مُنذِر و منصور و مهدی! مجاهد گفت: این چهار تن را برای من تشریح کن. ابن عبّاس گفت: أمّا سفّاح چه بساکه یاران و أنصار خود را بکشد و از دشمن خود درگذرد(!!) و أمّا مُنذِر ثروت بیکرانی به مردم میبخشد و حال آنکه به نظر خودش عظمی ندارد و مقدار اندکی از آن مال برای خود نگه میدارد و أمّا منصور نیمی از نصرتی که به پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم اعطا شده بود به وی اعطا میشود و همچنانکه دشمنان پیامبر تا مسافت دو ماه راه از وی در بیم بودند دشمنان منصور هم تا مسافت یک ماه راه از وی در هراس خواهند بود. و أمّا مهدی کسی است که زمین را پر عدل و داد میکند از آن پس که آکنده از جور و ستم بوده است و بهائم از درندگان آسوده میشوند([۲]) و زمین پارههای جگر (= زر و سیم درون) خود را بیرون میدهد و [آن] زر و سیم همانند ستونی در بزرگی میباشد». (انتهی)
….. این حدیث….. به روایت از اسماعیل بن ابراهیم بن مهاجر است که وی از پدرش نقل کرده و اسماعیل ضعیف است و پدرش ابراهیم هرچند مُسلِم برای او حدیث تخریج کرده است ولی بیشتر رجال حدیث او را به ضعف نسبت دادهاند.
۱۷) ابن ماجه از ثَوبان حدیثی تخریج کرده که ثَوبان گفته است رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «سه تن که هرسه فرزند خلیفه میباشند در دوران بزرگی شما به نبرد بر میخیزند و در نزد شما کشته میشوند آنگاه رایات (بندهای) سیاه از جانب مشرق برافراشته میشوند و شما را آنچنان میکشند که هیچ قومی را بدان سان نکشتهاند. آنگاه سخنی فرمود که آن را به یاد ندارم سپس گفت هرگاه او را ببینید با وی بیعت کنید و به سوی او بشتابید هرچند به زانو برروی برف باشد چه او مهدی خلیفه خداست!». (انتهی)
….. در زنجیر اسناد [این حدیث] نام اَبُوقِلابه جِرمی هم دیده میشود که ذَهَبی و دیگران وی را مُدَلِّس دانستهاند و هم در ز نجیر اسناد آن نام سفیان ثَوری است که مشهور به تدلیس است و هر یک از آن دو تن به ذکر زنجیر حدیث پرداخته و حدیث را مُعَنعَن آورده و تصریح به سماع حدیث نکردهاند و از این رو حدیث آنان را نمیپذیرند و هم نام عبدالرّزّاق بن هَمّام در زنجیر اسناد آن وجود دارد که به تشیّع معروف بوده و در پایان دوران زندگی کور شده و أحادیث را با هم آمیخته است! ابن عَدی گفته است که عبدالرّزّاق درباره فضائل أحادیثی نقل کرده است که هیچ کس با او بر آنها موافقت نکرده و او را به تشیّع نسبت دادهاند. (انتهی)